شعر جانا چه شود گر تو درِ مِهر گشایی ایرج میرزا

جانا چه شود گر تو در مهر گشایی

شعر جانا چه شود گر تو در مهر گشایی ایرج میرزا  در مدح امیرنظام   جانا چه شود گر تو درِ مِهر گشایی وز در به در آیی و چو جانم به بر آیی   دانی چه گذشتست و زِ ما حال نپرسی وز هیچ دَردی هیچ دَرِ ما نگشایی   تایی برِ ما ،[…]

شعر سخت است گرچه مرگِ پدر بر پسر همی ایرج میرزا

سخت است گرچه مرگِ پدر بر پسر همی

شعر سخت است گرچه مرگِ پدر بر پسر همی ایرج میرزا  تسلیت به دوست پدر مرده   سخت است گرچه مرگِ پدر بر پسر همی هان ای پسر مخور غم از این بیشتر همی   در روزگار هر پسری بی پدر شود تنها تو نیستی که شدی بی پدر همی   اسکندرِ کبیر که می[…]

شعر چندی گُزیده یار ز من دوری ایرج میرزا

چندی گزیده یار ز من دوری

شعر چندی گزیده یار ز من دوری ایرج میرزا  شکایت از دوری یار   چندی گُزیده یار ز من دوری افزوده شور بختِ مرا شوری   چون بیندم به خویش فزون مشتاق از من فزون کند بتِ من دوری   آری مجرّبست که در هر باب مشتاقی است مایۀ مهجوری   ای ماهرو که در[…]

شعر خوش آن که او را در دل بود وِلایِ علی ایرج میرزا

خوش آن که او را در دل بود ولای علی

شعر خوش آن که او را در دل بود ولای علی ایرج میرزا  در مدح مولای متّقیان   خوش آن که او را در دل بود وِلایِ علی که هست باعث رحمت به دنیی و عقبی   پناه شاه و گدا ملجاً وَضیع و شریف مَلاذِ پیر و جوان مَهرَبِ فقیر و غنی   مِهین[…]

شعر به حکمِ آن که ز دل ها بُوَد به دل ها راه ایرج میرزا

به حکم آن که ز دل ها بود به دل ها راه

شعر به حکمِ آن که ز دل ها بود به دل ها راه ایرج میرزا  شکایت از دوری امیر نظام و مدح قائم مقام   به حکمِ آن که ز دل ها بُوَد به دل ها راه دلِ امیر ز سوزِ دلِ من است آگاه   غم ای امیر بدان سان فرا گرفته دلم که[…]

شعر ای سیه‌چشم چه دیدی تو از این دیده گناه ایرج میرزا

ای سیه‌چشم چه دیدی تو از این دیده گناه

شعر ای سیه‌چشم چه دیدی تو از این دیده گناه ایرج میرزا  سیه‌چشمِ نامهربان   ای سیه‌چشم چه دیدی تو از این دیده گناه که نگاهت چو کنم خیره کنی چشم سیاه   هرکسی با کس در کوچه شود رویاروی همه را چشم فُتَد بر رخ هم خواه نخواه   پیش چشم تو گنهکار همین[…]

شعر گفتم رهینِ مهرِ تو شد این دلِ حزین ایرج میرزا

گفتم رهینِ مهرِ تو شد این دلِ حزین

شعر گفتم رهینِ مهرِ تو شد این دلِ حزین ایرج میرزا  در مدحِ حضرتِ مولای متقیان   گفتم رهینِ مهرِ تو شد این دلِ حزین گفتا حزین دلی که به مهری بود رهین   گفتم قرینِ رویِ تو باشد همی قمر گفتا سهیل باشد اگر با قمر قرین   گفتم که آفرین به رخِ خوبِ[…]

شعر مُردم از حسرتِ آهورَوِشان و رَمِشان ایرج میرزا

مردم از حسرت آهوروشان و رمشان

شعر مردم از حسرت آهوروشان و رمشان ایرج میرزا  در مدحِ امیرنظام   مُردم از حسرتِ آهورَوِشان و رَمِشان می ندانم به چه تدبیر به دام آرمشان   سه ستمگر پسر ایدون به معلِّم خانه هست و صد بنده به هر راهگذر چون جَمِشان   نه به تنها من و یک مملکتی شیفته اند باشدی[…]

شعر مباش ایمن ز کَیدِ چرخِ ریمن ایرج میرزا

مباش ایمن ز کید چرخ ریمن – مدح ناصرالّدین شاه

شعر مباش ایمن ز کید چرخ ریمن ایرج میرزا    مباش ایمن ز کَیدِ چرخِ ریمن که از کَیدش نشاید بود ایمن   نماید خانۀ امّید تاریک که سازد هر دو چشمِ آز روشن   سؤالِ دادخواهی گر کنی ، کر جوابِ دادخواهی ، باشد الکن   نه او را دوستی باشد محقّق نه او[…]

شعر شکوه بر چرخ برند از دشمن ایرج میرزا

شکوه بر چرخ برند از دشمن

شعر شکوه بر چرخ برند از دشمن ایرج میرزا  شکوه از چرخ و شکایت از مرگ پدر   شکوه بر چرخ برند از دشمن عجبا چرخ بُوَد دشمن من   اللّه اللّه به که باید نالید زین ستمگر فلکِ اهریمن   همه سر تا پا ، مکر است و فریب همه پا تا سر رنج[…]

شعر امیر کرد مرا امتحان به خطّ و سخن ایرج میرزا

امیر کرد مرا امتحان به خطّ و سخن

شعر امیر کرد مرا امتحان به خطّ و سخن ایرج میرزا  امتحان خطّ و سخن   امیر کرد مرا امتحان به خطّ و سخن به روزِ غُرّۀ شَوّال عیدِ روزه شکن   به پایمردیِ دانش من امتحان دادم چنان که گفت امیرم که مرحبا اَحسَن   ز خطّ و شعر به هر کس غَرامتی برسد[…]

شعر دیدم و گفتم نادیده‌اش انگار کنم ایرج میرزا

دیدم و گفتم نادیده‌اش انگار کنم – وسوسه

شعر دیدم و گفتم نادیده‌اش انگار کنم ایرج میرزا    دیدم و گفتم نادیده‌اش انگار کنم دل سودا زده نگذاشت که این کار کنم   غیر معقول بود منکرِ محسوس شدن من از این یاوه سُرایی‌ها بسیار کنم   با پسر مشدیی افتاده سر و کار مرا که بنتوانم ازو ترک سر و کار کنم[…]

شعر چونان شدم ضعیف که گر نه سخن کنم ایرج میرزا

چونان شدم ضعیف که گر نه سخن کنم

شعر چونان شدم ضعیف که گر نه سخن کنم ایرج میرزا  در مدح امیر نظام   چونان شدم ضعیف که گر نه سخن کنم در مجلسی ، کسی بنبیند که این منم   ور هم سخن کنم ، بجز از ناله نشنوند ز آن رو که همچو نی شده از لاغری تنم   مو در[…]

شعر نه عاقل است که دارد در این سرایِ رحیل ایرج میرزا

نه عاقل است که دارد در این سرای رحیل

شعر نه عاقل است که دارد در این سرای رحیل ایرج میرزا  در نعت نبّی خاتم   نه عاقل است که دارد در این سرایِ رحیل قصّیر عمرِ خود اندر امید هایِ طویل   نهد به گردنِ جان رشته‌ای ز طولِ اَمَل که تا قیامت آن رشته را بود تطویل   مَناص جویی از این[…]

شعر زان همه امّیدها که بودم در دل ایرج میرزا

زان همه امّیدها که بودم در دل

شعر زان همه امّیدها که بودم در دل ایرج میرزا  شکوه از مرگ پدر و مدح قائم مقام   زان همه امّیدها که بودم در دل نیست کنون غیرِ ناامیدی حاصل   گفتم هرگز فرامُشم ننماید آن کو هرگز فرامُشش نکند دل   بود گُمانم که چون امیر ز تبریز رفت به بختِ سعید و[…]

شعر ای بر کچلان دهر سرهنگ ایرج میرزا

ای بر کچلان دهر سرهنگ – مزاح با ابوالحسن خان

شعر ای بر کچلان دهر سرهنگ ایرج میرزا    ای بر کچلان دهر سرهنگ حق حفظ کند سرِ تو از سنگ   ای آکچل، ای ابوالحسن‌خان ای تو وزغ و حسین خرچنگ   من چون تو کچل ندیده‌ام هیچ نه در کَن و سولَقان، نه در کَنگ   ماهِ فلکی نموده تقلید از زِفتِ سرت[…]

شعر هر که را با سرِ زلفِ سیه افتد کارش ایرج میرزا

هر که را با سرِ زلفِ سیه افتد کارش

شعر هر که را با سرِ زلفِ سیه افتد کارش ایرج میرزا  در مدح امیر نظام   هر که را با سرِ زلفِ سیه افتد کارش چون سیه کاران آشفته بود بازارش   دی ز کف برد دلم دلبر کی کز درِ حسن سِجده آرند بتانِ چِگِل و فَرخارش   واعظ ار بیند یک بار[…]

شعر پدرش گفته که با من ننشیند پسرش مطایبه ایرج میرزا

پدرش گفته که با من ننشیند پسرش – مطایبه

شعر پدرش گفته که با من ننشیند پسرش – مطایبه – ایرج میرزا    پدرش گفته که با من ننشیند پسرش مُردَم از غصّه خدا مرگ دهد بر پدرش   گر بمیرد پدرش جایِ غم و ماتم نیست زنده ام من ، بنوازم ز پدر خوب ترش   لَله را نیز اگر دست به سر[…]

شعر بیضه‌ام رنجور شد از بیضه‌ات دور ای وزیر ایرج میرزا

بیضه‌ام رنجور شد از بیضه‌ات دور ای وزیر

شعر بیضه‌ام رنجور شد از بیضه‌ات دور ای وزیر ایرج میرزا  مزاح با یکی از وزیران   بیضه‌ام رنجور شد از بیضه‌ات دور ای وزیر پرسشی کن گاه‌گاه از حالِ رنجور ای وزیر   دیر گاهی شد که از احوالِ تخمم غافلی این چنین غفلت بود از چون تویی دور ای وزیر   از همان[…]

شعر تا شهنشاهِ جهان گردید مهمانِ وزیر ایرج میرزا

تا شهنشاهِ جهان گردید مهمانِ وزیر

شعر تا شهنشاهِ جهان گردید مهمانِ وزیر ایرج میرزا  خوشامد به شاه در مهمانیِ وزیر   تا شهنشاهِ جهان گردید مهمانِ وزیر متّفق دید آسمان بختِ جوان با رایِ پیر   عمر ها پرورده شد در مرتعِ گردون حَمَل تا چنین روزی شود طبخِ خدیوِشیر گیر   شیرِ گردون کرد فر به خویش را تا[…]

شعر چو شاه بنند دل در جهان به رَشفِ ثُغُور ایرج میرزا

چو شاه بنند دل در جهان به رشف ثغور

شعر چو شاه بنند دل در جهان به رشف ثغور ایرج میرزا  در ورود مظفّرالدین میرزا ولّی عهد به تبریز و مدح امیر نظام    چو شاه بنند دل در جهان به رَشفِ ثُغُور چگونه یارد بستن کمر به حفظِ ثُغور   چو شه که جانِ جهانست رنجِ خویش گُزید دگر نگردد جانِ جهانیان رنجور[…]

شعر فکر آن باش که سالِ دگر ای شوخ پسر ایرج میرزا

فکر آن باش که سالِ دگر ای شوخ پسر

شعر فکر آن باش که سالِ دگر ای شوخ پسر ایرج میرزا اندرز و نصیحت   فکر آن باش که سالِ دگر ای شوخ پسر روزگارِ تو دِگر گردد و کارِ تو دگر   حسن تو بسته به مویی است ز من رنجه مشو که ز روزِ بدِ تو بر تو شدم یادآور   بر[…]

شعر ساقیِ سیم بر بده ساغر ایرج میرزا

ساقی سیم بر بده ساغر

شعر ساقی سیم بر بده ساغر ایرج میرزا  در تهینتِ فرزند یافتنِ نصرة الدّوله   ساقیِ سیم بر بده ساغر که جهان یافت رونقِ دیگر   شهر تبریز فصب تابستان گشته همچون بهار جان پرور   ابر بر روی سبزه پنداری ریخت هر بامداد گوهرِ تر   باد گویی به مغز بسپارد همه از باغ[…]

شعر برآمد بامدادان مِهرِ انور ایرج میرزا

برآمد بامدادان مهر انور

شعر برآمد بامدادان مهر انور ایرج میرزا  در مدیحه و تبریک عروسی   برآمد بامدادان مِهرِ انور جهان را کسوتِ نو کرد در بر   تو پنداری که زرّین شاهبازی همی گسترد در صحنِ فلک پر   و یا از بهرِ اثباتِ رِسالت کفِ موسی همی شد ز آستین دَر   و یا گویی عروسی[…]

شعر رفیق اهل و سرا امن و باده نوشین بود ایرج میرزا

رفیق اهل و سرا امن و باده نوشین بود

شعر رفیق اهل و سرا امن و باده نوشین بود ایرج میرزا  شب جمعه خدمت حاج امین   رفیق اهل و سرا امن و باده نوشین بود اگر بهشت شنیدی بِساطِ دوشین بود   چه حال خوب و شب جمعۀ خوشی دیدیم چه بودی ار شبِ هر جمعه حالِ ما این بود   عجب شبی[…]

شعر ملکا با تو دگر دوستیِ ما نشود ایرج میرزا

ملکا با تو دگر دوستیِ ما نشود

شعر ملکا با تو دگر دوستیِ ما نشود ایرج میرزا  شکوۀ دوستانه از ملک الشّعرایِ بهار   ملکا با تو دگر دوستیِ ما نشود بعد اگر شد شده است ، امّا حالا نشود   بنشسته است غباری ز تو در خاطر من که بدین زودی از خاطر من پا نشود   دلم از طیبت پررَیبَتِ[…]

شعر نقاب دارد و دل را به جلوه آب کند ایرج میرزا

نقاب دارد و دل را به جلوه آب کند

شعر نقاب دارد و دل را به جلوه آب کند ایرج میرزا انتقاد از حجاب   نقاب دارد و دل را به جلوه آب کند نعوذباللّه اگر جلوه بی نقاب کند   فقیه شهر به رفعِ حجاب مایل نیست چرا که هر چه کند حیله در حجاب کند   چو نیست ظاهرِ قرآن به وِفقِ[…]

شعر حُجَّةُ‌الاسلام کتک می‌زند ایرج میرزا

حجةالاسلام کتک می‌زند

شعر حجةالاسلام کتک می‌زند ایرج میرزا  در هجو شیخ فصل اللّهِ نوری   حُجَّةُ‌الاسلام کتک می‌زند بر سر و مغزت دَگَنک می‌زند   گر نرسد بر دَگَنک دستِ او دست به نعلین و چُسَک می‌زند   این دو سه گر هیچ کدامش نشد با حَنَک و تحتِ حَنَک می‌زند   تا نشوی پاره خبردار باش[…]

شعر برخیز که باید به قدح خون رز افگند ایرج میرزا

برخیز که باید به قدح خون رز افگند

شعر برخیز که باید به قدح خون رز افگند ایرج میرزا در مدح نصرة الدوله عم زاده ناصرالدین شاه در تبریز گفته   برخیز که باید به قدح خون رز افگند کِامد مهِ فروردین تا شد مهِ اسفند   آورد نسیم آنچه همی باید آورد افگند صبا آنچه همی شاید افگند   وقتست نگارا که[…]

شعر مقبول باد طاعتِ شَهزاده اعتضاد ایرج میرزا

مقبول باد طاعت شهزاده اعتضاد

شعر مقبول باد طاعت شهزاده اعتضاد ایرج میرزا  در مدح اعتضادالسَّلطنه   مقبول باد طاعتِ شَهزاده اعتضاد عیدِ سعیدِ فطر بر او فرخجسته باد   چون از جوان بسنده بود طاعتِ خدای هر طاعتی که کرد خدا را پسنده باد   واجب نمود سجدۀ حقّ را به خویشتن زان رو به خلق سجدۀ او واجب[…]