شعر فلسفی

در تمام تاریخ ادبیات جهان شعر را می توان در دسته های موضوعی مختلف طبقه بندی کرد. ما نیز اشعار را دسته بندی کرده ایم. اگر علاقه‌مند به شعر فلسفی هستید آن را می‌توانید در این بخش مطالعه کنید.

شعر بر اساس موضوع

سعی کرده ایم اشعاری که در فضای شعر و مهر منتشر می شوند را در دسته های مختلف از لحاظ موضوعی طبقه بندی کنیم. به طور مثال: شعر عاشقانه، شعر اجتماعی، شعر سیاسی، شعر فلسفی، شعر اعتراضی و… اگر اثری را در این محیط خواندید و فکر می کردید که باید در بخشی از این طبقه ها دسته بندی شود در قسمت دیدگاه ها به ما یادآوری کنید.

برای ورود به بخش های مختلف از تقسیم بندی اشعار می توانید روی دکمه های زیر کلیک کنید:

شعر عاشقانه

شعر اجتماعی

شعر اعتراضی

شعر سیاسی

شعر باغ دلدادگی ویلیام بلیک

به باغ عشق رفتم – باغ دلدادگی

به باغ عشق رفتم – شعر باغ دلدادگی – ویلیام بلیک   به باغ عشق رفتم و آن‌چه را که هرگز ندیده بودم، دیدم: کلیسای کوچکی بر گستره ای سبز که در گذشته زمین بازی ام بود و درهای کلیسا بسته بود و بر سر درش نوشته بودند: “مبادا چنین و چنان کنی!” پس به[…]

شعر ترانه ی دو اسکیمو تد هیوز

حسی از جاودانگی – ترانه ی دو اسکیمو

حسی از جاودانگی – شعر ترانه ی دو اسکیمو-تد هیوز I حسی از جاودانگی مرد دوان دوان آمد و بی نام و نشان بر زمین بی چشم و بی دهان بیشرمانه می دوید دانست که بر سنگ مرگ گام برمی دارد می دانست تمام آن چه می داند آن ست که شبحی ست حسی شبیه[…]

شعر سرود مار تد هیوز

مار در باغ او خدا نبود -سرود مار

مار در باغ او خدا نبود – شعر سرود مار تد هیوز   مار در باغ او خدا نبود خرامیدن نرم و آرام بود و خون جهنده آدم. خونی که از بدن آدم در حوا جاری شد چیزی جاودانه بود آدم سوگند خورد که عشق است خونی که از بدن حوا از زهدانش جاری شد[…]

شعر کلاغ و دریا تد هیوز

خواست دریا را نادیده بگیرد – کلاغ و دریا

خواست دریا را نادیده بگیرد – شعر کلاغ و دریا تد هیوز   خواست دریا را نادیده بگیرد اما دریا بزرگتر از مرگ بود، چنان که از زندگی نیز خواست با دریا سخن بگوید مغزش اما فروبسته ماند و چشمانش رمید از دریا چنان که از شعله ی آتش خواست با دریا همدردی کند دریا[…]

شعر تراژدی سیب تد هیوز

پس به روز هفتم آرام گرفت مار – شعر تراژدی سیب

پس به روز هفتم آرام گرفت مار – شعر تراژدی سیب تد هیوز   پس به روز هفتم آرام گرفت مار خداوند نزد او امد و گفت “من بازی جدیدی آفریده ام” مار شگفت زده به این فضول خیره شد اما خداوند گفت “این سیب را می بینی؟ من آن را فشرده و شراب ساخته[…]

شعر سرود کلاغ از خویشتن تد هیوز

وقتی خدا کلاغ را چکش کاری – شعر سرود کلاغ از خویشتن

وقتی خدا کلاغ را چکش کاری – شعر سرود کلاغ از خویشتن تد هیوز   وقتی خدا کلاغ را چکش کاری کرد طلا را آفرید وقتی خدا کلاغ را در آفتاب سوزاند الماس را آفرید وقتی خدا کلاغ را زیر وزنه فشرد الکل را آفرید وقتی خدا کلاغ را پاره پاره کرد پول را آفرید[…]

شعر قصه ی پیش ازخواب تد هیوز

روزی روزگاری کسی بود – شعر قصه پیش از خواب

روزی روزگاری کسی بود – شعر قصه پیش از خواب تد هیوز   روزی روزگاری کسی بود تقریبن کسی به دلیلی نمی توانست درست ببیند به نحوی نمی توانست درست بشنود نمی توانست درست فکر کند به نحوی بدنش، مثلن متناوب بود می توانست نانی که می بُرد را ببیند می توانست حروف واژه هایی[…]

شعر کلاغ سیاه تر از همیشه تد هیوز

آنگاه خداوند از آدمی بیزار شد – کلاغ سیاه تر از همیشه

آنگاه خداوند از آدمی بیزار – کلاغ سیاه تر از همیشه تد هیوز   آنگاه خداوند از آدمی بیزار شد روی به آسمان نهاد و آدمی از خداوند بیزار شد به سوی حوا رفت گویی اشیا فرو می پاشیدند اما کلاغ کلاغ کلاغ آنها را به یکدیگر چفت کرد میخکوب کردن آسمان و زمین به[…]

شعر یاران کلاغ تد هیوز

کلاغ تنها خدایان را به انبازی آفرید – شعر یاران کلاغ

کلاغ تنها خدایان را به انبازی آفرید – یاران کلاغ تد هیوز   کلاغ تنها خدایان را به انبازی آفرید خدای کوه اما گریزان شد و رفت و کلاغ فرو افتاد از دیوار-چهره ی کوه ها که بسیارخفیف شده بود. خدای رودخانه از رودخانه ها کم شد از مایعات حیات بخش خویش خدایی از پسی[…]

شعر ترانه توتم فیل کلاغ تد هیوز

روزی روزگاری خداوند فیل را آفرید – ترانه توتم فیل کلاغ

روزی روزگاری خداوند فیل را – ترانه توتم فیل کلاغ تد هیوز   روزی روزگاری خداوند فیل را آفرید. پس کوچک و ظریف بود این سان عجیب و غریب و غمگین نبود. کفتارها در بوته زار خواندند : تو زیبایی – سرهای سوخته شان را نشان دادند و چهره ی پرنیشخندشان را چون اندام هایی[…]

شعر زندگی مهدی اخوان ثالث

بر زمین افتاده پخشیده ست – زندگی

بر زمین افتاده پخشیده ست – شعر زندگی مهدی اخوان ثالث   بر زمین افتاده پخشیده ست دست و پا گسترده تا هر جا از کجا؟ کی؟ کس نمی‌داند و نمی‌داند چرا حتی سال‌ها زین پیش این غم آور وحشت منفور را خیام پرسیده ست وز محیط فضل و شمع خلوت اصحاب هم هرگز هیچ[…]

شعر و ندانستن مهدی اخوان ثالث

شست باران بهاران هر چه هر جا بود – و ندانستن

شست باران بهاران هر چه هر جا بود – شعر و ندانستن مهدی اخوان ثالث   شست باران بهاران هر چه هر جا بود یک شب پاک اهورایی بود و پیدا بود بر بلندی همگنان خاموش گرد هم بودند لیک پنداری هر کسی با خویش تنها بود ماه می‌تابید و شب آرام و زیبا بود[…]

شعر پرستار مهدی اخوان ثالث

شب از شب‌های پاییزی ست – پرستار

شب از شب‌های پاییزی ست – شعر پرستار مهدی اخوان ثالث   شب از شب‌های پاییزی ست از آن همدرد و با من مهربان شب‌های اشک آور ملول و خسته دل گریان و طولانی شبی که در گمانم من که آیا بر شبم گرید، چنین همدرد و یا بر بامدادم گرید، از من نیز پنهانی[…]

شعر آواز چگور مهدی اخوان ثالث

وقتی که شب هنگام گامی چند دور از من – آواز چگور

وقتی که شب هنگام گامی چند دور از من – شعر آواز چگور مهدی اخوان ثالث   وقتی که شب هنگام گامی چند دور از من نزدیک دیواری که بر آن تکیه می‌زد بیشتر شب‌ها با خاطر خود می‌نشست و ساز می‌زد مرد و موج‌های زیر و اوج نغمه‌های او چون مشتی افسون در فضای[…]

شعر تکرار احمد شاملو - جنگلِ آینه‌ها به هم در شکست و رسولانی

جنگل آینه‌ها به هم در شکست – تکرار

دانلود دکلمه صوتی شعر تکرار احمد شاملو + پخش آنلاین و متن کامل. جنگلِ آینه‌ها به هم در شکست با صدای احمد شاملو و رسولانی خسته بر این پهنه‌ی نومید فرود آمدند که… جنگل آینه‌ها به هم در شکست – تکرار   جنگلِ آینه‌ها به هم در شکست و رسولانی خسته بر این پهنه‌ی نومید[…]

های خاموشی

پس آدم ابوالبشر – انگیزه های خاموشی

پس آدم ابوالبشر – انگیزه های خاموشی پس آدم، ابوالبشر، به پیرامنِ خویش نظاره کرد و بر زمینِ عُریان نظاره کرد و به آفتاب که روی درمی‌پوشید نظاره کرد و در این هنگام، بادهای سرد بر خاکِ برهنه می‌جنبید و سایه‌ها همه‌جا بر خاک می‌جنبید و هر چیزِ دیدنی به هیأتِ سایه‌یی درآمده در سایه‌ی[…]

ها

کوه‌ها با هم‌اند و تنهایند

کوه ها با هم‌اند و تنهایند   کوه‌ها با هم‌اند و تنهایند همچو ما، باهمانِ تنهایان. ۱۳۳۹         پیشنهاد ویژه برای احمد شاملو: شعر باغ آینه احمد شاملو شعر شعری که زندگی ست احمد شاملو شعر عشق عمومی احمد شاملو شعر تو را دوست می دارم احمد شاملو     پیشنهاد ویژه[…]

شعر چیزی به انفجار نمانده است پوریا پلیکان

چیزی به انفجار نمانده است

شعر چیزی به انفجار نمانده است پوریا پلیکان     ساعت می‌نوازد ساعت می‌نوازد این موسیقی صدایِ خرد شدنِ استخوان‌های کیست؟ من نبض دنیا را شمرده‌ام چیزی به انفجار نمانده است سیم سبز را بریدیم درخت‌ها دود شدند سیم آبی، دریاها غرق. کدام سیم انفجار را متوقف خواهد کرد؟ سرخ را امتحان کنید که از[…]

شعر پرنده ای در لوله ی تانک پوریا پلیکان

لامپ را خاموش می کنم – پرنده ای در لوله ی تانک

  لامپ را خاموش می کنم – شعر پرنده ای در لوله ی تانک پوریا پلیکان   لامپ را خاموش می کنم آینه از کار می افتد دست می کشم به اندامم اندامم از کار می‌افتد نام زنی را صدا می‌زنم در تاریکی صدایم از کار می‌افتد تاریکی از کار می‌افتد خالی شده ام از[…]

شعر کاپوت های گران قیمت پوریا پلیکان

شعر کاپوت های گران قیمت پوریا پلیکان

شعر کاپوت های گران قیمت پوریا پلیکان   نیمی از من مردِ دیگری‌ست مردی که دکمه‌های پیراهنش را باز می‌گذارد متلک می‌اندازد به پیاده‌رو وُ دست می‌کشد به اندامِ زن‌ها مُشت می‌زند به دماغ هرچه پلیس مست می‌کند کنارِ فاحشه‌ها گُل می‌کِشَد با اراذلِ اوباش وَ بالا می‌آورد گوشتِ زنانی که خورده را کنارِ جدول‌ها[…]

شعر آن سر این جنازه را بگیر پوریا پلیکان

شعر آن سر این جنازه را بگیر پوریا پلیکان

شعر آن سر این جنازه را بگیر پوریا پلیکان   کمک کن آن سرِ این جنازه را بگیر باید زودتر آن را به خاک تبدیل کنیم مرده‌ای دیگر در انتظار جایگاهِ اوست   از مجموعه شعر آن سر این جنازه را بگیر Instagram & telegram: Pooria_pelican

شعرهای لوله شده پوریا پلیکان

به دنیا پا گذاشتم – شعرهای لوله شده

به دنیا پا گذاشتم – شعرهای لوله شده پوریا پلیکان   به دنیا پا گذاشتم از درون زخمی عمیق جامانده از جنگی تن به تن. از دنیا می‌روم با زخمی عمیق جامانده از جنگی تن به تن. مردها می‌میرند از زخم‌های عمیق زن‌ها مرد به دنیا می‌آورند. من آن منجی که ظهور نکرده زندانی‌اش کرده‌اند.[…]

شعر آواز داوود پوریا پلیکان

شعر آواز داوود پوریا پلیکان

شعر آواز داوود پوریا پلیکان   شعر مرا برای کوه زمزمه کن انعکاسش آواز داوود خواهد بود من تکه تکه آینه‌های جهان را روی واژه‌هایم چسبانده‌ام و این شعر همان‌قدر که می‌تواند زیبا باشد ساده می‌شکند شعر مرا برای کوه فریاد کن تا داوود بگریزد من وُ تو خدا و پیامبریم و شاه و داوودیم[…]

شعر-به-راه-می-افتد-پوریا-پلیکان

شعر به راه می‌افتد پوریا پلیکان

شعر به راه می‌افتد پوریا پلیکان     یک روز به راه می‌افتد این رود به پرواز درمی‌آیند ماهیان و صدایِ رقصیدنِ باد اتاقِ مرا پُر خواهد کرد ثابت نمی‌ماند این تابلوی نقاشی مردم می‌آیند وُ پاهایشان را می‌شویند در صدای آب وَ آهوهای روی فرش که زیرِ پایمان مُرده بودند در تابلو ظاهر خواهند[…]

شعر-نگاتیو-پوریا-پلیکان

می‌گویند پیش از مرگ – نگاتیو

می‌گویند پیش از مرگ – شعر نگاتیو پوریا پلیکان   می‌گویند پیش از مرگ لحظه‌ها مثل عکس‌های ظهور نکرده از سر عبور می‌کنند چقدر باید تاریک باشند: «اشتباهاتِ کودکی». و تاریک‌تر آن که تا دمِ مرگ هم بزرگ نشده باشی. کاش چشم‌های ما _ این دوربین‌های کوچک _ محدودیت داشت یا کسی می‌آمد و رشته‌ی[…]

شعر اینجا همیشه تیه سهراب سپهری

ظهر بود ابتداي خدا بود – اینجا همیشه تیه

ظهر بود ابتداي خدا بود – شعر اینجا همیشه تیه سهراب سپهری ظهر بود ابتداي خدا بود ريگ زار عفيف گوش مي كرد حرف هاي اساطيري آب را مي شنيد آب مثل نگاهي به ابعاد ادراك. لكلك مثل يك اتفاق سفيد بر لب بركه بود. حجم مرغوب خود را در تماشاي تجريد مي شست. چشم[…]

شعر سمت خیال دوست سهراب سپهری

ماه رنگ تفسیر مس بود – سمت خیال دوست

ماه رنگ تفسیر مس بود – شعر سمت خیال دوست سهراب سپهری   ماه رنگ تفسیر مس بود مثل اندوه تفهیم بالا می آمد سرو شیهه بارز خاک بود کاج نزدیک مثل انبوه فهم صفحه ساده فصل را سایه میزد کوفی خشک تیغال ها خوانده می شد از زمین های تاریک بوی تشکیل ادراک می[…]