چه روزهای دشواری

چه روزهای دشواری – چه روزهایی

چه روزهای دشواری – شعر چه روزهایی – هرمان هسه   چه روزهای دشواری! گرمم نمی‌کند هیچ آتشی لبخند نمی‌زند آفتابی به من همه‌چیز تهی‌ست سرد و ستم‌گر است و ستارگانِ روشنِ دوست‌داشتنی هم نگاه می‌کنند غمگنانه به من از وقتی‌که دریافته‌ام در قلب؛ عشق را هم پایانی‌ست. مترجم : مصطفی صمدی   پیشنهاد ویژه[…]

تا آن زمان که در پی بخت و اقبالی

تا آن زمان که در پی بخت و اقبالی

شعر تا آن زمان که در پی بخت و اقبالی – هرمان هسه   تا آن زمان که در پی بخت و اقبالی اما مهیای خوشبختی نشده‌ای خواستنی‌ها از آن تو نخواهد بود تا آن زمان که بر از دست رفته‌ها، شِکوه می‌کنی برای خود مقصدی داری و خستگی‌ناپذیری نخواهی دانست آرامش چیست. فقط آن[…]

می‌ خواهی در من درنگ کنی

می‌ خواهی در من درنگ کنی – برای نیون

می‌ خواهی در من درنگ کنی – شعر برای نیون – هرمان هسه   می‌ خواهی در من درنگ کنی آنگاه که زندگی‌ام تیره و تاریکست بیرون ستاره باران است و همه چیز غرقه در نور تو بر مدارت می‌چرخی کانون حیات را می‌شناسی تو و عشق خودت را برای من چون جانی نیک می‌نمایی.[…]

لمیده زیر کاج‌های نقره‌ای

لمیده زیر کاج‌های نقره‌ای – بر فراز هیرزو

لمیده زیر کاج‌های نقره‌ای – شعر بر فراز هیرزو – هرمان هسه   لمیده زیر کاج‌های نقره‌ای در یاد گذشته‌ها هنگامی که در نخستین ترانۀ کودکی‌ام عطر همین جنگل می‌دوید. آنجا — من غنوده بر خزه‌ها با آزرم و نشاط کودکی غرقه در رؤیای دختری باریک میان و گیسو طلایی: نخستین گل سرخِ حلقۀ گلم.[…]

باد در بوته‌‌ زار و آوای پرنده

باد در بوته‌‌ زار و آوای پرنده

شعر باد در بوته‌‌ زار و آوای پرنده – هرمان هسه   باد در بوته‌‌ زار و آوای پرنده آن بالا در بالاترین آبی لطیف کشتی ابری آرام و مغرور… می‌راند. من رؤیای زنی زرین مو می‌بینم، من رؤیای جوانی‌ام را می‌بینم، آیا بلند آسمانِ آبی و بی‌کران گهواره‌ی اشتیاق من است؟ آن‌جا که آرام[…]

من گَوزنم تو آهو

من گَوزنم تو آهو – سرود عشق

من گَوزنم تو آهو – شعر سرود عشق – هرمان هسه   من گَوزنم تو آهو پرنده تو و درخت من تو آفتاب و من برف تو روز هستی و من رویا شب‌ها از دهان خفته‌ام پرنده‌ای طلایی پر می‌کشد به سوی تو صدایش روشن است بال‌هایش رنگی سرودِ عشق می‌خواند برای تو سرود مرا[…]

آن‌زمان که من از احتیاج جوانی و شرم

آن‌زمان که من از احتیاج جوانی و شرم – بسیار دیر

آن‌زمان که من از احتیاج جوانی و شرم – بسیار دیر – هرمان هسه   آن‌زمان که من از احتیاج جوانی و شرم به سوی تو آمدم با تمنا تو خندیدی و از عشق من یک بازی ساختی حالا خسته‌ای و دیگر بازی نمی‌کنی با چشم‌های تاریک به سوی من می‌نگری از روی احتیاج و[…]

دوستت دارم

دوستت دارم – شباهنگام به سوی تو آمدم

دوستت دارم – شعر شباهنگام به سوی تو آمدم – هرمان هسه   دوستت دارم که چنین دیوانه‌وار و نجوا کنان شباهنگام به سوی تو آمدم که دوستت دارم و تا فراموشم نتوانی کرد روانت را با خود بردم با من است روان تو هم اکنون برای من است به تمامی در خوشی‌ها و ناخوشی‌ها[…]

غریب است سرگردانی در مه

غریب است سرگردانی در مه

شعر غریب است سرگردانی در مه – هرمان هسه   غریب است سرگردانی در مه آنجا که تنهاست هرسنگ و بوته ای و هیچ درختی درخت دیگر را نمی بیند همه تنهایند پر از دوست بود دنیا برایم آنوقت که زندگی ام نور بود اینک که مه فرو می افتد دیگر کسی قبل رویت نیست[…]