شاه مخروب باز زبانت به سفحِ جمله به حرف لکنتِ ترسیده از جواب بحرف با دو جداره زبان، دو گلو، دو دست عطفِ عبارات بر عذاب بحرف باز چریکهی گربهای افلیج و انعکاسِ زنی زنده به گور دارد از این شعر مُثله میگندد آدمکی خشک لای خوابِ نمور حرف بزن حنجرهی سردِ غروب گرم،[…]