چارلز بوکوفسکی
وقتی حوصله ات از خودت سر رفت – شعر دل های تنها – چارلز بوکوفسکی وقتی حوصله ات از خودت سر رفت دیگه خوب میدونی دیگرون هم حوصلهات رو ندارن یعنی همه اونایی که باهاشون در ارتباطی پشت تلفن، تو اداره پست اداره، سر میز غذاخوری آدمای خستهکننده با داستانهای خستهکننده: اینکه چطوری نیروهای[…]
دختر تیره پوست با چشمانی مهربان – شعر جراحت عشق – چارلز بوکوفسکی دختر تیره پوست با چشمانی مهربان وقتی زمان خنجر زدن میرسد من عقب نمیکشم من ملامتت نمیکنم همانطور که در امتداد ساحل میرانم همانطور که نخلها در هوا تاب میخورند نخلهای بیقواره زمخت در حالیکه زندگی در نمیرسد در حالیکه مرگ[…]
اوضاع هیچوقت خوب نبوده – شعر چطور باید خلاص شد – چارلز بوکوفسکی اوضاع هیچوقت خوب نبوده و قرار هم نیست بهتر شود جالب اینجاست که هراسهایی که در کودکی سراسیمهات میکرد همچنان با توست در راههای مختلف با چهره های گوناگون تو را میخوانند با همان صدا همان شکایتها همان نفرتها همان خواستههای[…]
شعر تنهایی عمیقی در جهان است – چارلز بوکوفسکی تنهایی عمیقی در جهان است که در حرکت کُندِ عقربههای ساعت, میتوان حس کرد. مردمانِ خسته مثله شدگانی از عشق یا بیعشقی نامهربان با هم غنی نامهربان با غنی و فقیر با فقیر. ترسیدهایم. نظام آموزشی آموختهمان که همه برندهایم از شکستها و خودکشیها نگفت[…]