مال دنیی و مذهبی وطنی

مال دنیی و مذهبی وطنی

مال دنیی و مذهبی وطنی سرود وطنی   مال دنیی و مذهبی وطنی من به عزتی به سکنی   اذا انتمی منتم الی احد فانتی منتم الی وطنی   وطنی ما اصفاک وطنی ما احلاک ما احسنک ما ازینک انت حبیبی وطنی انت طبیبی وطنی   ای وطن نازنین و قصر کیان قصر کیانی و[…]

در طرب آئید مهان مجلس ملی شده باز

در طرب آئید مهان مجلس ملی شده باز

در طرب آئید مهان مجلس ملی شده باز سرود شادی   در طرب آئید مهان مجلس ملی شده باز سینه سینای جهان طور تجلی شده باز   بیایید بیایید که انده سپری شد صف باغ و صف راغ پر از حور و پری شد   یارب این مجلس ما خوب شود شه به چشم همه[…]

گر به امر خدایگان جلال

گر به امر خدایگان جلال

شعر گر به امر خدایگان جلال _ ادیب الممالک  در اصفهان به اشارت قهرمان میرزای صارم الدوله که من‌بعد به سردار اعظم ملقب شده در هجو شیخ معروف به خن و خون گوید   گر به امر خدایگان جلال به زبان آمده است خامه لال   نه عجب کز دم مسیحائی جان در آید بآهنین[…]

ای بتاراج عقل و دین چالاک

ای بتاراج عقل و دین چالاک

شعر ای بتاراج عقل و دین چالاک _ ادیب الممالک    ای بتاراج عقل و دین چالاک وی بتعذیب جان و دل بی باک   مایه جور و فتنه و بیداد آفت عقل و دانش و ادراک   جگر نیستی ز هجرت خون بر سر هستی از فراقت خاک   عقل گوید ترا سقاک الله[…]

ایکه گیتی همه جسم است و تواش چون روحی

ایکه گیتی همه جسم است و تواش چون روحی

شعر ایکه گیتی همه جسم است و تواش چون روحی _ ادیب الممالک    ایکه گیتی همه جسم است و تواش چون روحی عالم ملک سفینه است و تو دروی نوحی   بسخن مرهم زخم کبد مجروحی آیت رحمت آن دادگر سبوحی   عرش دل را ملکی ملک خرد را ملکی گوهر پاکی و در[…]

ای در طریقت عشق بر خلق گشته هادی

ای در طریقت عشق بر خلق گشته هادی

شعر ای در طریقت عشق بر خلق گشته هادی _ ادیب الممالک  خطاب به آقای میرزا هادی حایری و گله از ابناء زمان   ای در طریقت عشق بر خلق گشته هادی بدرالبدور گردون صدرالصدور نادی   از بسکه حضرتت را مبسوط شد ایادی اندر بساط فضلت گردون شود منادی   خورشید در خیامت نارالقری[…]

سحرگاهان که مهر عالم آرا

سحرگاهان که مهر عالم آرا

شعر سحرگاهان که مهر عالم آرا _ ادیب الممالک  حسبحال آذربایجان و خراسان هنگام تعدیات و بمباردمان سپاهیان روس تزاری   سحرگاهان که مهر عالم آرا ز طاق چرخ گردید آشکارا   بسان گهر اندر تاج دارا و یا چون آتشی از سنگ خارا   برآمد کرد روشن سطح گردون به دریا گشت جاری فلک[…]

دوش در خواب یکی درگه عالی دیدم

دوش در خواب یکی درگه عالی دیدم

شعر دوش در خواب یکی درگه عالی دیدم _ ادیب الممالک    دوش در خواب یکی درگه عالی دیدم گنبدی برتر ازین طاق هلالی دیدم   قصری آراسته ز انواع لئالی دیدم هر طرف هشته در آن قصر نهالی دیدم   ساحتی پاک و قصوری تهی از عیب و قصور کرسی از سیم و بساط[…]

ای نگین جم و تاج کی و اورنگ قباد

ای نگین جم و تاج کی و اورنگ قباد

شعر ای نگین جم و تاج کی و اورنگ قباد _ ادیب الممالک    ای نگین جم و تاج کی و اورنگ قباد ای در دولت و کاخ شرف و درگه داد   ای بهشتی که تو را کرده مه آباد آباد همگان راز من امروز بشارتها باد   کاینک از تارک و انگشت شهنشاه[…]

هنگام بهار آمد هان ای حشرات الارض

هنگام بهار آمد هان ای حشرات الارض

شعر هنگام بهار آمد هان ای حشرات الارض  _ ادیب الممالک  حشرات الارض بهارستان   هنگام بهار آمد هان ای حشرات الارض از لانه برون آیید افزوده به طول و عرض   سازید ز یکدیگر نیش و دم و دندان قرض و آزار خلایق را دانید همیدون فرض   وقت است که هر موری سیمرغ[…]

باد خزان وزید ببستان مصطفی

باد خزان وزید ببستان مصطفی

شعر باد خزان وزید ببستان مصطفی _ ادیب الممالک  چهارده بند ادیب الممالک در مراثی اهل البیت صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین   باد خزان وزید ببستان مصطفی پژمرد غنچه های گلستان مصطفی   در هم شکست قائمه عرش ایزدی خاموش شد چراغ شبستان مصطفی   دور از بدن بدامن خاک سیه فتاد آن[…]

چون فروبردند نعشم را به گور

چون فروبردند نعشم را به گور

شعر چون فروبردند نعشم را به گور _ ملک الشعرا بهار  نکیر و منکر   چون فروبردند نعشم را به گور خاک افشاندند و زان گشتند دور   ناگهان آواز پایی سهمناک کردگوشم را خبر از راه دور   من بسان خفته زان آواز پای جستم وآمد به مغزاندر شعور   نه هوا ونه فضا[…]

دجلهٔ بغداد بر مرگ ذهاوی خون گریست

دجلهٔ بغداد بر مرگ ذهاوی خون گریست

شعر دجلهٔ بغداد بر مرگ ذهاوی خون گریست _ ملک الشعرا بهار  در رثاء جمیل صدقی‌الذهاوی   دجلهٔ بغداد بر مرگ ذهاوی خون گریست نی خطا گفتم که شرق از نیل تا سیحون گریست   اشک‌ربزان شد عراق از ماتم فرزند خویش همچو یونان کز غم هجران افلاطون گریست   زبن بلای عام یعنی مرگ[…]

شب شد و باد خنک از جانب شمران وزید

شب شد و باد خنک از جانب شمران وزید

شعر شب شد و باد خنک از جانب شمران وزید _ ملک الشعرا بهار  شب زمستان   شب شد و باد خنک از جانب شمران وزید ابر، فرش برف‌ریزه بر سر یخ گسترید   لشگر تاریکی و سرما به شهر اندر دوید در عزاگاه یتیمان‌، پردهٔ ماتم کشید   خاک‌، یخ بست و عزاکردند سر[…]

ای سفیهان بهر خود هم اندکی غوغا کنید

ای سفیهان بهر خود هم اندکی غوغا کنید

شعر ای سفیهان بهر خود هم اندکی غوغا کنید _ ملک الشعرا بهار  خویش را احیا کنید   ای سفیهان بهر خود هم اندکی غوغا کنید حال خود را دیده‌، واغوثا و واویلا کنید   کیسه‌های خالی خود را دهید آخر تکان پس تکانی خورده دزد خویش را پیدا کنید   تا به کی با[…]

در مجلس به فرخی وا شد

در مجلس به فرخی وا شد

شعر در مجلس به فرخی وا شد _ ملک الشعرا بهار  مجلس سوم   در مجلس به فرخی وا شد آنچه گم گشته بود پیدا شد   شید رخشان عدل طالع گشت دیو دژخیم ظلم رسوا شد   بیرق اعتساف ساقط گشت رایت انتظام‌، برپا شد   بانک پاینده باد آزادی از ثری بازتا ثریا[…]

ای شب قدر و ای خزانهٔ اجر

ای شب قدر و ای خزانهٔ اجر

شعر ای شب قدر و ای خزانهٔ اجر _ ملک الشعرا بهار  شب قدر   ای شب قدر و ای خزانهٔ اجر و سلام علیک حتی‌الفجر   رخ خوبت بناکنندهٔ وصل سر زلفت فناکنندهٔ هجر   دل پاکت زلال چشمهٔ فیض دم صبحت کلید مخزن اجر   نور بخشی و رنج کاهی تو بهتر ار[…]

اردیبهشت نوحه و آغاز ماتم است

اردیبهشت نوحه و آغاز ماتم است

شعر اردیبهشت نوحه و آغاز ماتم است _ ملک الشعرا بهار  توپ روس   اردیبهشت نوحه و آغاز ماتم است ماه ربیع نیست که ماه محرم است   گر باد نوبهار وزد اندرین ربیع همچون محرم‌ از چه‌ جهان غرق‌ ماتم‌ است   در عاشر محرم اگرکشته شد حسین در عاشر ربیع چرا دل پر[…]

نایب شه چون زگیتی رخت بست

نایب شه چون زگیتی رخت بست

شعر نایب شه چون زگیتی رخت بست _ ملک الشعرا بهار  ناصر الملک   نایب شه چون زگیتی رخت بست ناصرالملک آمد و جایش نشست   ظاهرا گفتند جمعی کم خرد بعد جاهل عالمی برجای هست   گفتیم کاین مرد جبان پشت استقلال را خواهد شکست   این اروپایی‌پرست است از چه روی کام خواهید[…]

اندرین شهر پدید آمده مادامی چند

اندرین شهر پدید آمده مادامی چند

شعر اندرین شهر پدید آمده مادامی چند _ ملک الشعرا بهار  انتقاد از اوضاع خراسان   اندرین شهر پدید آمده مادامی چند بسته بر پای دل خستهٔ ما، دامی چند   گشته ایام به کام دل ناکامی چند بعد از این ما و سر زلف گل‌اندامی چند   فتنه در شهر فزونست‌، به ماکاری نیست[…]

یاران روش دگر گرفتند

یاران روش دگر گرفتند

شعر یاران روش دگر گرفتند _ ملک الشعرا بهار  انتقاد از دولت   یاران روش دگر گرفتند وز ما دل و دیده برگرفتند   از مسلک ما شدند دلگیر پس مسلک خوبتر گرفتند   در سایهٔ طبع اعتدالی پیرایهٔ مختصر گرفتند   هر زشتی را نکو گزیدند هر نفعی را ضرر گرفتند   وز خارجیان[…]

باز در جلوه گری شد صنمی جلوه گری

باز در جلوه گری شد صنمی جلوه گری

شعر باز در جلوه گری شد صنمی جلوه گری _ ملک الشعرا بهار  منقبت   باز در جلوه گری شد صنمی جلوه گری دلبری پرده‌نشین شاهدکی پرده دری   با خبر از همه وز عاشق خود بی‌خبری نکند در دل او نالهٔ عاشق اثری   هیچ با ما دل او را سر احسان نبود دل[…]

ز رنج دهر بدخواه

دوشینه ز رنج دهر بدخواه

شعر دوشینه ز رنج دهر بدخواه _ ملک الشعرا بهار  ترانهٔ ملی   ز رنج دهر بدخواه رفتم سوی بوستان نهانی   تا وارهم از خمار جانکاه در لطف و هوای بوستانی   دیدم گل‌های نغز و دلخواه خندان ز طراوات جوانی   مرغان لطیف طبع آگاه نالان به نوای باستانی   بر آتش روی[…]

باز بر شاخسار حیله و فن

باز بر شاخسار حیله و فن

شعر باز بر شاخسار حیله و فن _ ملک الشعرا بهار انتقاد از انجمن همت   باز بر شاخسار حیله و فن انجمن کرده‌اند زاغ و زعن زاغ خفته در آشیان هزار خار رسته به جایگاه سمن   بلبلان را شکسته بال نشاط گلبنان را دریده پیراهن   ابر افکنده از تگرگ خدنگ آب پوشیده[…]