مکاتب هنری و ادبی

بررسی-مؤلفه-های-سوررئالیسم-و-کارکردهای-زبان-سوررئال-در-اشعار-سهراب-سپهری

بررسی مؤلفه های سوررئالیسم و کارکردهای زبان سوررئال

بررسی مؤلفه های سوررئالیسم و کارکردهای زبان سوررئال در اشعار سهراب سپهری :انقلاب سوررئالیسم دریچه تازه ای به روی ادبیات و هنر اروپا گشود و عرصه گسترده ای از خلاقیت و کشف و شهود هنری را به هنرمندان شناساند نوشوندگی و تازگی مفرط خصلت هنرمند سوررئالیسم است. از منظر سوررئالیسم ناب ترین آگاهیها و ادراکات[…]

شهود،-نماد-و-شعر-سهراب-سپهری

شهود، نماد و شعر

شهود، نماد و شعر سهراب سپهری : ۱. مقدمه: سهراب سپهری یگانه شاعر نوپردازی است که در روزگار ما، دنیای ذهن، اندیشه و شعر خویش را با تفکری عرفانی آمیزش داده و موجودیت هنر خود را از هر نظر بدان وابسته نموده است. او با زبانی نمادین و به شیوه ای متفاوت و مؤثر، توانسته کشف،[…]

بررسی-تطبیقی-مؤلفه-های-رمانتیک-در-شعر-سهراب-سپهری-و-ویلیام-بلیک

بررسی تطبیقی مؤلفه های رمانتیک در شعر

بررسی تطبیقی مؤلفه های رمانتیک در شعر سهراب سپهری و ویلیام بلیک: صفت رمانتیک برگرفته از واژه لاتین رمانتیکوس (Romanticus)، ابتدا به داستانی اطلاق می شد که نه به زبان لاتین بلکه به زبان عامیانه کشورهای مختلف اروپا یا به زبانهای بومی و به گونه ای جدید نوشته شده باشد و از قوانین و مقررات کلاسیک[…]

بررسی-سمبل-های-سیب،-کبوتر،-گل-سرخ-و-نیلوفر-در-شعر-سهراب-سپهری

بررسی سمبل های سیب،کبوتر، گل سرخ و نیلوفر

بررسی سمبل های سیب، کبوتر، گل سرخ و نیلوفر در شعر سهراب سپهری : حوزه ادبیات معاصر سرشار از سمبل ها، رمزها و نمادهای شاعرانه است. بی تردید، فهم نمادها و سمبلها در التذاذ هنری مخاطب اثر بسزایی دارد و بدون دقت در کشف ابهام ناشی از نمادها، شعر معاصر ،فارسی قابل فهم و تحلیل[…]

نشانه-های-سورئالیسم-در-اشعار-فروغ-فرخزاد

نشانه های سورئالیسم در اشعار

نشانه های سورئالیسم در اشعار فروغ فرخزاد: سوررئالیسم در درجه ی اول نوعی نیروی عظیم گسستن است. ورود به آن نه از طریق تجارب، بلکه به دنبال دگرگونی ناگهانی روحــی کــه همــه ی شیوه های احساس کردن و اندیشیدن را زیرورو کند امکان می یابد (سید حسینی، ۱۳۷۶: ۷۸۲) سوررئالیست ها گوش به زنگ اسرار[…]

نمادهای-ابداعی-در-شعر--فروغ-فرخزاد

نمادهای ابداعی در شعر

نمادهای ابداعی در شعر فروغ فرخزاد : فروغ فرخزاد (۱۳۱۳-١٣٤٥) در همه شعرهای موفق خود از نمادپردازی بهره گرفته است. اگرچه مجموعه های اسیر (١٣٣٤)، دیوار (۱۳۳۵) و عصیان (۱۳۳۷) نیز از دید گروه اول مخاطبان و عامه شعر خوان مورد استقبال قرار گرفته بودند ولی فرخزاد، پس از ١٣٤٢ توضیح میدهد که چگونه استاندارهای او[…]

نمادپردازی-در-شعر-فروغ-فرخزاد-با-تکیه-بر-نمادینگی-آب

نمادپردازی در شعر

نمادپردازی در شعر فروغ فرخزاد (باتکیه بر نمادینگی آب) : در شعر شاعران مبدع و خلاق مواجهه با واژه ها و ترکیباتی که می آفرینند چندان ساده نیست. واژه در شعر این ،شاعران به موجودی زنده بدل میشود که مخاطب آگاه می تواند تنفس آن را احساس کند و طپش قلب خود را با نبض شریان[…]

اسطوره-شکنی-و-اسطوره-سازی-رمانتیک-در-شعر-شاملو

اسطوره شکنی و اسطوره سازی رمانتیک در شعر

اسطوره شکنی و اسطوره سازی رمانتیک در شعر شاملو : اسطوره به ساده ترین و معمولی ترین معنا نوعی سرگذشت یا داستان است که معمولاً به خدا یا رب النوع و موجودات الهی مربوط میشود (زرافا ۱۳۸۴ ۱۱۴) و ادبیات ابزاری است که اسطوره ها را تداوم میبخشد کوپ ۱۳۸۴ (۴) رویکرد ادبیات به اسطوره[…]

شعر آسانسور احمدرضا احمدی

ما که فصل‌ها را فراموش کرده بودیم وقتی سوار آسانسور شدیم – آسانسور

ما که فصل‌ها را فراموش کرده بودیم وقتی سوار آسانسور شدیم – شعر آسانسور احمدرضا احمدی   ما که فصل‌ها را فراموش کرده بودیم وقتی سوار آسانسور شدیم همه‌ی طبقات ساختمان برای ما مجهول بود آسانسور در هر طبقه‌ای که توقف می‌کرد یک زن با گیسوان مرطوب و شرجی‌زده سوار آسانسور می‌شد در آینه‌ی آسانسور[…]

شعر امیدهای ناممکن احمدرضا احمدی

ما امیدی نداریم که باد شکوفه‌های سیب را برای ما به ارمغان بیاورد – امیدهای ناممکن

ما امیدی نداریم که باد شکوفه‌های سیب را برای ما به ارمغان بیاورد – شعر امیدهای ناممکن احمدرضا احمدی   ما امیدی نداریم که باد شکوفه‌های سیب را برای ما به ارمغان بیاورد دانسته‌ایم بدون شکوفه‌های سیب بدون حرمان‌های زودرس می‌توان زندگی کرد هرچه برای ما محبوب شد در یخبندان شب شکست من بر باد[…]

انگوری ناب احمدرضا احمدی

پرنده‌ای که از دریا آمده بود و در پشت پنجره از سرما یخ زده بود – انگوری ناب

پرنده‌ای که از دریا آمده بود و در پشت پنجره از سرما یخ زده بود – شعر انگوری ناب احمدرضا احمدی   پرنده‌ای که از دریا آمده بود و در پشت پنجره از سرما یخ زده بود انگوری ناب گیسوان مرطوب و خنک دخترکی از سرما مرا به تردید و شک انداخت شاید امروز صبح[…]

حقیقت ناب احمدرضا احمدی

همه‌ی حقیقت ناب در کنار چشم‌های اسبی بود – حقیقت ناب

همه‌ی حقیقت ناب در کنار چشم‌های اسبی بود – شعر حقیقت ناب احمدرضا احمدی   همه‌ی حقیقت ناب در کنار چشم‌های اسبی بود که بعد از ظهرها در کنار چمن‌ها گم می‌شد ما عادت داشتیم وقتی از عشق می‌گفتیم غروب را در سبد میوه می‌گذاشتیم و پیش اسب می‌بردیم همه‌ی آسمان که آب می‌شد اسب[…]

شعر داریوش دولتشاهی احمدرضا احمدی

داریوش دولتشاهی به اتاق من آمد گفت بیا جهان را فتح کنیم

داریوش دولتشاهی به اتاق من آمد گفت بیا جهان را فتح کنیم احمدرضا احمدی   داریوش دولتشاهی به اتاق من آمد گفت بیا جهان را فتح کنیم گفتم ایرادی ندارد بگذار بعد از ساعت اداری شب تا صبح خیابان‌های تهران را طی کردیم گردو خوردیم عرض و طول جهان را حساب کردیم فردا صبح دیدیم[…]

شهادت میدهم احمدرضا احمدی

شهادت می‌دهم مسافرخانه‌ای

شهادت می‌دهم مسافرخانه‌ای احمدرضا احمدی   شهادت می‌دهم مسافرخانه‌ای که در پاریس بود بوی نم داشت اگر عشق نبود ما از سرما می‌مردیم دست‌های شبانه‌ی تو مرا گرم می‌کرد از پنجره‌ی مسافرخانه پاریس را می‌دیدم با عجله داشت بیدار می‌شد برای ما بیداری پاریس اهمیت نداشت چراغ‌های خیابان تک‌تک خاموش می‌شدند آرامش در فنجان شیر[…]

دوستی داشتم احمدرضا احمدی

دوستی داشتم در اصفهان یک صبح بهاری

دوستی داشتم در اصفهان یک صبح بهاری احمدرضا احمدی   دوستی داشتم در اصفهان یک صبح بهاری از شدت زیبایی‌های کاشی‌های مسجد شیخ لطف‌ا… در کوچه‌های اصفهان گم شد دیدارش همان‌قدر نایاب و کمیاب بود که من می‌خواستم ستاره‌های آسمان کرمان را به اصفهان حمل کنم می‌خواستم اگر روزی زندگی غیرقابل تحمل شد به کرمان[…]

آنا آخماتووا احمدرضا احمدی

آنا آخماتووا در سن هفتادوهفت سالگی – آنا آخماتووا

آنا آخماتووا در سن هفتادوهفت سالگی – شعر آنا آخماتووا احمدرضا احمدی   آنا آخماتووا در سن هفتادوهفت سالگی مرد چگونه توانست آن همه سال استالین و هوای سرد مسکو را تنفس کند شاعر شگفت و نادر در برف و یخ هم می‌خندد آنا آخماتووا در سرما هر روز به استقبال بهار می‌رفت عکس‌های پیری‌اش[…]

شعر هنگامی که احمدرضا احمدی

هنگامی که مرا در تابوت می‌گذارید

شعر هنگامی که مرا در تابوت می‌گذارید احمدرضا احمدی   هنگامی که مرا در تابوت می‌گذارید لطفاً کف دستم را نگاه کنید که خط عمر من تا کجا ادامه داشته است من فرصت نداشتم خط‌های دستم را ببینم چهره آخماتووا در تابوت را دوست ندارم دست‌های آخماتووا در عکس دیده نمی‌شد که ببینم با خود[…]

شعر هرگز باریدن باران را احمدرضا احمدی

هرگز باریدن باران را بر دریا ندیده بودم

شعر هرگز باریدن باران را بر دریا راندیده بودم احمدرضا احمدی   هرگز باریدن باران را بر دریا ندیده بودم گاهی در آینه می‌پرسیدم در شصت‌وهفت سال عمر چندبار می‌شود عاشق شد و چندبار می‌شود پرده‌های اتاق را عوض کرد و چندبار از دریا و از مصیبت‌ها و تنهایی حرف زد از زندگی راضی بودم[…]

میدانستم احمدرضا احمدی

می دانستم پس از هر عاشق‌شدن – می دانستم

می دانستم پس از هر عاشق‌شدن – می دانستم احمدرضا احمدی   می دانستم پس از هر عاشق‌شدن مرا ترک می‌کنند و من باز تنها فقط با یک پیرهن سفید باید در این جهان تنها بمانم شهادت به آفتاب و روشنایی دهم جهان هر روز برای من کوچک‌تر می‌شد و من از دیوارها می‌ترسیدم مگر[…]

شعر از همه ی جهان اقاقیا می ریزد احمدرضا احمدی

از همه ی جهان اقاقیا می ریزد پس عطر اقاقیا کجاست

شعر از همه ی جهان اقاقیا می ریزد پس عطر اقاقیا کجاست احمدرضا احمدی   از ‏همه‌‏ی جهان اقاقیا می‌ریزد پس عطر اقاقیا کجاست که ما خویش را گم می‌کنیم به فواره‏‌هایی که از گُل سرخ می‌‏روید خیره شویم زن تا بامدادی دیگر در خواب است قصدش از این همه خواب ادامه‏‌ی ما خواهد بود[…]

خوابگرد احمدرضا احمدی

خوابگرد از من نشانی درختان گیلاس را می‌پرسد – خوابگرد

خوابگرد از من نشانی درختان گیلاس را می‌پرسد – خوابگرد احمدرضا احمدی   خوابگرد از من نشانی درختان گیلاس را می‌پرسد بر سینه یک شکوفه‌ی گیلاس آویخته است نشانی همه‌ی پل‌هایی را که به درختان گیلاس رهسپار است به خوابگرد می‌دهم اما پل‌ها را انکار می‌کند ایام هفته چنان خوابگرد را غارت کرده است که[…]

شعر دردی عتیق احمدرضا احمدی

باشد که حافظه‌ام را از دست بدهم – دردی عتیق

باشد که حافظه‌ام را از دست بدهم – دردی عتیق احمدرضا احمدی   باشد که حافظه‌ام را از دست بدهم و از همه‌ی پل‌های در حال ریختن عبور کنم اما هم‌چنان می‌‌خواهم ترا ببینم، ستاره و شک را گزاف شمردم، در کنار بوته‌های گُل سرخ روزهای عمر را به باد و فنا و قصه سپردم.[…]

شعر فردا جمعه بود احمدرضا احمدی

هر وقت ما را می­‌دید می­‌گفت – فردا جمعه بود

هر وقت ما را می­‌دید می­‌گفت – فردا جمعه بود احمدرضا احمدی   هر وقت ما را می­‌دید می­‌گفت: سرانجام باد خواهد وزید، قایق به ساحل می­‌رسد و ما در آینه­‌های بار قایق صورت‌هایمان را خواهیم دید، به گذشته فکر می­‌کرد و زمان حال را در یک فنجان چای خلاصه می‌کرد. گاهی از نردبان بالا[…]

شعر تو در باد آشفته ای احمدرضا احمدی

بر این رنگارنگی گُل‌های پامچال بیفزای – تو در باد آشفته

بر این رنگارنگی گُل‌های پامچال بیفزای – شعر تو در باد آشفته احمدرضا احمدی   بر این رنگارنگی گُل‌های پامچال بیفزای من شهادت می‌دهم كه گیسوان تو در باد آشفته بود خروسان سحرخیز آشفته و بال گسترده پنجره‌های ما را با آواز كال نابود می‌كنند جویبارهایی كه از ملافه‌های ما عبور می‌كنند در یك فنجان[…]

شعر در صدای کبوتران احمدرضا احمدی

دیروز: در صدای کبوتران پنهان شدن – در صدای کبوتران

دیروز: در صدای کبوتران پنهان شدن – شعر در صدای کبوتران احمدرضا احمدی   دیروز: در صدای کبوتران پنهان شدن رنگ‌های غروب را در مرداب انکار کردن لحظه‌ای که شیر در فنجان سرد شد شامی که خام بود و ما از ناچاری تناول کردیم امروز: دستانم در صدای کبوتران جوان شدند دشنه را برداشتم به[…]

شعر گندم ها می سوختند احمدرضا احمدی

باروری درختان را سجده می‌کنم – گندم ها می سوختند

باروری درختان را سجده می‌کنم – شعر گندم ها می سوختند احمدرضا احمدی   باروری درختان را سجده می‌کنم که در غیبت ما از خانه میوه دادند ساعتی از غروب مانده بود که باران تند تند بارید و سپس خفه شد گرداگرد ما آتش بود و گندم گندم‌ها می‌سوختند ما نمی‌توانستیم در حریق یک دیگر[…]

شعر چای در غروب جمعه احمدرضا احمدی

دل پذیری اکنون از خانه رخت می‌بندد – چای در غروب جمعه

دل پذیری اکنون از خانه رخت می‌بندد – شعر چای در غروب جمعه احمدرضا احمدی   دل پذیری اکنون از خانه رخت می‌بندد، همراه با بادبادک‌های کودکان ولگرد کوچه در آسمان گم می‌شود نیستی و حجم اندوه آن‌قدر در خانه شکوفه می‌دهند و میوه می‌دهند که ما را چاره‌ای نیست که به کوچه پناه بریم[…]

شعر هنگام بازگشت احمدرضا احمدی

از جا برخاستم در اتاق قدم زدم – هنگام بازگشت

از جا برخاستم در اتاق قدم زدم – شعر هنگام بازگشت احمدرضا احمدی   از جا برخاستم در اتاق قدم زدم خوشحال بودم که نباید عمرم و روزهای جمعه را که سردم بود به کسی توضیح دهم شاید تو اگر پرسیده بودی به تو جواب داده بودم در همین اتاق زیستن را ادامه می‌دهم حتی[…]

شعر چشمان را نگشود احمدرضا احمدی

بیا بازگردیم کولی ها در آستانه ی خانه – چشمان را نگشود

بیا بازگردیم کولی ها در آستانه ی خانه – شعر چشمان را نگشود احمدرضا احمدی   بیا بازگردیم کولی‌ها در آستانه‌ی خانه در انتظار من و تو هستند در روستا بودم از سحر کلام و نگاه مضطرب کولی‌ها جامه‌ها را ارزان می‌فروختم و عریان به اتاق کاه گلی باز می‌گشتم دخترک کولی شام را که[…]

شعر ما در زمستان احمدرضا احمدی

آن وقت ما از سر سیری نان را انکار کردیم – ما در زمستان

آن وقت ما از سر سیری نان را انکار کردیم – شعر ما در زمستان احمدرضا احمدی   آن وقت ما از سر سیری نان را انکار کردیم، عشق را صیقل ندادیم مرواریدها را فراموش کردیم، در زیر برگ‌های یائسه پنهان کردیم بهار ما را به فراموشی سپرده بود و ما ناگهان بدون مقصد به[…]

دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»