شعر فلسفی

در تمام تاریخ ادبیات جهان شعر را می توان در دسته های موضوعی مختلف طبقه بندی کرد. ما نیز اشعار را دسته بندی کرده ایم. اگر علاقه‌مند به شعر فلسفی هستید آن را می‌توانید در این بخش مطالعه کنید.

شعر بر اساس موضوع

سعی کرده ایم اشعاری که در فضای شعر و مهر منتشر می شوند را در دسته های مختلف از لحاظ موضوعی طبقه بندی کنیم. به طور مثال: شعر عاشقانه، شعر اجتماعی، شعر سیاسی، شعر فلسفی، شعر اعتراضی و… اگر اثری را در این محیط خواندید و فکر می کردید که باید در بخشی از این طبقه ها دسته بندی شود در قسمت دیدگاه ها به ما یادآوری کنید.

برای ورود به بخش های مختلف از تقسیم بندی اشعار می توانید روی دکمه های زیر کلیک کنید:

شعر عاشقانه

شعر اجتماعی

شعر اعتراضی

شعر سیاسی

تنهایی---شعر-سقوط-پوریا-پلیکان

تنهایی – سقوط

تنهایی – شعر سقوط پوریا پلیکان   تنهایی در طبقه­ی آخر آسمان­خراش­‌ها بلندتر است به آن خورشید نگاه کن که دارد از پشت­‌بام سقوط می­کند   مطالب بیشتر در:

محمد چاقویی بزرگ خرید - شعر محمد پوریا پلیکان

محمد چاقویی بزرگ خرید

محمد چاقویی بزرگ خرید – شعر محمد پوریا پلیکان     تقدیم به محمد توفیق برادرِ شاعر و زحمتکشِ افغانم محمد چاقویی بزرگ خرید و خواست ماه را دو نیم کند تا هرکدام نیمی را با خود به خانه برده باشیم اما پلیس‌ها او را به زندان انداختند محمد چاقوکش است و ردِ بخیه را[…]

هیزم‌های خشک - شعر برف‌ها پوریا پلیکان

هیزم‌های خشک – برف‌ها

هیزم‌های خشک – شعر برف‌ها پوریا پلیکان   هیزم‌های خشک مرا به تماشا نشسته‌اند هنوز فکر می‌کنند جنگل‌اند و جایِ خالیِ شاخه‌هایِ بریده بر تنشان درد می‌کند   از تَرَک‌های دیوار شب به خانه نشت می‌کند روی مبل می‌نشیند تخمه می‌شکند و پوست من ذره‌ذره در اتاق می‌ریزد   برف‌ها با صدای پیانو می‌رقصند  […]

قرن‌ها طول کشیده اما - شعر تابلوی نقاشی پوریا پلیکان

قرن‌ها طول کشیده اما – تابلوی نقاشی

قرن‌ها طول کشیده اما – شعر تابلوی نقاشی پوریا پلیکان     قرن‌ها طول کشیده اما لبخندِ این پسربچه هنوز ادامه دارد   می‌خواهد برود اما ایستاده است می‌خواهد پیر شود اما جوان است می‌خواهد بمیرد اما زنده است می‌خواهد غروب کند اما در تابلوی نقاشی گیر افتاده خورشید   زن ساعتِ مچی‌اش را زیر[…]

از مرز که می‌گذرم - شعر پدربزرگ پوریا پلیکان

از مرز که می‌گذرم – پدربزرگ

از مرز که می‌گذرم – شعر پدربزرگ پوریا پلیکان     از مرز که می‌گذرم – همچون زنی باردار – وطنم را زیر پوستم پنهان کرده‌ام   اما کدام وطن؟ وطنی که از دست‌های پدربزرگ افتاد و تکه‌تکه شد   عکس‌ها را ورق بزن عکس‌ها را ورق بزن سفر چیست جز رفتن از سلولی به[…]

رادیو می‌گوید -قطاری که بارها به مقصد رسیده است پوریا پلیکان

رادیو می‌گوید: ابری در آسمان نیست – قطاری که بارها به مقصد رسیده است

رادیو می‌گوید -قطاری که بارها به مقصد رسیده است پوریا پلیکان     رادیو می‌گوید: «ابری در آسمان نیست و برفی که می‌بینید معلوم نیست از کجا می‌آید» می‌خوابم و بیدار می‌شوم زندگی ادامه دارد و قطاری که بارها به مقصد رسیده است دست از دویدن برنمی‌دارد در راهروی قطار ایستاده‌ام از پنجره سرم را[…]

چه چیز در چشم‌هایت پنهان بود - شعر کالبدشکافی پوریا پلیکان

چه چیز در چشم‌هایت پنهان بود – کالبدشکافی

چه چیز در چشم‌هایت پنهان بود – شعر کالبدشکافی پوریا پلیکان   چه چیز در چشم‌هایت پنهان بود که دلواپسم می‌کرد؟ چشم‌هایت را مثل خاک باغچه‌ای با نگاه‌هایم می‌گشتم نه اندوه پیدا بود نه شادی نه اضطراب از آینه می‌پرسم: چشم‌هایم چیست جز تکه‌های کوچکی از آن تاریکیِ بزرگ؟ تو می‌رقصی چیزی در این رقص[…]

با-این-آرایشِ-غلیظ---شعر-پوسیدن-پوریا-پلیکان

با این آرایشِ غلیظ – پوسیدن

با این آرایشِ غلیظ – شعر پوسیدن پوریا پلیکان     با این آرایشِ غلیظ چه چیز را پنهان کرده‌ای چه چیز را آشکار؟   این نقاب‌ها بی‌فایده است برای منی که بارها تا درونی‌ترین زخم‌های زندگی‌ات فرو رفته‌ام و بازگشته‌ام (همچنان که به دیواره‌ها کشیده می‌شدم بازویم زخم برمی‌داشت)   با این نگاه تُند[…]

دیروز پرنده‌ای را دیدم - شعر تپانچه‌ی پنهان پوریا پلیکان

دیروز پرنده‌ای را دیدم – تپانچه‌ی پنهان

دیروز پرنده‌ای را دیدم – شعر تپانچه‌ی پنهان پوریا پلیکان   دیروز پرنده‌ای را دیدم که در بال‌هایش اسیر شده بود بال‌هایش او را از این پشت بام به آن پشت بام می‌بُردند مردی که در اتومبیلِ گران قیمتش زندانی بود در خیابان‌ها چرخانده می‌شد زنی که حبس شده بود در قعر کیف دستی‌اش مدام[…]

پنجره‌ی-قطاری-که-در-آن-زنی-زیبا---شعر-پیرمرد-پوریا-پلیکان

پنجره‌ی قطاری که در آن زنی زیبا – پیرمرد

پنجره‌ی قطاری که در آن زنی زیبا – شعر پیرمرد پوریا پلیکان   پنجره‌ی قطاری که در آن زنی زیبا نشسته است مرا فرو می‌مکد در ایستگاه بعد پیرمردی از قطار پیاده خواهد شد     مطالب بیشتر در:

در-ایستگاه-اتوبوس---شعر-دایره-پوریا-پلیکان

در ایستگاه اتوبوس – دایره

در ایستگاه اتوبوس – شعر دایره پوریا پلیکان   در ایستگاه اتوبوس تلویزیونی روشن مانده بود که آن همه حیوان در آنجا می‌دویدند تلویزیونمان روشن مانده است در خانه که پای این همه حیوان به اینجا باز شده هر صبح در همان ایستگاهی می‌ایستم که دیروز ربوده شده بودم هر ظهر به همان ایستگاهی باز[…]

دست-هایت-خانه-ام-بود-پوریا-پلیکان

دست‌هایت خانه‌ام بود

دست‌هایت خانه‌ام بود پوریا پلیکان   دست‌هایت خانه‌ام بود وقتی صورتم را در آن‌ها پنهان می‌کردم وقتی دستگاهِ چای‌ساز هی در خودش منفجر می‌شد وقتی آفتاب تخت‌خوابمان را زیر بمباران می‌گرفت دست‌هایت خانه‌ام بود وقتی تانک‌ها و هواپیماها از پِیج‌های خبرگزاری‌ها‌ به درون خانه می‌ریختند وقتی رابطه‌ام با اشیای خانه پر از انفجار بود و[…]

موشی که از کنار تختم می‌گریخت - شعر نُت‌های خواب‌آلود پوریا پلیکان

موشی که از کنار تختم می‌گریخت – نُت‌های خواب‌آلود

موشی که از کنار تختم می‌گریخت – شعر نُت‌های خواب‌آلود پوریا پلیکان   موشی که از کنار تختم می‌گریخت تکه‌ای از خواب‌هایم را در دهانش گرفته بود خواب‌ها نُت‌های موسیقی‌اند و این همه ساز که در اتاق خوابم نواخته می‌شوند ادامه‌ی آن همه بیداری‌ست که داشت مرا می‌کشت پتو را کنار می‌زنم می‌دوم به دنبال[…]

خونی که از بینی و دهانت چکیده -پسمانده یک انسان پوریا پلیکان

خونی که از بینی و دهانت چکیده است را فراموش کن – پسمانده یک انسان

خونی که از بینی و دهانت چکیده -پسمانده یک انسان پوریا پلیکان     خونی که از بینی و دهانت چکیده است را فراموش کن فراموش کن کف آسفالت خوابیده‌ای سقوط را فراموش کن و آنقدر به این فراموشی ادامه بده تا به لبه‌ی پشت‌بام بازگردی   چگونه پوست کَنده ی یک سیب به سیب[…]

در اين بيشه‌زار خزان زده شايد گلي برويد - شعر سپيده که سر بزند - پل الوار

در اين بيشه‌زار خزان زده شايد گلی برويد – سپيده که سر بزند

در اين بيشه‌زار خزان زده شايد گلی برويد – شعر سپيده که سر بزند – پل الوار سپيده که سر بزند در اين بيشه‌زار خزان زده شايد گلي برويد شبيه آنچه در بهار بوئيديم پس به نام زندگي هرگز نگو هرگز.   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: تا چشم انتظار تو باشم – مرا پیکری است[…]

شعر ساحل دریا پر از گودال است پل الوار

جنگل پر از درختانی که دلباخته‌ی پرندگانند – ساحل دریا پر از گودال است

جنگل پر از درختانی که – شعر ساحل دریا پر از گودال است – پل الوار   ساحل دریا پر از گودال است جنگل پر از درختانی که دلباخته‌ی پرندگانند برف بر قله‌ها آب می‌شود شکوفه‌های سیب آنچنان می‌درخشند که خورشید شرمنده می‌شود شب روز زمستانی است در روزگاری گزنده من در کنار تو ای[…]

شعر سپیده که سر بزند پل الوار

در این بیشه زار خزان زده شاید گلی بروید – سپیده که سر بزند

در این بیشه زار خزان زده شاید – شعر سپیده که سر بزند – پل الوار   سپیده که سر بزند در این بیشه زار خزان زده شاید گلی بروید شبیه آنچه در بهار بوئیدیم پس به نام زندگی هرگز نگو هرگز.     پیشنهاد ویژه برای مطالعه: شعر تو را دوست می دارم پل[…]

شعر انبوهی از دود کدر آلن گینزبرگ

انبوهی از دود کدر و فولادهای اسقاطی – انبوهی از دود کدر

انبوهی از دود کدر و فولاد – شعر انبوهی از دود کدر – آلن گینزبرگ   انبوهی از دود کدر و فولادهای اسقاطی احاطه‌ام کرده‌اند در این قطار، ذهن‌ام در گذشته‌های دور می‌لولد و آینده زنگار بسته است: خورشید را دیدم که شهوتناک در دنیایی بدوی فرو خرامید و گذاشت تا تاریکی، قطارِ مرا در[…]

شعر مردن‌ات مارک استرند

هیچ‌چیز جلودارت نبود – مردن‌ات

هیچ‌چیز جلودارت نبود – مردن‌ات – مارک استرند هیچ‌چیز جلودارت نبود نه لحظه‌های خوش. نه آرامش. نه دریای مواج. تو مشغول مردن‌ات بودی. نه درختانی که به زیرشان قدم می‌زدی، نه درختانی که سایه‌سارت بودند. نه پزشکی که بیم‌ات می‌داد، نه پزشک جوان سپیدمویی که یک‌بار جان‌ات را نجات داد. تو مشغول مردن‌ات بودی. هیچ‌چیز[…]

شعر بیداری لنگستون هیوز

به تموم بازمونده‌های من بگین – بیداری

به تموم بازمونده‌های من بگین – شعر بیداری – لنگستون هیوز به تموم بازمونده‌های من بگین تو عزام قرمز تن‌شون کنن، چون هیچ معنایی وجود نداره تو قضیه‌ی مردن من. مترجم: احمد شاملو   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: شعر غیر قابل چاپ لنگستون هیوز شعر عیسای مسیح لنگستون هیوز شعر مرا دوست بدار اندکی ولی[…]

شعر آواز دختر سیاه لنگستون هیوز

اون دور دورای جونوب، تو دیکسی – آواز دختر سیاه

اون دور دورای جونوب، تو دیکسی – آواز دختر سیاه – لنگستون هیوز   اون دور دورای جونوب، تو دیکسی (دل پاره پاره‌ی من) به درخت ِ سر ِ یه چارراه خاطر خوای سیاه ِ جوونَمو دار می‌زنن. اون دور دورای جونوب، تو دیکسی (تو هوا، یه تن ِ کوفته‌ی کبود) از عیسا ــ خدای[…]

شعر با بارش باران نقره‌وار لنگستون هیوز

بارش باران نقره‌وار – با بارش باران نقره‌وار

بارش باران نقره‌وار – شعر با بارش باران نقره‌وار – لنگستون هیوز بارش باران نقره‌وار حیاتی تازه پدید آرد دگربار. سبزه سرسبز سربر زند و گل‌ها سر بردارند. بر سرتاسر صحرا شگفتی دامن گسترد، شگفتی ِ حیات شگفتی ِ حیات شگفتی ِ حیات. با بارش باران نقره‌وار پروانه‌ها برمی‌افرازند بال‌های ابریشمین را به فراچنگ آوردن[…]

دانلود آلبوم در آستانه با صدای احمد شاملو

دانلود آلبوم در آستانه + پخش آنلاین

دانلود آلبوم در آستانه با صدای احمد شاملو + پخش آنلاین و متن کامل – دکلمه شعر: در این مطلب، دانلود دکلمه صوتی آلبوم در آستانه با صدای احمد شاملو را برای شما آماده کرده‌ایم به همراه پلی لیست پخش آنلاین.   دانلود آلبوم در آستانه دکلمه: احمد شاملو نام آلبوم: در آستانه شاعر: احمد[…]

شعر اتفاق توماس هاردی

گر چنین بود که خدایی کینه‌توز – اتفاق

گر چنین بود که خدایی کینه‌توز – شعر اتفاق – توماس هاردی   گر چنین بود که خدایی کینه‌توز بر عرش تکیه داده بود و قهقهه‌زنان مرا به باد استهزاء می‌گرفت و می‌گفت: «ای موجود نحیف! بدان و آگاه باش که دیدن اندوه تو مرا به وجد می‌آورد. و ناکامی تو در راه عشق دلم[…]

شعر اوت ۱۹۱۴ ورا بریتین

خدا بانگ بر آورد، آدمیان مرا از یاد برده‌اند – اوت ۱۹۱۴

خدا بانگ بر آورد، آدمیان مرا از – شعر اوت ۱۹۱۴ – ورا بریتین خدا بانگ بر آورد، “آدمیان مرا از یاد برده‌اند: ارواح خفته دگر بار بر می‌خیزند و دیدگان نابینا ناگزیر می‌آموزند که حقیقت را بنگرند.” از آنجا که رستگاری در پی رنج می‌آید جهان را با عصای مجازات خویش در هم نوردید[…]

شعر سفر مجوسان تی اس الیوت

با آن سرمایی که در راه بود – سفر مجوسان

با آن سرمایی که در راه بود – شعر سفر مجوسان – تی اس الیوت   «با آن سرمایی که در راه بود، بدترین فصل سال بود برای سفر، و آن هم چنین سفری: راه‎ها خطرناک و هوا گزنده، درست وسط زمستان.» و شتران زخمی و تاول‌زده، سرکشانه در برفی که داشت آب می‌شد، فرو[…]

شعر سفرِ آنان که خدایشان آتش بود تی اس اليوت

سرمایی می آمد که ما را در برگرفته بود – سفرِ آنان که خدایشان آتش بود

سرمایی می آمد که ما را در برگرفته بود – شعر سفرِ آنان که خدایشان آتش بود – تی اس اليوت   سرمایی می آمد که ما را در برگرفته بود درست زمانی که بدترین بود برای سفر و چنین سفری دراز راه‌ها گود است و هوا گزنده‌ست… و این زمستان مرگ‌بار است شتران با[…]

شعر مرگ ناشی از آب تی اس الیوت

فله‌باس فنیقیایی که دویست روز گذشته از زمان مرگش – مرگ ناشی از آب

فله‌باس فنیقیایی که دویست روز – شعر مرگ ناشی از آب – تی اس الیوت   فله‌باس فنیقیایی که دویست روز گذشته از زمان مرگش از یاد ببرد: غریو مرغان دریائی را، خیزاب دریای ژرف را، و سود و زیان را جریانی در عمق دریا استخوانش را در آغوش گرفت زمزمه‌کنان. مترجم: حسن شهباز  […]

شعر پرلودها تی. اس. الیوت

صبح هوشیار می شود – پرلودها

صبح هوشیار می شود – شعر پرلودها – تی. اس. الیوت صبح هوشیار می شود از بوی ناخوشایند و شب مانده ی آبجو که از خاک اره ی لگد کوب شده خیابان برمی خیزد که بر آن جای پاهای گِل آلودی، تا دکّه های قهوه فروشی نقش بسته است. با نقاب های دیگر زمان آنها[…]

شعر پرلودها/ استانزای چهارم تی. اس. الیوت

روح او در سراسر آسمان کشیده شد – پرلودها/ استانزای چهارم

روح او در سراسر آسمان کشیده شد – شعر پرلودها – تی. اس. الیوت روح او در سراسر آسمان کشیده شد و پشت ساختمان های شهری محو گردید، پیش از پایمال شدن زیر قدم های سمج: در ساعت چهارو پنج و شش عصر و انگشت های خپله که پیپ را پُر می کنند، و روزنامه[…]