حسین مکی زاده

شعر چگونه دوست دارمت؟ الیزابت برت براونینگ

بگذار روشهایم را بشمرم – چگونه دوست دارمت؟

بگذار روشهایم را بشمرم – شعر چگونه دوست دارمت؟ – الیزابت برت براونینگ چگونه دوست دارمت؟ بگذار روشهایم را بشمرم دوستت دارم به ژرفا و پهنا و بلندایی که روحم را توان رسیدن به آن هست آنگاه که سرشار از حسی ناپیدا به نهایت بودن و کمال زیبایی هستم دوستت دارم به اندازه خاموشترین نیاز[…]

شعر خون کوچک تد هیوز

آه ای خون کوچک – خون کوچک

آه ای خون کوچک – شعر خون کوچک تد هیوز   آه ای خون کوچک، که در کوه ها پنهان شده ای از کوه ها زخمیِ ستارگان و فاش کننده ی سایه ها خوراکت خاک شفابخش آه ای خون کوچک، بی استخوانِ کوچک، بی پوستِ کوچک خیش خورده از لاشه ی سهره که باد می[…]

شعر ترانه ی دو اسکیمو تد هیوز

حسی از جاودانگی – ترانه ی دو اسکیمو

حسی از جاودانگی – شعر ترانه ی دو اسکیمو-تد هیوز I حسی از جاودانگی مرد دوان دوان آمد و بی نام و نشان بر زمین بی چشم و بی دهان بیشرمانه می دوید دانست که بر سنگ مرگ گام برمی دارد می دانست تمام آن چه می داند آن ست که شبحی ست حسی شبیه[…]

شعر پادشاه مردار تد هیوز

کاخ او از جمجمه هاست – پادشاه مردار

کاخ او از جمجمه هاست – شعر پادشاه مردار تد هیوز   کاخ او از جمجمه هاست تاج او آخرین خرده ریزهاست از آوندِ حیات. تخت او تخته بندِ استخوان هاست، اشیایی آویخته چنگک و آخرین تخته. ردای او سیاه است از آخرین خون. ملکوت او تهی است. دنیایی تهی، از آنجا که آخرین فریاد[…]

شعر نگاه آنی تد هیوز

برگ‌ها آهای برگ‌ها – نگاه آنی

برگ‌ها آهای برگ‌ها – شعر نگاه آنی تد هیوز   “برگ ها، آهای برگ ها”، کلاغ لرزان خواند- لمس لبه ی یک برگ بر حنجره اش تعبیر دیگری از گیوتین. با اینهمه بی هیچ سخنی همچنان به برگ ها خیره ماند از میان سر خدا که یکباره تعویض شد. مترجم: حسین مکی زاده   پیشنهاد[…]

شعر ترانه ی عاشقانه تد هیوز

مرد به زن عشق می ورزید و زن به مرد – ترانه عاشقانه

مرد به زن عشق می ورزید و زن به مرد – شعر ترانه عاشقانه تد هیوز   مرد به زن عشق می ورزید و زن به مرد بوسه های مرد تمام گذشته و آینده ی او را مکید یا کوشید چنین کند مرد اشتیاقی دیگر نداشت زن او را را به دندان گزید جوید و[…]

شعر سرود مار تد هیوز

مار در باغ او خدا نبود -سرود مار

مار در باغ او خدا نبود – شعر سرود مار تد هیوز   مار در باغ او خدا نبود خرامیدن نرم و آرام بود و خون جهنده آدم. خونی که از بدن آدم در حوا جاری شد چیزی جاودانه بود آدم سوگند خورد که عشق است خونی که از بدن حوا از زهدانش جاری شد[…]

شعر یادداشت های برای یک نمایش کوتاه تد هیوز

اول خورشید نزدیک می شود – یادداشت های برای یک نمایش کوتاه

اول خورشید نزدیک می شود – شعر یادداشت های برای یک نمایش کوتاه تد هیوز   اول خورشید نزدیک می شود، تاچند دقیقه دیگر برمی آید بعد – لباس ها برکنده می شوند. بی خداحافظی چهره ها و چشم ها برباد می روند. مغزها برباد می روند. دستها بازوان پاها ران ها و گردن سینه[…]

شعر قطعه هایی از یک کتیبه ی باستانی تد هیوز

بالا لب های آشنا – قطعه هایی از یک کتیبه ی باستانی

بالا لب های آشنا – شعر قطعه هایی از یک کتیبه ی باستانی تد هیوز   بالا لب های آشنا با ظرافت اندوهگین پا یین – ریش میان دو ران. بالا – ابروی زن، جعبه چشمگیر جواهرات. پا یین – شکم با گره خونی اش. بالا – چندین اخم ناراحت کننده پا یین – بمب[…]

شعر کلاغ و سنگ تد هیوز

چست و چالاک بود کلاغ اما – کلاغ و سنگ

چست و چالاک بود کلاغ اما – شعر کلاغ و سنگ تد هیوز   چست و چالاک بود کلاغ اما باید که نگران چشمان خود، آن دو قطره شبنم می بود. سنگ، قهرمان کره ی زمین، به سنگینی به سوی او حرکت کرد. جنگ را شرح کردن ارزشی ندارد جایی که سنگ خود را به[…]

شعر حقیقت همه را می کشد تد هیوز

پس کلاغ پروتئوس را یافت – حقیقت همه را می کشد

پس کلاغ پروتئوس را یافت – شعر حقیقت همه را می کشد تد هیوز   پس کلاغ پروتئوس* را یافت – بخارکنان درآفتاب بدبوی و گندناک از گیاهان بستر دریا چون شاخاب جاری فاضلاب بر خاک. آنجا لمیده – آروغ زنان و لرزان. کلاغ خیز برداشت و پنجه هایش را پنهان کرد – وآنک آشیل[…]

شعر کلاغ و دریا تد هیوز

خواست دریا را نادیده بگیرد – کلاغ و دریا

خواست دریا را نادیده بگیرد – شعر کلاغ و دریا تد هیوز   خواست دریا را نادیده بگیرد اما دریا بزرگتر از مرگ بود، چنان که از زندگی نیز خواست با دریا سخن بگوید مغزش اما فروبسته ماند و چشمانش رمید از دریا چنان که از شعله ی آتش خواست با دریا همدردی کند دریا[…]

شعر آخرین ایستگاه کلاغ تد هیوز

سوزان سوزان سوزان – شعر آخرین ایستگاه کلاغ

سوزان سوزان سوزان – شعر آخرین ایستگاه کلاغ تد هیوز   سوزان سوزان سوزان آنک چیزی بود سرانجام که خورشید نتوانست بسوزاندش، که تسلیم شده بود هر چیز در برابر آخرین مانع رودرروی آن چه از خشم سوخت و ذغال شد و می سوزد و ذغال می شود براق و زلال میان تفاله های درخشان[…]

شعر تراژدی سیب تد هیوز

پس به روز هفتم آرام گرفت مار – شعر تراژدی سیب

پس به روز هفتم آرام گرفت مار – شعر تراژدی سیب تد هیوز   پس به روز هفتم آرام گرفت مار خداوند نزد او امد و گفت “من بازی جدیدی آفریده ام” مار شگفت زده به این فضول خیره شد اما خداوند گفت “این سیب را می بینی؟ من آن را فشرده و شراب ساخته[…]

شعر ترانه برای یک فالوس تد هیوز

پسری بود که اودیپوس بود – شعر ترانه برای یک فالوس

پسری بود که اودیپوس بود – شعر ترانه برای یک فالوس تد هیوز   پسری بود که اودیپوس بود اندورن شکم مادر خود چسبیده پدرش دیوار زده بر راه خروج وه چه مرد هراسناکی بود مامان مامان پدرش فریاد زد همانجا بمان زانکه آقاکلاغه به جهان گفته که چون زاده شوی مثل سگ با من[…]

شعر سرود کلاغ از خویشتن تد هیوز

وقتی خدا کلاغ را چکش کاری – شعر سرود کلاغ از خویشتن

وقتی خدا کلاغ را چکش کاری – شعر سرود کلاغ از خویشتن تد هیوز   وقتی خدا کلاغ را چکش کاری کرد طلا را آفرید وقتی خدا کلاغ را در آفتاب سوزاند الماس را آفرید وقتی خدا کلاغ را زیر وزنه فشرد الکل را آفرید وقتی خدا کلاغ را پاره پاره کرد پول را آفرید[…]

شعر قصه ی پیش ازخواب تد هیوز

روزی روزگاری کسی بود – شعر قصه پیش از خواب

روزی روزگاری کسی بود – شعر قصه پیش از خواب تد هیوز   روزی روزگاری کسی بود تقریبن کسی به دلیلی نمی توانست درست ببیند به نحوی نمی توانست درست بشنود نمی توانست درست فکر کند به نحوی بدنش، مثلن متناوب بود می توانست نانی که می بُرد را ببیند می توانست حروف واژه هایی[…]

شعر افسانه ی کینه جویی تد هیوز

کسی بود که نمی توانست – شعر افسانه کینه جویی

کسی بود که نمی توانست – شعر افسانه کینه جویی تد هیوز   کسی بود که نمی توانست از شر مادر خود رها شود گویی بالاترین شاخه ی درخت مادر است پس خروشید و برید و از او گسست با اعداد و معادلات و قانون هایی که خود اختراع کرد و حقیقت نامید. پرس و[…]

شعر کلاغ سیاه تر از همیشه تد هیوز

آنگاه خداوند از آدمی بیزار شد – کلاغ سیاه تر از همیشه

آنگاه خداوند از آدمی بیزار – کلاغ سیاه تر از همیشه تد هیوز   آنگاه خداوند از آدمی بیزار شد روی به آسمان نهاد و آدمی از خداوند بیزار شد به سوی حوا رفت گویی اشیا فرو می پاشیدند اما کلاغ کلاغ کلاغ آنها را به یکدیگر چفت کرد میخکوب کردن آسمان و زمین به[…]

شعر خشمِ نبرد کلاغ تد هیوز

وقتی بیمار می درخشد از درد – شعر خشم نبرد کلاغ

وقتی بیمار می درخشد از درد – شعر خشم نبرد کلاغ تد هیوز   وقتی بیمار می درخشد از درد ناگاه می پرد رنگ اش، کلاغ مشکوک صدایی شبیه خنده سر می دهد. دیدن شهر شبانه، در آبیِ ورم کرده ی زمین، لرزش دایره زنگی اش، غریو قهقهه ای سر می دهد کلاغ تا آنزمان[…]

شعر کلاغ فام تد هیوز

کلاغ بسی سیاه تر از سایه – شعر کلاغ فام

کلاغ بسی سیاه تر از سایه ماهتاب – شعر کلاغ فام تد هیوز   کلاغ بسی سیاه تر از سایه ی ماهتاب بود او ستاره ها را داشت. بسی سیاه تر بود از هر سیاهپوست به سیاهی مردمک چشم سیاهپوست. حتی، چون خورشید سیاه تر از هر کوری. مترجم: حسین مکی زاده   پیشنهاد ویژه[…]

شعر بداهه می سازد کلاغ تد هیوز

اینک مردی که خورشید را در یک دست – بداهه می سازد کلاغ

اینک مردی که خورشید را در یک – بداهه می سازد کلاغ تد هیوز   اینک مردی که خورشید را در یک دست و برگ درختی به دیگر دست داشت- جرقه ای که جهید نامش را سوزاند. پس او کیسه اسطوخودوس نیاکان اش را به یک دست گرفت و سگ چرخان و دوانِ خویش را[…]

شعر خنده تد هیوز

آغاز شد از زیر ناله و فریاد کهن ترین – شعر خنده

آغاز شد از زیر ناله و فریاد کهن ترین – شعر خنده تد هیوز آغاز شد از زیر ناله و فریاد کهن ترین جنگل در ابرها پدیدار شد، سومین نور و در پوست زمین پدیدار شد چرخان چرخان به گرد خاک آمد چون انحنای برخاسته ی موجی خیزان از تک دریا تلاطم درختان بید، وزیدن[…]

شعر یاران کلاغ تد هیوز

کلاغ تنها خدایان را به انبازی آفرید – شعر یاران کلاغ

کلاغ تنها خدایان را به انبازی آفرید – یاران کلاغ تد هیوز   کلاغ تنها خدایان را به انبازی آفرید خدای کوه اما گریزان شد و رفت و کلاغ فرو افتاد از دیوار-چهره ی کوه ها که بسیارخفیف شده بود. خدای رودخانه از رودخانه ها کم شد از مایعات حیات بخش خویش خدایی از پسی[…]

شعر گل سرخ بامداد تد هیوز

یخ زده ماه کهن آب می شود – شعر گل سرخ بامداد

یخ زده ماه کهن آب می شود – شعر گل سرخ بامداد تد هیوز   یخ زده ماه کهن آب می شود عذاب بر عذاب، آرامش غبار و کلاغی که با افق های سنگی حرف می زند محزون است فریاد چروکیده ی کلاغ چون دهان پیرزنان آنگاه که پلک ها به پایان رسیده اند و[…]

شعر ترانه توتم فیل کلاغ تد هیوز

روزی روزگاری خداوند فیل را آفرید – ترانه توتم فیل کلاغ

روزی روزگاری خداوند فیل را – ترانه توتم فیل کلاغ تد هیوز   روزی روزگاری خداوند فیل را آفرید. پس کوچک و ظریف بود این سان عجیب و غریب و غمگین نبود. کفتارها در بوته زار خواندند : تو زیبایی – سرهای سوخته شان را نشان دادند و چهره ی پرنیشخندشان را چون اندام هایی[…]

شعر ترجیع بند کلاغ تد هیوز

زن نمی تواند همه راه را بیاید – ترجیع بند کلاغ

زن نمی تواند همه راه را بیاید – ترجیع بند کلاغ تد هیوز   زن نمی تواند همه راه را بیاید زن می آید تا آنجا که آب می آید و دورتر نه زن می آید با فشار زایش تا مژه ها تا نوک پستان ها انگشت ها زن می آید تا آنجا که خون[…]

شعر آواز جغد تى هيوز

او خواند چرا قو همیشه سفید است – شعر آواز جغد

او خواند چرا قو همیشه سفید است – شعر آواز جغد تد هيوز   او خواند چرا قو همیشه سپید است چرا گرگ قلب سخن چین اش را دور انداخت و ستارگان خودنمایی خویش را فروریختند هوا جلوه ی خویش را تسلیم کرد آب دانسته کرخت شد صخره آخرین امیدش را از دست داد و[…]

شعر کلاغ به شکار می رود تد هیوز

کلاغ اراده کرد واژه‌ها را بیازماید – شعر کلاغ به شکار می رود

کلاغ اراده کرد واژه‌ها را – کلاغ به شکار می رود تد هیوز کلاغ اراده کرد واژه ها را بیازماید. برای کار چند واژه را تصور کرد، یک دسته ی دوست داشتنی – تیزچشم، پرسروصدا، خوب تربیت شده، با دندان های قوی. نژادی بهتر از آن نمی توانی بیابی. خرگوشی را درنظرآورد و واژه ها[…]

شعر جادوگری در بهشت تد هیوز

پس سرانجام هیچ بود – شعر جادوگری در بهشت

پس سرانجام هیچ بود – شعر جادوگری در بهشت تد هیوز   پس سرانجام هیچ بود نهاده شده در هیچ هیچ آمیخته با او و از پی اثبات این که وجود نداشت با هیچ فروکوفته له شده چون هیچ با هیچ ریزریز شده خوب تکان داده شده در یک هیچ زیر و رو شده به[…]