ای سفیهان بهر خود هم اندکی غوغا کنید

ای سفیهان بهر خود هم اندکی غوغا کنید

  • شعر ای سفیهان بهر خود هم اندکی غوغا کنید _ ملک الشعرا بهار 

    خویش را احیا کنید

     

    ای سفیهان بهر خود هم اندکی غوغا کنید

    حال خود را دیده‌، واغوثا و واویلا کنید

     

    کیسه‌های خالی خود را دهید آخر تکان

    پس تکانی خورده دزد خویش را پیدا کنید

     

    تا به کی با این لباس ژنده می‌ریزید اشگ

    با جوی غیرت لباس از اطلس و دیبا کنید

     

    کشته شد شاه شهیدان تا شما گیرید پند

    پیش ظالم پافشاری یکه و تنها کنید

     

    خانه‌هاتان شد خراب اما صداهاتان گرفت

    آخر ای خانه‌خرابان لااقل نجوا کنید

     

    انتظار از مجلس و از شیخ و از ملای شهر

    کار بیهوده است خود را حاضر دعوا کنید

     

    خودکشی باشد قمه برسرزدن‌، آن تیغ تیز

    بر سر دشمن زنید و خویش را احیا کنید

     

    این دکاکین کساد ای اهل تهران بسته به

    دکه بربندید و مشت ظالمان را واکنید

     

    ای جوانان مدارس‌، بی‌سوادان حاکمند

    این گروه بینوا و سفله را رسوا کنید

     

    ای رفیقان اداری‌، رفت قانون زبر پای

    حفظ قانون را قیامی سخت و پابرجا کنید

     

    ای دیانت‌پیشگان دین رفت و دنیا نیز رفت

    جشم‌پوشی بعد از این از دین و از دنیا کنید

     

    چشم‌هاتان روشن ای مشروب خواران قدیم

    هم به‌ضد یکدگر هنگامه و غوغا کنید

     

    کشور دارا لگدکوب سمند جور شد

    راستی فکری برای کشور دارا کنید

     

    چون که ننهادید بر قانون و بر خویش احترام

    مستبدین از شما یک‌یک کشیدند انتقام

     

    رفته حس مردمی از مرد و زن‌، من باکیم

    نیست گوشی تا نیوشد این سخن‌، من با کیم؟

     

    بیست سال افزون زدم داد وطن، نشنید کس

    تازه از نو می‌زنم داد وطن‌، من با کیم

     

    همچو بلبل گر هزار آوا برآرم‌، چون که هست

    گوش‌ها بر نغمهٔ زاغ و زغن‌، من با کیم

     

    هی‌علی و هی‌حسین و هی‌حسن گویم‌،‌چو نیست

    نی علی و نی حسین و نی حسن‌، من با کیم

     

    گاه گویم کز مشیری مؤتمن جویم علاج

    چون نمی‌بینم‌ مشیری مؤ تمن‌، من با کیم

     

    می‌زنم در انجمن فریاد واوبلا ولیک

    پنبه دارد گوش اهل انجمن‌، من با کیم

     

    خلق ایران دسته‌ای دزدند و بی‌دین‌، دسته‌ای

    سینه‌زن‌، زنجیرزن‌، قداره‌زن‌، من با کیم

     

    گویم این قداره را بر گردن ظالم بزن

    لیک شیطان گویدش بر خود بزن‌، من باکیم

     

    گویم این زنجیر بهر قید دزدانست و او

    هی زند زنجیر را بر خویشتن‌، من با کیم

     

    گویم ای نادان به ظلم ظالمان گردن منه

    او بخارد گردن و ریش و ذقن‌، من با کیم

     

    گویمش باید بپوشانی کفن بر دشمنان

    باز می‌پوشد به عاشورا کفن‌، من با کیم

     

    گویم ای واعظ دهانت را لئیمان دوختند

    او همی بلعد ز بیم آب دهان‌، من با کیم

     

    گویم ای‌ آخوند خوردند این شپش‌ها خون تو

    او شپش می‌جوید اندر پیرهن‌، من با کیم

     

    گوبمش دین رفت از کف‌، گوید این باشد دلیل

    بر ظهور مهدی صاحب زمن‌، من با کیم

     

    گویم ای کلاش‌، آخر این گدایی تا به کی

    گوبدم‌: چیزی به نذر پنج تن‌، من با کیم

     

    پس همان بهتر که لب بربندم از گفت و شنید

    مستمع چون نیست باری‌، خامشی باید گزید

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ملک الشعرا بهار

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)

     

    قالب: ترکیب بند

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    61 – سراینده چنین افکند بنیاد – تعزیت‌نامه خسرو به شیرین به افسوس

    ای گلبن زرد نیم مرده

    چار ماه است که مهمل شده کار بلدی

    گفتم به دل ار چو نی ببرندم سر – ۱۷۳

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    ای سفیهان بهر خود هم اندکی غوغا کنید

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «ای سفیهان بهر خود هم اندکی غوغا کنید حال خود را دیده‌، واغوثا و واویلا کنید کیسه‌های خالی خود را دهید آخر تکان پس تکانی خورده دزد خویش را پیدا کنید» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ملک الشعرا بهار که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ملک الشعرا بهار  بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «گویم ای کلاش‌، آخر این گدایی تا به کی گوبدم‌: چیزی به نذر پنج تن‌، من با کیم پس همان بهتر که لب بربندم از گفت و شنید مستمع چون نیست باری‌، خامشی باید گزید» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر خویش را احیا کنید ملک الشعرا بهار

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر خویش را احیا کنید ملک الشعرا بهار بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *