زمهريرِ روزگار

زمهريرِ روزگار

  • زمهريرِ روزگار

     

    پشتِ ديوارها سرد است

    و نبضِ زندگي يخ بسته است

    برف مي بارد

    و اندوه مي كارد

    و قلبِ خسته مرا در توازن با اندوهِ روزگار

    منجمد مي كند،

    تا قطره قطره آب شود

    تا، تمام نشود

    از داغِ آرزوهايي كه نگاهـم آنها را

    در زيرِ برف، نه كمي زيرتر

    در ميانِ انبوهي از سنگ و خاك مي جويد.

    زن، زندگي، آزادي

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    مريم سالاروند
    Latest posts by مريم سالاروند (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»