کوچه لبریز خزان بود هنوز

کوچه لبریز خزان بود هنوز

کوچه لبریز خزان بود هنوز کوچه لبریز خزان بود هنوز مرغ شب ناله کنان بود هنوز ذهن آشوبگر پنجره ها مستعد فوران بود هنوز کوچه از دیدن من می لرزید از نبودت نگران بود هنوز کاش بودی که ببینی ساعت شاکی از دست زمان بود هنوز سالها از تب آن بوسه گذشت کوچه غرق هیجان[…]