و من میان خیابان ها تنها بودم

و من میان خیابان ها تنها بودم – ثناء درويش

و من میان خیابان ها تنها بودم – شعر ثناء درويش – أمل دنقل   و من میان خیابان ها تنها بودم و تنها ميان چراغ ها اندوه را میان پیراهن و پوستم می ریختم عشقم قطره بقطره جان می‌داد و من بیرون رفته از بهشت هایش بی برگِ توت ین عشق در دلم به[…]

عظمت از آن شیطان است، او که معبود باد هاست همان که در برابر «بلی» گویان« نه »گفت همان که نابودی « عدم» را به انسان آموخت همان که «نه» گفت و جاودانه شد

عظمت از آن شیطان است – آخرین کلمات اسپارتاکوس

عظمت از آن شیطان است – شعر آخرین کلمات اسپارتاکوس – أمل دنقل عظمت از آن شیطان است، او که معبود باد هاست همان که در برابر «بلی» گویان« نه »گفت همان که نابودی « عدم» را به انسان آموخت همان که «نه» گفت و جاودانه شد و روحی سرگردان و دردمند باقی ماند من[…]

چمدانهایم--بر-روی-قفسه-های-خاطرات-چیده-شده-اند

چمدانهایم بر روی قفسه های خاطرات چیده شده اند – تابلویی از مرگ

چمدانهایم بر روی قفسه های خاطرات چیده شده اند – شعر تابلویی از مرگ – أمل دنقل    چمدانهایم بر روی قفسه های خاطرات چیده شده اند و سفر طولانی آغاز می شود بی آنکه واگن قطار حرکت کرده باشد ! نامه هایی که برای خورشید فرستاده بودم دست نخورده برمی گردند نامه هایی که[…]