تو به نور اختر باور داری

تو به نور اختر باور داری

شعر تو به نور اختر باور داری – ران وییلیس   تو به نور اختر باور داری که به دیدگان مهرورزان و سخن­وران، دست نمی‌­تواند یازید؟ تو به مردمان شوریده سر باور داری؟ و به پروازی فراتر از سایه­‌ی خود که نشاید به خاک، دست یابد؟ شاید که گوشه­‌ای نانوشته از قلبم را لمس کرده­‌ای[…]

میگویند تنها یک آسمان هست

میگویند تنها یک آسمان هست

شعر میگویند تنها یک آسمان هست – ران ویلیس   میگویند تنها یک آسمان هست، اما چهار گوشه‌ی آسمانم را نگاه کردم و نبودی. حتما آسمان‌های دیگری هم هستند.   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: هاتفی گفت که ابرام بنه _ بانگ هاتف هم دانهٔ امید به خرمن ماند – 94 دلبرا پیش وجودت همه خوبان[…]

حالا پیاده رو خالی ست

حالا پیاده رو خالی ست – رد پاهایی بارانی

حالا پیاده رو خالی ست – شعر رد پاهایی بارانی – ران ویلیس   حالا پیاده رو خالی ست نیمکت آشنای پارک خالی ست حال آنکه ، تمام شوری که عمری داشتم رد پاهایی بارانی بود.   مترجم: فائزه پورپیغمبر   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: باد خزان وزان شد از وقتی که عاشق شدم ای[…]

شعر حکایت می کرد

شعر حکایت می کرد

شعر حکایت می کرد – ران ویلیس   شعر حکایت می کرد که نور چگونه به سیاهی و سیاهی چگونه به نور بدل می شود در چشمانت. شعر حکایت می کند در هر صبح ِ شکفته وقتی هنوز خفته بودی من چگونه مثل باد دست بر گیسوانت می کشیدم. از بوسه ای می گوید که[…]

روزی، روزگاری انگاشتم

روزی، روزگاری انگاشتم – اینک سکوتی هستم

روزی، روزگاری انگاشتم – شعر اینک سکوتی هستم – ران ویلیس   روزی، روزگاری انگاشتم که صدایی هستم و پنداشتم که دنیایی را دگرگون می‌سازد اینک سکوتی هستم که مرا دگرگون می‌سازد. مترجم: فائزه پورپیغمبر   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: آنگاه که کسی در اندیشه توست بخت این کند که رای تو با ما یکی[…]

ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎ ﻓﺮﻭ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﻧﺪ

ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎ ﻓﺮﻭ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﻧﺪ

شعر ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎ ﻓﺮﻭ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﻧﺪ – ران ویلیس   ﺩﯾﻮﺍﺭﻫﺎ ﻓﺮﻭ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﻧﺪ ﻭ ﺗﻮ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﺩﻧﯿﺎ ﺩﮔﺮﮔﻮﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺗﻮ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺣﺲ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯽ ﻣﻦ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ ﺁﯾﺎ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺭﺳﯿﻢ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺳﺮﯾﻊ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺣﺮﮐﺘﯽ ﺁﯾﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ[…]