اندرین شهر پدید آمده مادامی چند

اندرین شهر پدید آمده مادامی چند

  • شعر اندرین شهر پدید آمده مادامی چند _ ملک الشعرا بهار 

    انتقاد از اوضاع خراسان

     

    اندرین شهر پدید آمده مادامی چند

    بسته بر پای دل خستهٔ ما، دامی چند

     

    گشته ایام به کام دل ناکامی چند

    بعد از این ما و سر زلف گل‌اندامی چند

     

    فتنه در شهر فزونست‌، به ماکاری نیست

    رایت امن نگونست‌، به ماکاری نیست

     

    ما چه دانیم که دشمن به گناباد چه کرد

    یا عدو در درجز فتنه و بیداد چه کرد

     

    طبس از دزد و دغل ناله و بیداد چه کرد

    ما برآنیم که آن لعبت نوشاد چه کرد

     

    ما و آن خانم خوش‌لهجهٔ اسرائیلی

    به جهنم شرف دولتی و فامیلی

     

    سر ظهر است‌، دهن خشک و کسالت بسیار

    کارها ماند به عصر ای بت شیرین‌گفتار

     

    ای پسر سفره بینداز که شد وقت ناهار

    راستی عصر بنا بود سواری و شکار

     

    احتمالست که امروز بیاید خانم

    نظر لطف به یاران بگشاید خانم

     

    حالیا وقت نداریم به دیدار و سلام

    آنچه راپورت رسیده است بماند تا شام

     

    وقت لاتار مغازه است بود صبر حرام

    زود باشید، که تنهاست در آنجا مادام

     

    برویم آنجا تا چند بلیطی بخریم

    آبجو نیز در آنجا دو سه بطری بخوریم

     

    آن کراوات که من بستم با آن صافی

    نپسندیدش مادام ز بی‌انصافی

     

    هرچه اصرار نمودم ز مزخرف بافی

    هیچ نشنید و مرا هست همین غم کافی

     

    که چرا بر من‌، بدبین شده مادام قشنگ

    من چه کم دارم آخر ز جوانان فرنگ

     

    چون فکل از ستمت سینه فگارم خانم

    چون کراوات گره خورده به کارم خانم

     

    با نگاه تو کجا چشم به مردم دارم

    گر همه شهر بدانند که من دم دارم

     

    فخرم اینست که دم دارم و در دام توام

    دشمن نوع خود و عاشق بدنام توام

     

    من چه‌ دانم که‌ خراسان چه‌ و این ‌شور و شرش

    یا چه شد حالت سرحد و چه‌ آمد به سرش

     

    آنکه شد محو تو، ازخویش نباشد خبرش

    گر رعیت ز میان رفت‌، به گور پدرش

     

    من تو را دیدم و از غیر تو پوشیدم چشم

    با سر زلف تو باشد دو جهان پیشم پشم

     

    ای بت سنگدل‌، ای خانم زیبای ملوس

    سخت زیبندهٔ آغوشی و شایستهٔ بوس

     

    تا توئی در بر من نیست مرا جای فسوس

    انگلیس ار فکند شورش و گر آید روس

     

    تو یقین دان که مرا یک سر موئی غم نیست

    گر به ایران نشود، جای دگر، جا کم نیست

     

    نوبهارا! چقدر خیره و رک حرف زنی

    سخت بد مسلک و غوغاگر و شورش فکنی

     

    تا به کی موی دماغ من و امثال منی

    چند اندر پی اصلاح امور وطنی

     

    گر وطن در دم نزع است برادر! به تو چه

    تو که غمخوار وطن نیستی‌، آخر به تو چه

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ملک الشعرا بهار

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)

     

    قالب: ترکیب بند

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    دانی ز چه یک نام حق آمد غفار – ۱۷۰

    فلق لیل‌الفراق‌، وریح وصل تفوح

    ایا کودک خوب شیرین‌زبان

    هر که چیزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد – 166

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    اندرین شهر پدید آمده مادامی چند

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «اندرین شهر پدید آمده مادامی چند بسته بر پای دل خستهٔ ما، دامی چند گشته ایام به کام دل ناکامی چند بعد از این ما و سر زلف گل‌اندامی چند» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ملک الشعرا بهار که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ملک الشعرا بهار  بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «تا به کی موی دماغ من و امثال منی چند اندر پی اصلاح امور وطنی گر وطن در دم نزع است برادر! به تو چه تو که غمخوار وطن نیستی‌، آخر به تو چه» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر انتقاد از اوضاع خراسان ملک الشعرا بهار

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر انتقاد از اوضاع خراسان ملک الشعرا بهار بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»