نگویید بیهوده جان می دهیم
به نام خداوند ایران زمین
که گویی رها کرده این سرزمین/
خداوند روزی ده و دادگر
خدای غم نان و شرم پدر/
خداوند داننده و بردبار
که سرها به نامش شد آویز دار/
خداوند بخشنده و دستگیر
خداوند اعدام و رگبار تیر/
چنین شد که کشور گرفتار شد
دل میهن و مردمش زار شد/
چو دستان شیخ اندر این کارشد
بر و بوم این کشور آوار شد/
به هر جا زکین آتش افروختند
همه جای این سرزمین سوختند/
وطن را به بیگانه بفروختند
لبِ هرکه واشد به هم دوختند/
به هر خانه ای گشته خاکی به سر
به هر ساقه ای مانده جای تبر/
یکی از غم دخترش، خونْ جگر
یکی دیده داغ دلاورْ پسر/
یکی از عزای پدر، دلْ پریش
یکی داغ مادر، یکی طفل خویش/
یکی داغ یاران به قلبش چو نیش
یکی سوگ دلبر دلش کرده ریش/
دلی دیگر اندر وطن شاد نیست
نوایی به جز بانگ بیداد نیست/
نشانی ز انصاف و از داد نیست
کسی جز سگ شیخ آزاد نیست/
دریغا که روز وطن تیره شد
که چشم حرامی به ما خیره شد/
هوس بر دل پاسبان چیره شد
به جای شرف، بنده ی جیره شد/
دریغا ز ایران که ویرانه شد
کنام پلیدان دیوانه شد/
دریغا که دشمن در این خانه شد
سیه پوش، هر کوی و کاشانه شد/
بلوچ و لر و ترک ، در خشم و آه
دل کرد و کرمانج ، از غم تباه/
عربْ خسته و روزٍ گیلک سیاه
ندارد شب تار ایران، پگاه/
وطن گشته پامال پوتین روس
به دربار او شیخ ما دست بوس/
سراسر به گِردش پر از چاپلوس
چه آید ز ما جز فغان و فسوس/
هنر رفت و دین مُرد و دانش فسرد
ستم دست بر حنجر حق فشرد/
وَ فریاد ما رَه به جایی نبرد
شرف، زیر رگبار و باتوم، مُرد/
وطن، سخت در چنگ اهریمنان
فرومایگان در غم آب و نان/
درستان و نیکان، به زندان و بند
پلیدان و پستان، خوش و بی گزند/
ستاندند آزادی از ما به زور
سپردند جسم جوانان به گور/
غریبیم در موطن خویشتن
دریغا غریب است چون ما وطن/
نگویید دستان ما خالی است
که دژهای این شیخ ، پوشالی است/
نگویید بیهوده جان میدهیم
که ما جان برای شرف مینهیم/
نشاید که باشیم در فکر تن
که ارزنده تر باشد از جان، وطن/
به داد دل تنگ ایران رسید
به فریاد این خاک ویران رسید
«میم عین کاف»
«زن، زندگی, آزادی»
- نگویید دستان ما خالی است - نوامبر 27, 2022
- نگویید بیهوده جان می دهیم - نوامبر 27, 2022