آموزش عروض سماعی به زبان ساده | آموزش وزن شعر و قافیه. بهتر نیست یک بار برای همیشه عروض و قافیه را یاد بگیریم و بر وزن شعر کلاسیک مسلط شویم؟ دورهی جامع آموزش..
در دوره آموزش عروض سماعی چه میگذرد؟
به طور معمول، تمام دوستان تا جلسهی سوم تسلطِ خوبی بر وزن شعر پیدا میکنند اما به خاطر احتیاط، دورهی ما شش جلسه است که دیگر خیالمان از تسلطِ شما راحت باشد.
- جلسهی مقدمه: عروض چیست و چگونه به وجود آمده است.
- جلسهی اول: قواعد قافیه، قافیهی میانی، تمرین سماعی بر وزن مستفعلن به کمک شعری از سعدی.
- جلسهی دوم: آشنایی با حرف، انواع هجا، یادگیری قوانین وزن، یادگیری و تمرین قوانین تقطیع بر کاغذ، تمرین سماعی بر وزن فعولن به کمک شعری از طبیب اصفهانی، تمرین سماعی مجدد بر وزن مستفعلن به کمک شعری از سعدی، مروری آهنگین بر بیست و دو وزنِ مشخص شده.
- جلسهی سوم: تمرین تقطیع، یادگیری اختیارات شاعری زبانی و وزنی، تمرین اختیارات شاعری، تمرین سماعی اوزان و اختیارات.
- جلسهی چهارم: آموزش نام بحرها و طبقهبندی اوزان، تمرین اختیارات، تمرین سماعی با ضرب و آهنگ.
- جلسهی پنجم و ششم به صورت کامل با تمرین سماعی عروض میگذرد. شعرهای زیادی از سعدی و حافظ و مولانا و خیام میخوانیم. در کنار هم به معنی و تفسیر میپردازیم و از درکِ موسیقیِ آنها لذت میبریم.
دیدگاه برخی از هنرجویان دربارهی دوره آموزش عروض و قافیه
شما نیز دیدگاه خودتان را پس از مشاهدهی دوره در بخش نظراتِ همین صفحه بنویسید.
معنای عروض از دهخدا
عروض. [ ع َ ] ( ع ص ، اِ ) شتر ماده ریاضت نایافته. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || کرانه و گوشه. ( منتهی الارب ). ناحیه. ( از اقرب الموارد ). || راه در کوه. ( منتهی الارب ). راه که در دامنه کوه و در تنگنا باشد. ج ، عُرُض. ( اقرب الموارد ). || مضمون کلام. ( منتهی الارب ). فحوی و معنای کلام. ( از اقرب الموارد ): عرفت فی عروض کلامه ؛ از فحوی و معنی کلام او دانستم. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || جایی که پیش آید کسی را وقت رفتن. ( منتهی الارب ). مکانی که هنگام حرکت به پیش تو درآید. ( از اقرب الموارد ). || بسیار از چیزی. ( منتهی الارب ). کثیر از شی ٔ. ( از اقرب الموارد ). || ابر. ( منتهی الارب ). غیم و سحاب. ( اقرب الموارد ). || طعام. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || گوسپند و شتر که خار خورد از بی علفی ،یا عام است. ( منتهی الارب ). آنچه از گوسفند و غنم که به خار روی بیاورد و آن را بچرد. ( از اقرب الموارد ). || حاجت. و از آن جمله است که گویند: هورکوض بلا عروض ؛ یعنی او دونده و حرکت کننده ای است بدون حاجتی که برای او پیش آمده باشد. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و آن را بصورت هو ربوض بلاعروض نیز گفته اند. || نظیر و مانند، گویند: هذه المسألة عروض هذه ؛ یعنی این مسأله نظیر این یکی است. ( از اقرب الموارد ). || عروض خیمه ؛ چوبی باشد که خیمه بدان قائم ماند. ( المعجم ). || ( اصطلاح عروض ) جزو آخر مصراع اول از شعر، اسم است ، آن را سالم باشد یا متغیر، و مؤنث آید. ( منتهی الارب ). جزء اخیر از شعر اول ، سالم باشد یا متغیر، و مؤنث است. ( از اقرب الموارد ). آخرین جزء از شطر اول بیت. ( از تعریفات جرجانی ). رکن آخر از مصراع اول بیت. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). جزء آخرین ِ مصراع اول به اصطلاح عروضیان ، عروض باشد. ( المعجم ). جزء اخیر از نصف اول از بیتی. ( یادداشت مؤلف ). جزو اخیر مصرعه اول هر بیت را عروض گویند. ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). ج ، اَعاریض ، و آن جمع بر غیر قیاس باشد و گویی که جمع اعریض است. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || علمی است معروف که بدان اوزان بحور دریافته میشوند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). میزان شعر.( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( قاموس ). ترازوی شعر. ( تفلیسی ). علمی است که میزان شعر از آن موزون کنند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). معرفت اصولی چند که از آنجا احوال بحور و اوزان شعر معلوم کنند. ( از نفایس الفنون ). میزان کلام منظوم است همچنانکه نحو میزان کلام منثور است. ( المعجم ). و آن مؤنث است. ج ، أعاریض. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). فن شناختن وزنها وبحرهای اشعار. میزان سخن منظوم که از اشعار بحث کند. ( فرهنگ فارسی معین ). نام علمی از دوازده قسم علم نزد عرب که در این دو بیت نام آنها را گنجانیده اند:
صرف و نحو، عروض بعده لغة
ثم اشتقاق و قرض الشعر، انشاء
علم المعانی ، بیان ، الخط، قافیة
تاریخ ، هذا لعلم العرب احصاء.
وجه تسمیه : سبب نامیدن آن را به «عروض » چنین گفته اند که موزون از ناموزون بوسیله آن شناخته میشود، و یا چون آن ناحیه و قسمتی از علوم است ، و یا بسبب آنکه صعب و سخت می باشد، و یا به این جهت است که شعر را بر آن عرضه میدارند، و یا اینکه چون در مکه بر خلیل بن احمد الهام شد بدین نام خوانده شده است. ( از منتهی الارب ). سیفی در وجه تسمیه آن وجوه بسیار نوشته است ، مِن جمله آن ، دو وجه است که خلیل بن احمد در مکه مبارکه به این علم ملهم شده ، یکی از اسمای مکه عروض است ، این علم را به اسم مکه خوانند تیمناً. یا آنکه عروض به معنی معروض است ، این علم نیز معروض ٌعلیه شعر است که شعر را بر آن عرض می کنند تا موزون از ناموزون جدا شود.( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). آن را [ عروض را ] ازبهر آن عروض خواندند که معروض ٌعلیه شعر است ، یعنی شعر را بر آن عرض کنند تا موزون آن از ناموزون پدید آید و مستقیم از نامستقیم ممتاز گردد، و آن فعولی است به معنی مفعول ، چنانکه رَکوب به معنی مرکوب و حَلوب به معنی محلوب. ( المعجم ).
مخترع یا مدوِّن علم عروض : مشهور چنان است که علم عروض را اول بار خلیل بن احمد عروضی ( متوفی بسال 170 یا 175 هَ.ق. ) از روی علم موسیقی و ایقاع استخراج کرد وآن را در پنج دایره شامل پانزده بحر تدوین کرد. پس از وی ابوالحسن سعید بلخی ملقب به اخفش اوسط ( متوفی بسال 215 هَ.ق. ) یک بحر بر آن افزود ( بحر متدارک ). و شعرای فارسی زبان سه وزن یا بحر دیگر استخراج کردندو بر بحور افزودند ( قریب و جدید و مُشاکِل ) تا شماره بحرها یا وزنهای اصلی عروض به نوزده رسید. و همچنان این علم به دست ادبای ایران و عرب کامل گردید. اما تألیف این فن به فارسی از قرن چهارم هجری آغاز شده است. از مؤلفان قدیم این علم ابوالحسن علی بهرامی سرخسی و بزرجمهر قاینی ( یا قسیمی ) و منشوری سمرقندی را می توان نام برد که بحور و دوایر تازه ای اختراع کردند، و بتدریج عروض فارسی بصورتی درآمد که با عروض عربی متغایر گشت.
بنای اوزان و افاعیل عروض : بنای اوزان عروض بر فاء و عین و لام ( فعل ) نهادند همچنانکه بناء لغت عرب ، تا تصریف اوزان لغوی و شعری بر یک نسق باشد، و چنانکه لغویان گویند «ضرب » بر وزن فعل است و «ضارب » بر وزن فاعل و «مضروب » بر وزن مفعول ، عروضیان گویند «نگارینا» بر وزن مفاعیلن است و «نازنینا» بر وزن فاعلاتن و «دلدار من » بر وزن مستفعلن. و نون تنوین در افاعیل عروض بنویسندتا مکتوب و ملفوظ اوزان در حرف یکسان باشد و در فک اجزاء بحور از یکدیگر اشتباه نیفتد. ( از المعجم ). خلیل بن احمد اوزان عروض را از اشعار عرب تتبع نموده مقرر در پانزده بحر ساخته است ، و ادعای حصر درین اوزان نمودن دور از کار است. و این بحور را در لفظی چند منتظم و مضبوط ساخته اند و آن الفاظ را اصول و افاعیل و تفاعیل گویند و ارکان نیز نامند، و آن ده است و نزد بعضی هشت. این افاعیل نزد اکثر از دو جزو ترکیب یافته است : سبب و وتد. سبب ، در لغت ریسمان است و در اصطلاح عروض ، کلمه دوحرفی را گویند، مانند: بر، همه . و وتد، در لغت میخ را گویند و به اصطلاح عروض ، کلمه سه حرفی است ، مانند: چمن ، لاله . و برخی از عروضیان ، بنای افاعیل عروض را بر سه رکن نهاده اند: سبب و وتد وفاصله. فاصله که در لغت بمعنی ستون است در اصطلاح عروض به صغری و کبری تقسیم میشود. فاصله صغری کلمه چهارحرفی است که سه حرف اولش متحرک باشد، مانند: نکنی. و فاصله کبری کلمه پنج حرفی است که چهار حرف اول آن متحرک باشد: شکنمش .
افاعیل عروض : افاعیل عروض که ده است ، بعضی خماسی است و بعضی سباعی. خماسی آنها دو باشد: فعولن و فاعلن ، که هر یک مرکب از وتد مجموع و سبب خفیف است. و سباعی آنها هشت است : مفاعیلن ، فاعلاتن ، مستفعلن که هریک مرکب از یک وتد مجموع و دو سبب خفیف است. متفاعلن ، مفاعلتن که هر یک مرکب از یک وتد مجموع و یک فاصله صغری است. مس تَف ْعلن ، فاع ِلاتن ، مفعولات ُ که هر یک مرکب از دو سبب خفیف و یک وتد مفروق است.
بحور عروض : بحوری که از تکرار بعضی افاعیل ، یا از ترکیب بعضی با بعضی حاصل میشود، نوزده است که بصورت غیرمرتب بدین قرار است :
رَجَز، خفیف و رَمَل ، منسرح ، دگر مجتث
بسیط و وافر و کامل ، هَزَج ، طویل و مدید
مُشاکِل و متقارب ، سریع و مقتضَب است
مضارع و متدارک ، قریب نیز و جدید.
و بعضی عروضیان پارسی یازده بحر دیگر استخراج کرده اند که عبارتند از: عریض ، عمیق ، صریم ، کبیر، مذیل ، قلیب ، حمید، صغیر، اصم ، سلیم و حمیم. اماخلیل بن احمد بنای عروض را بر این پانزده بحر گذاشته بود: طویل ، مدید، بسیط، کامل ، وافر، رمل ، هزج ، رجز،منسرح ، مضارع ، سریع، خفیف ، مجتث ، مقتضب و متقارب. وبعد از او ابوالحسن اخفش بحر شانزدهم ، یعنی متدارک را پیدا کرد. و بعد از او بحر قریب و جدید و مشاکل از طرف محدثان متأخر یافت شد. از بحور فوق ، طویل و مدید و بسیط و وافر و کامل مخصوص شعر عرب است و شاعران فارسی زبان در این پنج بحر کمتر شعر گفته اند. و جدید و قریب و مشاکل مخصوص شعر فارسی است. و یازده بحر باقی بین فارسی و عربی مشترک است.
بیت شعر در بحر طویل به چهار «فعولن مفاعلین » تمام میشود، و مدید از چهار بار «فاعلاتن فاعلن »، و بسیط از چهار «مستفعلن فاعلن »، و وافر هشت بار مفاعلتن ، و کامل هشت بار متفاعلن ، و هزج از هشت مفاعیلن ، و رجز از هشت مستفعلن ، و رمل از هشت فاعلاتن ، و سریع از دو بار «مستفعلن مستفعلن مفعولات ُ»، و منسرح از چهار بار «مستفعلن مفعولات ُ»، و خفیف از دو بار «فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن »، و مضارع از چهار بار «مفاعیلن فاعلاتن »، و مقتضب از چهار بار «مفعولات ُ مستفعلن »، و مجتث از چهار بار «مستفعلن فاعلاتن »، و متقارب از هشت فعولن ، و متدارک از هشت فاعلن ، و قریب از دو بار «مفاعیلن مفاعیلن فاعلاتن »، و جدید از دو بار «فاعلاتن مستفعلن »، و مشاکل از دو بار «فاعلاتن مفاعیلن مفاعیلن ». هفت بحر متقارب ، رمل ، هزج ، رجز، کامل ، وافر و متدارک را که از تکرار یکی از اجزاء حاصل میشود بحور متفق ارکان نامند، و دوازده بحر باقی که از ترکیب اجزاء مختلف با یکدیگر تشکیل میگردد، بحور مختلف ارکان نامیده میشود.
سالم و غیرسالم و زحاف : هرگاه در اجزاء بحور تغییری راه نیابد آن را جزوسالم نامند و بحر را نیز بحر یا وزن سالم گویند، چون بیت ذیل :
خداوندا تو دانایی بهر رازی
تو مر درماندگان را چاره می سازی
که از شش بار مفاعیلن تشکیل شده لذا هزج مسدس سالم است. و هرگاه در جزوی با کم و زیاد کردن حروف و حرکات تغییری رخ دهد آن را جزو غیرسالم گویند و خود تغییر را زحاف گویند و بحر را غیرسالم یا مزاحف خوانند، چون این بیت :
خداوندا در توفیق بگشای
نظامی را ره تحقیق بنمای
که هر مصراع آن از «مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل ْ» تشکیل شده است لذا بحر هزج مسدس مزاحف می باشد .
انفکاک بحور و دوایر عروض : در عروض هر چند بحر متناسب را جزو یک دستگاه کرده آن را دایره نامیده اند و برای هر دایره اسمی مخصوص وضع کرده اند. و ترتیب رسم این دوایر چنین است که دایره را بوسیله رسم کردن اقطار، بر چند بخش قسمت کرده و بر محیط دایره در هر بخش یکی از ارکان سبب و وتد و فاصله را با حرف «ف ع ل » نوشته اند سپس مبداء انشعاب هر بحری را تعیین کرده اند، چنانکه از هر کدام از ارکان آغاز شود یکی از بحور مربوط به آن دایره استخراج میشود. دوایر مشهور بحور عروض شش دایره است که از هر کدام آنها چند بحر از نوزده بحر استخراج میگردد: 1- دایره متفقه که دو بحر متقارب و متدارک از آن استخراج میشود. 2- دایره مختلفه که سه بحر طویل و مدید و بسیط از آن بیرون می آید. 3-دایره مؤتلفه که مشتمل بر دو بحر وافر و کامل است. 4- دایره مجتلبه که سه بحر رجز و هزج و رمل از آن جدا میشود. 5- دایره مشتبهه مشتمل بر چهار بحر منسرح و مضارع و مجتث و مقتضب. 6- دایره منتزعه که پنج بحر خفیف و سریع و جدید و قریب و مشاکل از آن استخراج میشود . ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ) ( از المعجم ) ( از بدیع و عروض و قافیه ). و رجوع به نفایس العلوم شود :
عروض و قافیه معنی نسنجد
که هر ظرفی در او معنی نگنجد.
شبستری.
– علم عروض ؛ علم وزن شعر. رجوع به عروض شود :
علم عروض از قیاس بسته حصاریست
نفس سخن گوی من کلید حصار است.
ناصرخسرو.
|| ( اصطلاح فقه ) بجز نقدینه را در فقه در باب معاملات عروض گویند. ( فرهنگ علوم نقلی از الفقه علی ص 486 ) : یاقوت و مرجان و جامه و همه عروض از اقمشه و امتعه نیست الا زکوة تجارت. ( از تاریخ قم ص 176 ).
عروض. [ ع َ ] ( اِخ ) مدینه و مکه و یمن است. و گویند مکه و یمن باشد. و برخی آن را مکه و طایف و حومه آنها دانسته اند. و آن را خلاف عراق نیز گفته اند و حکایت کنند که چون «جدیس » به قصد برادران خود از بابل حرکت کرد و به طَسم که در «عروض » فرودآمده بود پیوست ، او نیز در قسمت پایین و اسفل عروض فرودآمد. و آن را بدان جهت عروض خوانده اند که در عرض بلاد یمن و عرب قرار گرفته است مابین تخوم فارس تا اقصای سرزمین یمن ، و آن مستطیل شکل بوده در امتداد ساحل میباشد. و نیز گویند عروض عبارت از بلاد یمامه و بحرین و توابع آنها باشد. ( از معجم البلدان ). مکه و مدینه حرمهما اﷲ تعالی ، و حوالی هر دو. ( منتهی الارب ).
عروض. [ ع َ] ( اِخ ) نام اسب قره اسدی است. ( از منتهی الارب ).
عروض. [ ع ُ ] ( ع مص ) پیش آمدن کسی را حاجت. ( از منتهی الارب ). عارض شدن. ظهور. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). طاری شدن. سانح شدن. عَرض. رجوع به عرض شود.
عروض. [ ع ُ ] ( ع اِ ) ج ِ عَرض. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به عرض شود.
درود عزیزان، وقتتون بخیر.
پوریا پلیکان هستم و این ویدیو اولین ویدیو از دورهی آموزشِ عروض و قافیه ست.
آموزش عروض سماعی- مقدمه
پیش از اینکه بخواهیم راجع به مباحث مختلف و تئوری های عروض و قافیه صحبت بکنیم، من صلاح دیدم یک مقدمه ای رو با هم داشته باشیم اصلا ببینیم این عروض یعنی چی، قافیه چیه، اصلا این موسیقی شعر به چه معناست؟
خب بهترین منبع برای شناخت معنی کلمات، فرهنگ لغت هایی مثل دهخدا و معین و عمید هستند. توی فرهنگ دهخدا با یه سرچ ساده توی اینترنت میتونید پیدا بکنید معانی رو. توی فرهنگ دهخدا معانی زیادی راجع به عروض نوشته شده و توضیح خیلی مفصلی داده و حتی خب ریشه یابی کلمات رو هم نوشته که من حالا براتون متنش رو هم قرار میدم که اصلا نیازی به زحمت سرچ کردن هم نباشه و دیگه حاضر آماده ببینید.
ولی من چند تایی که مد نظر کار خودمون بود رو این جا جدا کردم؛ مثلا دهخدا میگه میزانِ شعر یا می گه ترازوی شعر که می دونید کلمه میزان و ترازو رو به جای هم دیگه هم می شه به کار برد. و دوباره می گه: «علمی ست که میزان شعر را از آن موزون کنند.» کلمه موزون رو ما همه شنیدیم دیگه خیلی وقتا حتی برای رقص هم مثلا کلمه موزون به کار می ره می گن حرکات موزون.
توی فرهنگ لغات معین گفته شده: «دانش شناخت وزن شعر و تغییرات آن» توی فرهنگ لغت عمید گفته شده: «علمی که به وسیله آن به اوزان شعر و تغییرات آن پی می برند.»
حالا این وزن و ترازو به چه معناست؟ مگه مثلا شعر وزن داره؟ بعد معیار وزنش چیه؟ مثلا کیلوگرمه؟ جواب سوال اول بله ست. مثبته. شعر وزن داره. حتی کلمات، هجاها وزن دارن. و جواب سوال دوم خیره. خب معیار اندازه گیری این وزن کیلوگرم و گرم نیستش. معیارش درواقع اون سنگینی و سبکی ایه که در گوش ما احساس می شه.
معیارِ وزن هجاها بر اساسِ میزان تنفسی است که ما برای تلفظ اون ها خرج می کنیم. و بر اساس اون صدایی است که می شنویم. سنگینی و سبکی که می شنویم که یه هجا می تونه سنگین تر بشه، یه هجا می تونه سبک تر بشه.
به زبان دیگه کار علم عروض، شناسایی وزن موسیقایی کلماته.

حالا وزن موسیقایی کلمات یعنی چی؟
ببینید همین حرفی که من دارم می زنم الان این هجاهایی که پشت سر همدیگه دارم استفاده می کنم یه ضرباهنگی داره. ولی خب ضرباهنگش خیلی منظم نیست که ما بتونیم بگیم یه موسیقیِ منظمِ تکرار شونده دارم می شنوم. اینطوری نیست.
ولی اگر یه نفر بلد باشه که چطور این کلمات و هجاهارو با هم دیگه چفت و بست بکنه، کنار هم بچینه، ما دارای یک موسیقی منظم تکرار شونده می شیم موسیقی ای که حتی می تونیم خب اون رو به آواز در بیاریم. می تونیم حتی اون رو با ساز بنوازیم. حالا شاید یه جاهایی این موسیقی آروم تر باشه و حتی یه حزنی همراهش باشه مثلا سعدی می گه: «ای ساربان آهسته ران که آرامِ جانم می رود.»
چرا این حزن رو داره؟ چون معنای شعر داره درواقع یک رفتنی رو نشون می ده و این معنا و این موسیقی رو باهم دیگه چفت کرده تا این حزن این رفتن رو باهم دیگه به ما نمایش بده یعنی حتی در شکل موسیقایی هم به ما نمایش بده.
و مثلا طبیب اصفهانی توی یک شعری می گه: «مرنجان دلم را که این مرغ وحشی ز بامی که برخاست مشکل نشیند.» من روی میز جلوم می زنم (زدن ضرباهنگ شعر بر روی میز)
می بینید که این وزن، وزن محکم تر و کوبنده تری است. و با معنای شعر هم جفت و جور می شه. معنای شعر داره به ما چی می گه؟
معنای شعر داره معشوق رو تهدید می کنه. می گه که تو اگه منو اذیت بکنی، من ازت دلخور می شم و دیگه به سمت تو بر نخواهم گشت. تو منو از دست خواهی داد. داره تهدید می کنه معشوق رو.
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی ز بامی که برخاست مشکل نشیند. ببینید چقدر از وزن محکمی هم استفاده کرده.
ولی سعدی توی اون یکی شعر، شعری که داره رفتن رو به نمایش می ذاره: «ای ساربان آهسته ران که آرام جانم می رود
و آن دل که با خود داشتم با دلستانم می رود.» و می بینید که خیلی آروم تر می شه و داره یه حزنی رو القا می کنه.
موسیقی از کجا شکل گرفته؟
حالا سوال اول ما اینه که این موسیقی از کجا شکل گرفته؟ کی اختراع شده اصلا؟ این موسیقیِ شعر و پاسخ اینجاست که ببینید دوستان، موسیقی چیزی نیست که ما اختراعش کرده باشیم. ما به این جهان موسیقی رو اضافه کرده باشیم. بله شاید پیشرفته تر شده باشه که مثلا ما انسان ها به وجود آورده باشیم ولی، در ابتدا، اصلا در ذات تمام ذرات این عالم، موسیقی هست.
صدای پرنده ها، خب این آوازه دارن می خونن دیگه. آواز هم بر پایه یک موسیقیه. یه خواننده ای میاد آوازی رو می خونی یه آهنگسازی یه موسیقی ای رو نوشته براش، یه نتی رو می ذاره جلوش، اون آواز رو می خونه.
صدای پرنده ها پس بر اساس موسیقی داره اتفاق میفته، صدای گردباد، صدای باد، برگ هایی که به هم دیگه می خورن، صدای بارون، صدای حتی حتی رعد و برق، الزاما قرار نیست موسیقی یه چیز آرامش بخش در همه جا باشه که الان ما یه شعری خوندیم گفتیم موسیقیش خیلی کوبنده ست.
وزن مثلا شاهنامه یه وزن حماسیه، اینا همه موسیقیه. موسیقی نیست اینا؟ در تمام ذرات عالم پس موسیقی وجود داره. قدیمیا می گفتن انسان عالم صغیره، و این جهان عالم کبیر و میگن هر چیزی که در عالم کبیر هست در عالم صغیر هم هست و هر چیزی که در عالم صغیر هست در عالم کبیر هم هست.
یه فیلم علمی ای من می دیدم حالا درصد مستند بودنش رو نمی دونم و دقیقا هم اون چیزی که بود رو توی ذهنم نیست. ولی، نشون می داد می گفتش که فکر کنم تعداد سیاره های نمی دونم کهکشان با یه چیزی توی مغز انسان دقیقا باهم دیگه مشترکه. حالا خیلی چیزها هست که شما می تونید ببینید.
خب ما توو این جهان، توو مقیاس بزرگ تر از ما سیارات رو داریم که خب خیلی بزرگن، بعد حول محور یک ستاره می چرخن. بعد وقتی ریز می شیم میاییم توو بدن خودمون می بینیم که خب مولکول ها و سلول ها هم به همین شکل نمی دونم الکترون و نوترون و پروتونی که توی اتمه بعد همه اینا تو بدن ما هستن اون ذرات خیلی ریز. یعنی شما می بینید، اون مقیاس بزرگ توی مقیاس کوچیک هم هست و جالبه که همشون هم شکر کروی دایره ای دارن. پس هر چیزی که در عالم صغیر هست درعالم کبیر هم هست و بالعکسش.
پس موسیقی در درون ما هم جریان داره. همین طور که در ذرات تمام عالم هست.
صدای قلبمون یه چیز مشخصه که کاربرد خیلی شاعرانه ای توی شعرهای مختلف داشته صدای قلب مثلا؛ یا اگه مثلا جریان خون رو زیر دستگاه بذاریم قطعا یک صدایی داره. صدای نفس کشیدنمون، ریه ها اینا همه خب دارای صداست. اینا همه موسیقیه.
حتی ما می تونیم بگیم حرکات بی صدایی که در این جهان وجود دارن رو به زبان موسیقی می تونید ترجمه کنیم. شما رقصنده ای رو تصور بکنید که بر اساس یک آهنگی که داره پخش می شه، داره می رقصه. بر اساس اون آهنگ حرکات دست و پا و بدنش رو داره تنظیم می کنه. یعنی شما دقیقا اون آهنگی که می شنوید با اون رقصنده ای که دارید می بینید اینا باهم دیگه دقیقا مچ شده هستن.
حالا تصور بکنید که ما یک رقصنده ای رو داریم که بدون آهنگ داره می رقصه. حرکات دست و پا و بدنش به شکل منظم و به شکل موزونی داره تکرار می شه. شما اگر یک آهنگساز باشید قطعا خب می تونید روی این یک آهنگی بسازید یعنی می تونید حرکات بدن اون رو به زبان موسیقی ترجمه کنید. پس طبق این موضوع ما می تونیم بگیم در این جهان طبیعی که داریم می بینیم هر حرکتی رو می شه به زبان موسیقی ترجمه کرد.
تصور بکنید دست من به این شکل داره حرکت می کنه ( نمایش یک حرکتی تکرار شونده ی موزون) یک حرکت منظم تکرار شونده، آهنگسازی بخواد روی این یک ریتم و ملودی ای بذاره. اگر دست من تند تر حرکت کنه چه اتفاقی میفته؟ اگر دست من دایره ای حرکت بکنه چه اتفاقی میفته؟ اگر دست من مورب حرکت بکنه؟ اگر مابین هم دیگه این حرکات با هم تلفیق بشن، قطعا آهنگسازی که بخواد روی این حرکات آهنگی بذاره، با ریتم و ملودی های متفاوتی ما مواجه می شیم توی آهنگ های مختلفش.
پس حرف من اینه که، موسیقی در تمام ذرات این کائنات و تمام ذرات بدن ما وجود داره و حتی در ادیان موسیقی نقش بسیار پررنگی داره.
شما در کلیسا می بینید که پیانو می زنند. آواز هایی رو به سبک کلاسیک می خونن و تمام ادعیه ای که درچه دین زرتشتی باشه چه یهود باشه چه اسلام باشه چه مسیح باشه و چه ادیان شرق باشن، چه سرخپوستی باشه این ادعیه این دعاها همه داره داره با موسیقی خونده می شه داره با یه لحنی با یه آوازی خونده می شه. و رقص هم همینطور رقص هم از ارکان ابتدایی بسیاری از مذاهبه دور یک چیز خاصی می رقصن یک رقص مذهبی یک رقص مقدس شما می بینید که رقص های محلی هم وجود دارن و اینا همه چیزاییست که در ذات این انسان هست.
و در اسلامم همینطور، اصلا نثر قرآن یک نثر موزونه، و حتی وقتی که مثلا پیغمبر اسلام میگه که کتاب قرآن رو با صوت بخونید. یعنی چی با صوت بخونید؟ با آواز بخونید یعنی از ریتم و ملودی برای خوندنش استفاده بکنید الان قاری های بزرگ جهان هم همه همین کار رو انجام می دن دیگه. هر کدوم توی همین مصر و عربستان که قاری های خیلی معروف و مهمی وجود دارن اینا هر کدوم برای خودشون یک سبک موسیقایی دارن. ریتم و ملودی مشخص دارن.
پس، اصلا خیلی برداشت کوته بینانه ایه از دین که دیدید مثلا بعضی جاهایی می گن که موسیقی حرامه و از دیدگاه اسلامی مثلا خیلی برداشت کوته بینانه ایه چون در خود اسلام موسیقی در همه جاش وجود داره. اصلا جز جدا نشدنیه بحث موسیقی چون اصلا قرآن هم یه قسمت هاییش اصلا شاعرانه می شه.
کجا شعر موزون شکل گرفت؟
حالا برگردیم به سوالمون. کجا شعر موزون شکل گرفت؟ کجا برای اولین بار شعری با آهنگ و به صورت منظوم ساخته شد؟
خیلی پاسخ این سوال پاسخ مستندی نیست. یعنی کسی نیست دقیقا بتونه بگه که در فلان جا به این شکل و اینا…
مثل مثلا لامپ رو ادیسون اختراع کرد. حتی اونم باز درصد مستند بودنش صد در صد نیست؛ ولی به هر حال چنین پاسخی وجود نداره براش، اما حدس و گمان هایی که هست، حاکی از اینه که آدم هایی در مثلا چند هزار سال پیش وقتی کنار هم دیگه اینا جمع می شدن و کارهای دسته جمعی انجام می دادن، بدنشون بر یک ریتمی با یک ریتم دست جمعی هماهنگ می شد. مثلا تصور بکنید کشاورزهایی که کنار هم ایستادن و دارن مثلا محصولی رو درو می کنن با داس، یک حرکت تکرار شونده که چندین ساعت هم در طول روز مشغولش هستن.
آروم آروم شروع می شه چون ذهنشون کاملا بر این حرکت منطبقه بر این حرکت زمزمه کردن یعنی شعرهای ابتدایی رو بر اساس کاری که دارن انجام می دن داره آهنگش شکل می گیره و شعرهای ابتدایی داره ساخته می شه. شعر های بومی ساخته می شه.
و بسیایر از شعرهای محلی، شعرهای بومی ای که ما داریم از کشورهای اطراف مثل ترکیه و غیره دارن به همین شکله.
می شه کارهای مختلف مثال زد مثلا تصور بکنید، می گن مولانا توو بازار مسگرها که بود داشتن ضرب می زدن، می دونین مولانا به موسیقی خیلی اهمیت می ده. «غار مرا یار مرا عشق جگرخوار مرا/ غار تویی یار تویی خواجه نگه دار مرا/ روح تویی نوح تویی فاتحه و مفتوح تویی» به موسیقی خیلی اهمیت می ده. و در زندگیش هم واقعا همینطوری بوده و این رقص سما هم اصلا از همون جا میاد و اصلا یک موقعیت عرفانیه، یک درک و شهودیه این رقص.
می گن توو بازار مسگرا بوده، مسگرا داشتن ضرب می زدن. حالا شاید هر کسی حوصله ی منطبق شدن کامل با این صدا رو نداشته باشه. ولی تمام بدنش با این صدا منطبق می شه و شروع می کنه با این صدا رقصیدن.
حالا شما تصور کنید مثلا کارگرهایی که کنار هم دست جمعی سنگ می شکستن کارگرهایی که مثلا آهنگرو اینا آروم آروم این کار یه دقیقه دو دقیقه نیستش که. چند ساعت یک کار رو داره شخص تکرار می کنه و تمام بدنش، تمام روحش و تمام ذهنش با این حرکت رو این ریتم قرار گرفته و حرفی هم که می زنه شعری هم که می سازه روی این ریتم قرار می گیره.
یک توصیه برای دوستانی که شعر می نویسن دارم اینه که تا می تونید شعر بخونید یعنی روزی چهار پنج ساعت شعر حداقل بخونید تا بتونید کاملا تمام بدنتون پرا این شعر باشه پر از این موسیقی باشه و بهترین راه یادگیری عروض هم همینه.
اینه که شما مدام بخونید مدام بخونید. حالا سوال بعدی این جاست که چرا این نظام موسیقایی که اینجا ما اگر تصور بکنیم به وسیله ی کارهای دست جمعی و اینا بوجود اومده چرا این نظام پیشرفته تر شد؟ چرا به یک موسیقی ای رسیدیم که خب مثلا شعرهای حافظ رو می بینید شعرهای سعدی رو می بینید اینا خب موسیقی ابتدایی نیستش که…
البته خب مثلا موسیقی قرن سوم هم نیستش می دونید. چند قرن گذشته و پیشرفته تر شده موسیقی شعر به یه چیزایی به یک تکنیک های تازه ای دست پیدا کردن.
چرا به اینجا رسید خب ما چند تا دلیل رو می تونیم براش اسم ببریم و تحلیل کنیم اما این به اون معنی نیستش که تمام دلایلش رو گفتیم.

موسیقی شعر چه فوایدی برای شاعرها داشته؟
یکی از دلایلش اینه که، خب در کل می تونم بگم خب فوایدی داشت. فوایدی برای شاعر ها داشت و مدام بهش می پرداختن و باعث شد که پیشرفته تر بشه.
یکی از فایده هاش اینه که باعث می شه متن لذت بخش تر بشه. مثلا من یادمه که یه شخصی می گفت من وقتی که قرآن رو می خونم متن عربیش رو با اینکه اصلا زبان عربی نمی دونم ازش لذت می برم و این متن برای من متن خوشایندیه. روانم رو آرامش می ده و این ها…
خب این به چه دلیله؟ اون شخص طبق اعتقادات خودش فکر می کنه یه دلیل متافیزیکی ای داره مثلا قرآن آیاتش از آسمان نازل شده
و این باعث می شه که خب روی روان این شخص تاثیراتی بذاره.
من با این اعتقاد متافیزیکی به شخصه کاری ندارم نه تاییدش می کنم نه انکارش می کنم. صرفا می خوام از زاویه بحث ادبی خودم بحث ادبیات بهش بپردازم.
اگر شما فارسی زبان نباشید و معنی این مصرع رو ندونید که حافظ می گه: «دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود» ( تکرار 3 بار) متوجه می شید که موسیقی داره روی روان شما تاثیر می ذاره. پس یکی از دلایلی که اون شخص می گه من از این متن که بعنوان کتاب مقدس می شناسمش لذتی می برم حتی با اینکه معنیش رو نمی فهمم متن عربیش رو وقتی می خونم اینه که داره از موسیقی اون متن لذت می بره موسیقی داره روی روانش تاثیر می ذاره هرچند خودش نمی فهمه در ناخودآگاهشه.
پس شما می بینید که این موسیقی لذتبخشه. مخاطب ازش لذت می بره و شاعر هم تلاش می کنه که شعرش رو لذت بخش تر بکنه به وسیله موسیقی.
یکی دیگه از فوایدش رو بخواهیم بگیم اینه ابیات رو به هم پیوند می ده یعنی شما وقتی از بالا تا پایین می خونید همه ی این شعر بر اساس یک موسیقی نوشته شده این خط موسیقی این ابیات رو به هم وصل می کنه.
دیگه شما نمی گید که بیت چهارم رو که رسیدید، دیگه بیت دوم یادتون بره و دیگه بگید این چه ربطی به اون داشت ذهنتون رو یه جورایی منسجم می کنه.
ما توی شعر سپید یا توی شعر امروز در کل، از روش های دیگه ای برای این کار استفاده می کنیم که دیگه اون موسیقی تکرار شونده رو در تمام ابیات نداریم به جاش از فرم استفاده می کنیم از روایت استفاده می کنیم. که حالا بحثش خیلی گسترده و پیشرفته ست. می ره برای کارگاه شعر میره برای دوره اصلی شعرمون توی دوره عروض و قافیه جاش نیست و نمی گنجه.
پس مثلا این شعر حافظ رو ببینید. حالا اینکه موسیقیش بر چه اساسه چه شکلی اینطوری شکل گرفته و احالا اینارو توی جلسات درباره ش بحث می کنیم و توضیح می دیم. حالا صرفا با موسیقیش همراه بشید میگه: «سالها دل طلب جام جم از ما می کرد/ وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد» یا مثلا اگه روی میز بخوام بزنم می شه: ( صدای ضرب)
حالا این ضرب زدن هارو هم در طی دوره با هم دیگه کار می کنیم. از شما هم خواهش می کنم که حتما با من ضرب رو بزنید و پاز کنید ویدیو رو ضرب بزنید و ضرب زدن رو یاد بگیرید.
حالا بخونیم شعر رو:
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد/ وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است/ طلب از گمشدگان لب دریا می کرد
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش/ کو به تایید نظر حل معما می کرد
دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست/ وندر آن آینه صد گونه تماشا می کرد
گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم/ گفت آن روز که این گنبد مینا می کرد
بی دلی در همه احوال خدا با او بو/د او نمی دیدش و از دور خدارا می کرد
گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند/ جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید/ دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد
گفتمش سلسله ی زلف بتان از پی چیست/ گفت حافظ گله ای از دل شیدا می کرد
که وزن این شعر بر اساس فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن است.
( تمرین ضرب زدن)
این هم پس یکی دیگه از دلایل این بودش که موضوع وزن براشون عزیز بود و هی پیشرفته ترش کردن هی باهاش بیش تر سر و کله زدن چه موضوعی؟ اینکه انسجام بین ابیات پدید میاره.
موضوع سوم اینه که موسیقی کلا باعث می شه که ما یک متن رو راحت تر حفظ بکنیم.
و اون زمان مثلا، اینستگرام و وبلاگ نبوده که شما یک متن رو بنویسید بذارید روی اینترنت و هزاران نفر بتونن بخونن. یا مثلا دستگاه چاپ نبوده که به راحتی برید چاپ بکنید و پخش کنید هر جای دنیا که دلتون می خواد با پست هم بفرستید مجبور بودن برای اینکه اندیشه شون رو انتقال بدن به دیگران و مثلا فرض کن یک استادی سر یک کلاسی می رفته که بیست نفر شاگرد اونجا میشستن میخواستن اندیشه ی این استاد، اندیشه ی این شخص، زیر این سقف بیست نفره محدود نمونه پخش بشه در جهان مثلا فارسی زبان ها. که ازین سمت تا اون سمته مثلا، محدود به ایران نیستش که. چیکار می کردن؟ میومدن این متن رو این اندیشه رو با وزن و قافیه هماهنگ می کردن که راحت بشه حفظ کرد برای دیگران بخونن دیگران حفظ کنن دیگران بخونن سینه به سینه دهان به دهان این انتقال پیدا کنه بین افراد دیگه.
پس یکی دیگه از دلایلش این حفظ شدنه و انتقال پیدا کردنِ اندیشه ست.
یکی دیگه از موضوعات. اینه که موسیقی باعث می شه ناخودآگاه، ذهن آدم اصلا مغلوب متن بشه. یعنی اصلا یه مفهومی رو شعر داره می گه که مفهوم غلطیه اصلا یه مفهوم اشتباهیه اصلا ی سفسطه ست. ولی اگر با موسیقی همراهش کنه ما می گیم اااا چقدر قشنگ می پذیریم. ناخواسته می پذیریم.
پس شاعر یکی دیگه از ابزارهای کلامش موسیقی بوده تا نظرش رو غالب بکنه بر شخص مقابلش. حالا این نظر می تونه یک نظر عاشقانه باشه مثلا روزبه بمانی می گه که: «هرجا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه/ ای ترس تنهایی من اینجا چراغی روشنه»
آیا این واقعا درسته؟ هر جا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه؟ شاید مثلا طرف نصف شب بلند شده داره می ره آب بخوره مثلا هیچ ترسی هم از تنهایی نداره چراغ رو روشن کرده که نخوره زمین دلیلش اینه که نخوره زمین. دلیلش تنها بودن نیستش که ولی حکم رو داره با وزن و قافیه می ده و ازون طرف هم تکنیک های دیگه ای هم در شعر وجود داره که زیباترش می کنه و ما می پذیریم.
و بسیاری از همین ها بوده مثلا در متون قدیم مثلا یه جاهایی همین الان برگردیم سعدی رو بخونیم با علم انسان امروز یه سری از نصیحت هاش هرچند بسیاریش خیلی فوق العاده و بزرگه اما یه سری از نصیحت هاش رو شاید مثلا الان یکی بهمون بگه شاید توو زندگی عادی نپذیریم. اصلا عقلانی ندونیم اما ب دلیل اون موسیقی بهمون مسلط می شه.
حالا سوال بعدی اینه که چی شد که بشر رو به شعر منثور آورد؟ چی شد که اصلا شعر منثور توو جهان خلق شده؟. اولین کسی که جز اولین اشخاصی که جز چهره های مهمی که شعر منثور نوشتن آرتر رمبو بود در شعرِ فرانسه بعد از اون شعر منثور در جاهای دیگه دنیا کشیده شد مثلا ارهان ولی رو داریم در ترکیه در ایران نیما یوشیج، احمد شاملو و فروغ فرخزاد که شعر رو به نثر نزدیک کردن مرحله به مرحله و شعر احمدرضا احمدی که مشخصا شعر منثوره رسما دیگه شعر منثوره موسیقی ای چیزی اصلا نداریم توش موسیقی کلاسیک.
خب یکی از دلایلش این بوده که اگه برگردیم به همون دلیل حفظ کردنه شاعر دیگه مجبور نبود که برای حفظ اثرش برای در ذهن موندن و اینا بخواد با وزن و موسیقی اینو هماهنگ بکنه. دستگاه چاپ اختراع شده بود. یکی دیگه از دلایلشم اینه که وقتی نحوه ی جهان بینی انسان تغییر می کنه روی فرم هم اثر می ذاره…کلا
مثلا نیما یوشیج می گه که این قرینه بودن دو مصرع با هم دیگه چون می دونید دقیقا باید با هم، هم وزن باشن دو مصرع. اصلا چه دلیلی داره؟ اصلا در طبیعت دو درخت شما می بینید که باهم برابر باشن؟
پس این موسیقی یک موسیقیه غیر طبیعیه. یعنی می گفتش که: «این موسیقی غیر طبیعیه و ما باید دنبال یک موسیقی طبیعی باشیم.»
و کلا نوع جهان بینی وقتی تغییر می کنه دیگه روی تکنیک هم اثر می ذاره روی فرم هم اثر میذاره. روی شعر هم اثر می ذاره اینا همه مهمه.
اولین تعریف شعر در نگاه کلاسیک ها
اولین تعریف شعر در نگاه کلاسیک ها اینه: شعر کلامیست موزون و مقفا یعنی صرف داشتن وزن و قافیه هر متنی شعر به حساب میاد. یعنی اگر برید دکتر دکتر نسخه رو با وزن و قافیه بنویسه با این تعریف «شعر کلامیست موزون و مقفا» اون نسخه پزشک شعر به حساب میاد.
اگر مثلا یک گزارشگر فوتبال با وزن و قافیه حرف بزنه اون گزارش شعر به حساب میاد طبق این تعریف.
اگر مثلا یه خاطره ای شما تعریف بکنید و با وزن و قافیه اینو تعریف بکنید طبق اون نگاه این تعریف این شعر به حساب میاد. اما آروم آروم ما به یک تعریف پیشرفته تر هم رسیدیم. «شعر کلامیست موزون و مقفا و خیال انگیز.» خیلی دقیق تره دیگه طبق این تعریف یه سری از متون ما شعر به حساب نمیان.
یعنی مثلا بسیاری از مثنوی های معنوی مولانا شعر به حساب نمیان عزلیاتش نه مثنویات. چون داستانه دیگه. داستانیه که به نظم گفته شده.
دلیل منظوم بودنش رو هم خدمتتون گفتم دیگه توو چند تا موردی که درباره دلایل بود. مثلا یکی از دلایلش همین حفظ شدنه .ببینید مولانا میومده سر کلاس اصلا یه سری ها می گن مثنوی معنوی رو خودِ مولانا ننوشته یا حالا شاید شاگردی داشته توی کلاس اون یادداشت برداری می کرده.
استاد میومده یک داستانی تعریف می کرده و در دل این داستان یک اندیشه ای نهفته بوده. می خواسته یه پندی بده یه اندرزی یه حرفی و اندیشه ای رو انتقال بده به شاگرداش. یکی از شاگرداش میومده اینو به نظم تبدیل می کرده چرا؟ بخاطر اینکه اندیشه استاد فقط در این کلاس محدود نمونه و در سطح جهان فارسی زبان این رو شنیده باشن.
یه فیلمی هست به نام «عماد الدین نسیم»ی این فیلم رو حتما ببینید من حالا لینکش و اینارم براتون می ذارم.
فیلم عماد الدین نسیمی دقیقا عمادالدین نسیمی رو که یک شاعره نشون می ده و اینکه این آدم با وزن و قافیه شعر می گفته که شاعر کلاسیکیه همین وزن و قافیه باعث می شده مردم دیگه چطور شعرای اینو حفظ می کنن و بین خودشون این شعر هارو منتشر می کنن که حتی بسیاری از آدم هارو به جای عماد الدین نسیمی می کشتن.
یعنی انقدر طرف شعر عمادالدین نسیمی رو حفظ بود و انقدر با جان و سلول های بدنش این شعر آمیخته شده بود که می گفت من عماد الذین نسیمی ام تفاوتی فاصله ای بین من و عمادالدین نسیمی نیست و می کشتنش. چون فکر می کردن واقعا عمادالدین نسیمیه و خب توی فیلم هم نشون میده که یه جایی یه شخصی رو می خواستن بکشن به جای عماد الدین نسیمی که عمادالدین نسیمی می گفت آقا عمادالدین نسیمی منم اگه می خوای بکشید من رو بکشید که پوست از تنش می کنن.
شاعر آزاده ای بود شاعر مبارزی بود. شاعری بود که تن به استبداد نمی داد.
ساختار دوره آموزشی عروض و قافیه ما به چه شکلیه؟
خب حالا درباره این صحبت بکنیم که ساختار دوره آموزشی عروض و قافیه ما به چه شکلیه؟ خب من فکر می کنم نزدیک 12 ساعت باهم دیگه هستیم توی این دوره ی آموزشی. و تمام تئوری های مربوط به شعر رو، مربوط به عروض و قافیه رو شما یاد می گیرید.
بحث تقطیع چطوری جدول بکشیم هجای کوتاه و بلند چیه؟ نمی دونم حروف به چند دسته تقسیم می شن؟ اصلا اینا چه شکلی هستن؟ اختیارات شاعری، اختیارات زبانی، اختیارات وزنی… اسم بحر ها و مسائل دیگه ای که مربوط به تئوری های عروض و قافیه ست اینارو شما یاد می گیرید.
اما بحث ما 60 درصد 70 درصد تمرکز کار ما روی تمرین سماعی این تئوری هاست یعنی صرفا گفتن این تئوری ها نیست یا شاید تئوری ها اصلا 30 درصد کارگاه ما باشه.
60 70 درصد تمرین ما روی تمرین سماعیه که شما یاد بگیرید وقتی به شکل سماعی دارید یک شعر رو می خونید، همونجا یاد بگیرید که وزنش رو پیدا کنید وقتی مثلا من می گم مرنجان دلم را شما بگید فعولن فعولن خیلی سریع یعنی ذهن و گوشتون انقدر آماده بشه.
و 60 70 درصد تمرکزمون از این 12 ساعتی که با هم هستیم. بر روی این مساله ست.
همین طور بتونید اختیارات شاعری رو هم طی خوندن به شکل سماعی پیدا بکنید که چیز خیلی ساده و خیلی راحتی هست و متاسفانه مشکلی که در سیستم آموزشی ما هست اینه که معلم ها و استاد های دانشگاه متاسفانه بلد نیستن نه خودشون بلدن بسیاریشون نه البته همه بسیاریشون اصلا بلد نیستن شکل سماعی رو، ذهن خودشون آماده نیست و نه می تونن اصلا آموزش بدن.
و در دوره های مختلفِ عروض قافیه های من بودن اساتید دانشگاه بودن معلم های دبیرستان بودن که یاد بگیرن که بتونن خوب آموزش بدن که خیلی هم قابل ستایشه وقتی که معلمی در عین حالی که داره حقوقش رو از مثلا سیستم آموزشی می گیره میاد به علم خودش باز هم اضافه میکنه.
ما روی 22 وزن، تمرین سماعی می کنیم. و شعرهای مختلفی از حافظ، مولانا، خیام، سعدی و غیره می خونیم تا روی این وزن ها مسلط تر باشیم.
و البته این دوره صرفا یک دوره آموزش صرف نیستش کلی قراره از این شعر ها لذت ببریم و باهم دیگه راجع به این شعر ها صحبت بکنیم.
اما این دوره به درد چه اشخاصی می خوره؟ یکی اشخاصی هستن که می خوان شعر بنویسن خب چه شما بخواهید شعر سپید بنویسید چه شما بخواهید شعر موزون بنویسید عروض و قافیه از مفاهیمِ ابتداییه که هر شاعری باید بدونه دیگه.
نه تنها هر شاعری هر کسی که در حوزه ادبیات کار می کنه. شما اگه رمان نویس هستی، شما اگر رشته تخصصی تون فلسفه ست ،زبان شناسیه ،عروض و قافیه یک علم پایه ست در حوزه ادبیات که همه اشخاصی که توو حوزه علوم انسانی وصل می شن بهتره که اینو بدونن و بشناسنش. اشخاصی که می خوان از مطالعه شعر ها لذت بیش تری ببرن. ببینید عزیزان شما هرچقدرکه درکتون از ادبیات بیش تر باشه. هر چقدر آگاهی و اطلاعاتتتون بیش تر باشه، لذتی که از شعرها می برید بیش تره.
به خاطر اینکه خب عمیق تردرک می کنید اون شعری رو که می خونید رو از زوایای مختلف می تونید درکش کنید بفهمیدش این باعث می شه که لذت بیش تری از اون شعر ببرید
و خب دسته سوم هم اشخاصی هستن که به شکل آکادمیک، نیازشون نیاز آکادمیکه مثلا معلم هستن، استاد دانشگاه هستن، محصل هستن، قراره کنکور بدن قراره امتحان بدن.
حسن دوره ی ما اینه که خب شمارو برای عروض سماعی هم آماده می کنه مثلا من دیدم مشاورهای کنکور بعضیاشون می گن شما سوال های عروض و قافیه رو رها کنید. چرا؟ چون زمان زیادی می بره مثلا باید بشینید جدول بکشید. حسن دوره ما اینه که شما نیازی دیگه بعد از دوره ما ندارید که بخواهید جدول بکشید وزن یک شعر رو پیدا کنید. یا بخواهید حتی اختیارات شاعری یک شعر رو پیدا کنید.
شما همین که شعر رو بشنوید یا دو بار سه بار یک مصرع رو برای خودتون تکرار بکنید نهایتا توو ذهنتون باعث می شه که وزنش رو پیدا بکنید. و اصلا نیازی به این کار ندارید.
خیلی ها می گن عروض و قافیه خیلی سخته و این ها واقعا عروض و قافیه خیلی شیرینه… خیلی راحته و اصلا یک چیزیه که درون ما به شکل ذاتی وجود داره ما اگر بخواهیم مثلا شما فرض کنید یه جایی آتیش باشه و ما اگه بخواهیم از روی آتیش بپریم کاریه که همه به شکل بازی انجام می دن مثلا چهارشنبه سوری از روی آتیش می پرن.
شما اگه بخواهید بشینید هی دونه دونه برگه بذارید جلوتون یا برگه های مختلف بذارید جلوتون هی بخواهید رسم کنید اندازه بگیرید انتگرال بکشید که چطور با چه زاویه ای بخواهید بپرید از یه آتیش مثلا 20 سانتی خب تا ده سال نمی تونید از این آتیشه بپرید.
حالا چیزی که وجود داره در ذات انسان، انسانِ طبیعی انسانی بوده که از دست حیوانات وحشی فرار می کرده دیگه از درخت بالا می رفته نمی دونم در خونه ش یه سنگ بزرگی بوده که در غار می کشیده هر روز دوباره بر می گردونده سر جاش این انسان یک انسان طبیعیه یعنی که این موسیقی یک چیز طبیعیه که در درون ما وجود داره.
درسته که ما تئوری هارو در این دوره می گیم که شما ها اگه یه جاهای نیازتون شد بشناسید اما اصل تمرکز ما بر روی اون طببیعت موسیقی است که اصلا اون خیلی راحته یعنی خب از یه آتیش 20 سانتی هر انسانی که پاش سالم باشه می تونه بپره و اصلا نیازی نیستش که بشینه انقدر انتگرال بکشه مساله کارگاه ما مساله دوره ما اینطوری جلو میره بخاطر همین خیلی عروض رو راحت ترش می کنه خیلی سریع تر شما یاد می گیرید.
بحثمون برای مقدمات جلسه تموم شد لینک ثبت نام وجود داره عزیزانی که دوست داشته باشن ثبت نام کنن می تونن ثبت نام کنن.
امیدوارم که وقت خوبی داشته باشد.
- اوزان و بحرهای شعر فارسی - سپتامبر 24, 2023
- اشعار، ترجمهها و نقدهای احمد شاملو - سپتامبر 13, 2023
- اشعار احمد شاملو + بیوگرافی - سپتامبر 10, 2023

پوریا پلیکان –
پس از مشاهدهی دوره، نظرات خود را بنویسید تا باقی عزیزان نیز بتوانند استفاده کنند.
نظرات، پیشنهادات و نقدهای شما به صورت کامل در این صفحه منعکس خواهند شد.
Mhdys –
درود وقتتون بخیر
استاد کنکوری هستم و یادگیری تقطیع را برای کنکور لازم دارم (تقطیع شعرم هم ضعیف است😭)
این اموزش ها برای زدن تست های کنکور مناسب است؟
پوریا پلیکان (خریدار محصول) –
بله