زن زندگی آزادی

زن زندگی آزادی، شعاری که این روزها پیوند عمیقی با آگاهی دارد. ادامه دادن و تقویت این آگاهی می‌تواند با ثبت و انتشار آثار شما در این حوزه اتفاق بیفتد. قطعا ادبیات و هنر نقش بسیار زیادی در این زمینه دارند. شعر و مهر در راستای حمایت از آثار شما و آزادی اندیشه، این درگاه را برای شما عزیزان باز گذاشته است که شعر، دلنوشته،نامه، عکاسی، نقاشی و طراحی های خود را منتشر کنید.

آثار خود را از طریق دکمه زیر بفرستید.

انتشار آثار شما

نوشته های شما در یکی از دسته بندی های زیر قرار خواهد گرفت.

اشعار شما

دلنوشته های شما

 

زن زندگی آزادی
زن زندگی آزادی
فریب گدا

فریب گدا

فریب گدا   با طعم تلخت کنار نیامدیم سالهاست چهل و چند بهار در قفس جان داده اند از سرما که دیو افسانه بافت بر شلتاق جهل زمستان فرشته فریب گدا بود معتبر شد شیطان گریه کن شقایق گریه کن که لاله لاله آه می روید از خون جوانان وطن بگو کجای شب گم شده[…]

نامش زندگی‌ ست

نامش زندگی‌ ست

نامش زندگی‌ ست   هنوز زنده ست امید من در خیابان های آکنده از خون جوانی در میان انبوه استخوان های پوسیده از رنج و می‌دانم نمی‌میرد صدای جان گرفته بر لب ها، صدای آزادی گرچه طناب اهریمن دور گلوی سیاوش بود و آویخته شد سحرهنگام رویای خونین وطن بر دار اما هر صبح، هر[…]

امیر خوشاوی - شهادتِ تقویم

شهادتِ تقویم

شهادتِ تقویم- امیر خوشاوی   سیلی بخور محکم، نظرمحمد خاشه سیلی بخور محکم، تا که یادت باشه . صورتِ شادی سرخ، از سیلیِ جهله هرکی که می‌خنده، آدمِ نااَهله . سیلی بخور محکم، نظرمحمد خاشه سیلی بخور محکم، تا که یادم باشه . باید که خندوند و، باید که سیلی خورد تا زنده‌تر بودن، مثلِ[…]

من دیگر گورستان نیستم

من دیگر گورستان نیستم

من دیگر گورستان نیستم- بهاره خدابنده   «من دیگر گورستان نیستم» برای بزرگداشت کشته شده های اعتراضات ایران و جنبش زن زندگی آزادی نوشته شده است.   گورها دهان باز کردند فریاد شدند پارچه های سپید را در دست گرفته و دوشادوشِ هم رقصیدند   با مرگ نواختند و با نت ها پا کوبیدند و[…]

سرود وطن

سرود وطن

سرود وطن   هوایی دلپذیر اندر وطن… یکبار دیگر ساز خواهد شد و ایزد… بار دیگر با زمین هم راز خواهد شد و گل از خاک… بر خواهد دمید قناری‌های پربسته… پرستوهای در غربت جوانان ستبر خون به دیده… پاسداران وطن، آلاله‌های خاک بنشسته به وحدت سر به سر آواز خواهند خواند سرود و نغمه‌ی[…]

رومینا

رومینا

رومینا   باز خاک و یک طوفان! درختان سرخم کرده و سینه به سینه ی هم گذاشته اند، چه شده ست باز؟ سبزی تالش، سیاهی می زد، مویه می خواند رود، پایان دختر با جرم عشق به نام غیرت و کام جهالت داس بود! وحشت می کرد سیاهی شب، سایه سنگین آسمان بر تن رنجور[…]

شعر « زن ، زندگی ، آزادی» نسیم ترابی

شعر « زن ، زندگی ، آزادی» نسیم ترابی

شعر « زن ، زندگی ، آزادی» نسیم ترابی   دستِ خالی هم نبودیم امیدهایمان در دست آرزو بر تن کرده میرفتیم تا آیینه بکاریم درمسیرِ وزشِ نسیم … و نمیدانستیم جلیقه ی ضدِگلوله لازم است برای رویایی با رویا! •• چراغِ قرمز! ناله های خیابان! گلوله هایی که ازچراغِ قرمز، عبور میکردند! مرگ قوانین[…]

حکم اعدام دادن، به مامان چیزی نگو

حکم اعدام دادن، به مامان چیزی نگو

حکم اعدام دادن، به مامان چیزی نگو   فصلِ سردِ تاریخ است غبار یأس می‌بارد از بلندایِ بامِ خانه‌ی ما صدای شیوَنی، از مُرغکی بد نام می‌آید مادر، آگهی قتل مهدی را با صوت می‌خواند: « روح او رسید به آزادی » اما می‌شنوم کسی، کسی در انتهای کوچه‌ی ما با گلوی جریده از فریاد[…]

نکن گریه که روزی این وطن تطهیر می گردد

نکن گریه که روزی این وطن تطهیر می گردد

نکن گریه که روزی این وطن تطهیر می گردد مرا بر دار می بینند و من آزاد می میرم مرا خاموش می یابند و من فریاد می گیرم خیال خامشان از وحشتی بیدار می خواند و من از نو سراغ از  قصه ی بیداد می گیرم زبانم در دهان کوچه های شهر تکثیر می گردد[…]

اذان صبحگاهان

اذان صبحگاهان

اذان صبحگاهان   صبح مان را با داغی دگر می آغازیم به وقت اذان صبحگاهان بر گردن لاله ای دگر طناب سیاهی،آویختند گورستان لاله ها شده خاک مرده ی وطن به مادرش نگویید گزمه های تاریکی نور را هنگامه ی سپیده دمان کشتند روزگار اینگونه نماند اما پیروز ست سرانجام نور بر این تاریکی به[…]

اذان صبح

اذان صبح

اذان صبح شما به ادعای دین هزاران کشته میدارید چگونه با اذان صبح نماز صبح میخوانید؟ دم آخر به جز مادر کسی دلشوره دارت نیست ولی آخر همین اشک است به بام خانه ها بارید دم از اسلام دم از حق و دم از قدرت ولی اما… شما در چنته ی قدرت به جز یک[…]

زمهريرِ روزگار

زمهريرِ روزگار

زمهريرِ روزگار   پشتِ ديوارها سرد است و نبضِ زندگي يخ بسته است برف مي بارد و اندوه مي كارد و قلبِ خسته مرا در توازن با اندوهِ روزگار منجمد مي كند، تا قطره قطره آب شود تا، تمام نشود از داغِ آرزوهايي كه نگاهـم آنها را در زيرِ برف، نه كمي زيرتر در ميانِ[…]

با یاد سید محمد حسینی

با یاد سید محمد حسینی

با یاد سید محمد حسینی   کسی را نداشت غریب بود در وطن خویش حتی هنگامه ی مرگ اجبارش آنسوی نردبان مرگ اما پدر و مادری سوگوار چشم انتظار سرو غریب وطن اند در این سرای بی کسی چه غریبانه رفتی تو با یاد وطن….

به مامان چیزی نگو...

به مامان چیزی نگو…

به مامان چیزی نگو…   ای کاش در این خانه دگر صبح نشود آواز اذان بر لب موذن نرود ای کاش بمیرد،بمیرد خورشید بر دار رذل گردن لایق نرود   شاعر:کیمیا خالدیان زن زندگی آزادی            

می ترسم

می ترسم

می ترسم   از این دردی که افتاده به جانِ  صبح، می ترسم من از فکرِ سیاهی در نهانِ صبح می ترسم من از دستانِ سردِ دار در یک صبح مرگ آور، که مانده بر گلویِ نیمه جانِ صبح می ترسم شفق آتشفشانی روشنی بخش  است؛ اما من: پس از مرگِ تو از آتشفشان صبح می[…]

شعر حکم اعدام بهاره خدابنده

شعر حکم اعدام بهاره خدابنده

شعر حکم اعدام بهاره خدابنده   این شعر با الهام از مکالمات یه زندانی محکوم به اعدام با پدرش نوشته شده است. بخشی از این مکالمه: «حکم اعدام دادن، به مامان چیزی نگو »   گفتند زمین گفتم آزادی گفتند وطن گفتم آزادی گفتند تو گفتم آزادی   و آنقدر گره طناب تنگ تر شد[…]

درخت‌های بی‌جنگل

گورهای سبز

درختانی که اینک هر شاخه‌شان دار جوانه می‌شود، دیگر هرگز شکوفه‌ای نمی‌زایند و بهار _ به هفت رنگ_ بر اندامشان ذوب می‌شود که رخت عزای مقتول دیگرگونه بر پیکر قاتل نشیند.   قاتلی که جامه‌ی دلقک به تن به تبرهای رعد، دو نیم گردد و آتش بگیرد _که خاک وفادار به خون نارسته‌ها پذیرای نحوست[…]

شکوفه های سال های دور

شکوفه های سال های دور

شکوفه های سال های دور   فکرش را نمی‌کردم ستاره ها را در خاک کنند کاش در آسمان دفنتان می‌کردند که زمین از شب پر ستاره تر است و ما را هرچه بیش‌تر از ریشه قطع می‌کنند سبز تر می‌شویم و هرچه بیش‌تر بال هایمان را بکنند، بلند تر اوج می‌گیریم. این خون ها که[…]

آزادی

آزادی

آزادی   با تو می رقصم یک روز در شکوه آزادی! پا به پای این شعر و حس خوب آبادی! روشن از دشت و چشمه سبز از عطر امید با تو می رقصم یک روز از خیابان تا خورشید! می رسد با هر غصه روزهایی سبز از عشق من تو را خواهم بوسید در هوایی[…]

نگویید دستان ما خالی است

نگویید دستان ما خالی است

به نام خداوند ایران زمین که گویی رها کرده این سرزمین/ خداوند روزی ده و دادگر خدای غم نان و شرم پدر/ خداوند داننده و بردبار که سرها به نامش شد آویز دار/ خداوند بخشنده و دستگیر خداوند اعدام و رگبار تیر/   چنین شد که کشور گرفتار شد دل میهن و مردمش زار شد/[…]

شعر اعتراضی

شعر اعتراضی

شعر اعتراضی در این سرزمین که کودکانش را می کشند این دیوانِ انسان نما دین را دستمایه کرده خدا را هم به دار آویخته اند و سال ها است به ریشِ سکوت و التماسِ مان در حسينيه ها می خندند ما اما دینی جدید بر می آوریم ، به نام [ انسانيت ] و آن[…]

به امید آزادی ایران ، جان و جهان من . برای زن ، زندگی ، آزادی

به امید آزادی ایران ، جان و جهان من . برای زن ، زندگی ، آزادی

به امید آزادی ایران ، جان و جهان من . برای زن ، زندگی ، آزادی   پس کودکی هامان چه شد؟ گم شد در این ویرانه ها گویی که سلاخی شده با دست این دیوانه ها نوری نمی تابد چرا بر کلبه ی تاریک مان جانی نمی یابد چرا شادی در این کاشانه ها[…]

دوبیتی/ابوالقاسم کریمی

نگویید بیهوده جان می دهیم

نگویید بیهوده جان می دهیم   به نام خداوند ایران زمین که گویی رها کرده این سرزمین/ خداوند روزی ده و دادگر خدای غم نان و شرم پدر/ خداوند داننده و بردبار که سرها به نامش شد آویز دار/ خداوند بخشنده و دستگیر خداوند اعدام و رگبار تیر/   چنین شد که کشور گرفتار شد[…]

زن ، زندگی ، آزادی.

زن ، زندگی ، آزادی.

زن ، زندگی ، آزادی.   هنگامی که فقر طغیان میکند و فقیر یاغی میشود ؛ لرزه به تن سرمایه‌دار از ترس سرمای دار میوفتد. #زن_زندگی_آزادی

زن زندگی آزادی

زن زندگی آزادی

زن زندگی آزادی   شب از ناله آکنده بود. خسته و مجروح. زنی آن‌سوی دیوار نشسته، با موهای به رنگ شب و لباسی از جنس ابریشم اما خاکی و غبارآلود و با چشمانی رنج‌دیده خیره به موریانه‌های روی دامنش که بوالهوسانه قصد داشتند پیکرش را تمام ببلعند. بیم‌ناک شبی بود. گورستان آرام، اما در سرِ[…]

حبسیه ی آزادی

حبسیه ی آزادی

حبسیه ی آزادی   از کوروش تا سال نوی میلادی تسلیم نشد به هیچ استبدادی روزی که قلم رسد به قدرت، شاعر تنظیم کند حبسیه ی آزادی #زن#زندگی#آزادی

صبح آزادی

صبح آزادی

صبح آزادی   دلم هوای آمدن صبح را دارد، صبحی که با طلوعش، جان ها می بخشد صبحی که انگار دوباره مرا می زاید از غلظت سیاهی ها در برم می کاهد و مرا با سلامی به رنگ سفید آزادی دلخوش تر از پیش می کند دلم صبح را هر شب از پرنده ی شبگرد[…]

گره های امید

گره های امید

گره های امید   فصلی ناشناخته گیسویی بافته شده از گره های امید از بلندای زاگرس مغرور رو به سرزمین آفتاب آویخته شده است و خورشید گره به گره صعود می‌کند روبه طلوع آنها پابر گلوی آزادی گذاشتند و وحشت وحشتی تلخ راهمه جا حکمفرما کردند از وحشت همه‌ی درو پیکر شهر را سکوت گرفت[…]