دوبیتی/ابوالقاسم کریمی

نگویید بیهوده جان می دهیم

  • نگویید بیهوده جان می دهیم

     

    به نام خداوند ایران زمین

    که گویی رها کرده این سرزمین/

    خداوند روزی ده و دادگر

    خدای غم نان و شرم پدر/

    خداوند داننده و بردبار

    که سرها به نامش شد آویز دار/

    خداوند بخشنده و دستگیر

    خداوند اعدام و رگبار تیر/

     

    چنین شد که کشور گرفتار شد

    دل میهن و مردمش زار شد/

    چو دستان شیخ اندر این کارشد

    بر و بوم این کشور آوار شد/

    به هر جا زکین آتش افروختند

    همه جای این سرزمین سوختند/

    وطن را به بیگانه بفروختند

    لبِ هرکه واشد به هم دوختند/

     

    به هر خانه ای گشته خاکی به سر

    به هر ساقه ای مانده جای تبر/

    یکی از غم دخترش، خونْ جگر

    یکی دیده داغ دلاورْ پسر/

    یکی از عزای پدر، دلْ پریش

    یکی داغ مادر، یکی طفل خویش/

    یکی داغ یاران به قلبش چو نیش

    یکی سوگ دلبر دلش کرده ریش/

     

    دلی دیگر اندر وطن شاد نیست

    نوایی به جز بانگ بیداد نیست/

    نشانی ز انصاف و از داد نیست

    کسی جز سگ شیخ آزاد نیست/

    دریغا که روز وطن تیره شد

    که چشم حرامی به ما خیره شد/

    هوس بر دل پاسبان چیره شد

    به جای شرف، بنده ی جیره شد/

     

    دریغا ز ایران که ویرانه شد

    کنام پلیدان دیوانه شد/

    دریغا که دشمن در این خانه شد

    سیه پوش، هر کوی و کاشانه شد/

    بلوچ و لر و ترک ، در خشم و آه

    دل کرد و کرمانج ، از غم تباه/

    عربْ خسته و روزٍ گیلک سیاه

    ندارد شب تار ایران، پگاه/

     

    وطن گشته پامال پوتین روس

    به دربار او شیخ ما دست بوس/

    سراسر به گِردش پر از چاپلوس

    چه آید ز ما جز فغان و فسوس/

    هنر رفت و دین مُرد و دانش فسرد

    ستم دست بر حنجر حق فشرد/

    وَ فریاد ما رَه به جایی نبرد

    شرف، زیر رگبار و باتوم، مُرد/

     

    وطن، سخت در چنگ اهریمنان

    فرومایگان در غم آب و نان/

    درستان و نیکان، به زندان و بند

    پلیدان و پستان، خوش و بی گزند/

    ستاندند آزادی از ما به زور

    سپردند جسم جوانان به گور/

    غریبیم در موطن خویشتن

    دریغا غریب است چون ما وطن/

     

    نگویید دستان ما خالی است

    که دژهای این شیخ ، پوشالی است/

    نگویید بیهوده جان میدهیم

    که ما جان برای شرف مینهیم/

    نشاید که باشیم در فکر تن

    که ارزنده تر باشد از جان، وطن/

    به داد دل تنگ ایران رسید

    به فریاد این خاک ویران رسید

    «میم عین کاف»

     

    «زن، زندگی, آزادی»

     

     

     

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    میم.عین.کاف
    Latest posts by میم.عین.کاف (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»