راینر مالکوفسکی

دیدن سرخوشی کسی هنگام قدم زدن

دیدن سرخوشی کسی هنگام قدم زدن

شعر دیدن سرخوشی کسی هنگام قدم زدن – راینر مالکوفسکی   دیدن سرخوشی کسی هنگام قدم‌زدن پس از بندآمدن باران. جدیت مرد جوانی هنگام حرف زدن از دلدارش. قوها، درپرواز. خواندن بی‌باکی از مردمک چشم کسانی که دوستشان می‌داریم. و تاج به هر سو گسترده‌ی تک درختی رها. ترجمه : علی عبدالهی   پیشنهاد ویژه[…]

نکند اشیا را بیش از آدمها دوست می دارم

نکند اشیا را بیش از آدمها دوست می دارم

شعر نکند اشیا را بیش از آدمها دوست می دارم – راینر مالکوفسکی   نکند اشیا را بیش از آدمها دوست می دارم؟ درست نیست این، ولی حقیقت دارد. قطاری کوچک در دوردست ناقوس‌های سنگین، سنگ ــ پس می‌ توانم چیزی بیاغازم. روی کلمات رها نمی‌ شوم. آنچه را در خودش است دوست می‌ دارم.[…]

با هر کلام ورود به حقیقت را دشوارتر می‌ سازیم

با هر کلام ورود به حقیقت را دشوارتر می‌ سازیم

شعر با هر کلام ورود به حقیقت را دشوارتر می‌ سازیم – راینر مالکوفسکی   با هر کلام ورود به حقیقت را دشوارتر می‌ سازیم. به همان‌ گونه مؤکد تر هر آنچه حقیقی‌ تر بنماید. آنچه فهم شدنی است، می‌ تواند حقیقت نباشد. ترجمه : علی عبدالهی   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: چه لطیفست قبا[…]

زمانی به تو نزدیک بودم

زمانی به تو نزدیک بودم

شعر زمانی به تو نزدیک بودم – راینر مالکوفسکی   زمانی به تو نزدیک بودم. آرام می‌روییدم در رگ و پی‌ات. پلک‌هایم را می‌گذاشتم درست زیر پلک‌های تو. چشم می‌گشودیم با هم و می‌دیدم: سه قدم جلوتر، یک صندلی حصیری، و در آن، مردی، که روزنامه می‌خواند. ترجمه : علی عبدالهی   پیشنهاد ویژه برای[…]

اتاقی که در رویای من است

اتاقی که در رویای من است

شعر اتاقی که در رویای من است – راینر مالکوفسکی   اتاقی که در رویای من است یک میز دارد، دو صندلی و دیگر هیچ. روی میز اما یک رز است و روی صندلی‌ها نشسته‌ایم، من و تو. روشنی پشت شیشه‌ها کنار می‌زند تاریکی را. تاریکی، روشنی را کنار می‌زند. در تاریکی، می‌درخشد رز سفید[…]