نقره ام، دقیقم

نقره ام، دقیقم – آینه

نقره ام، دقیقم – شعر آینه – سیلویا پلات   آینه، نقره ام، دقیقم،بی هیچ نقش پیشین هرچه می‌بینم بی درنگ می‌بلعم همان گونه که هست ،نیالوده به عشق یا نفرت بی‌رحم نیستم ،فقط راستگو هستم چشمان خدایی کوچک،چهار گوشه اغلب به دیوار رو به رو می‌اندیشم صورتی ست و لکه دار آنقدر به آن[…]

باران ماه اوت

باران ماه اوت – ماه اوت

باران ماه اوت – شعر ماه اوت – سیلویا پلات   باران ماه اوت! هم بهترین اتفاق برای تابستانی که گذشت، و هم‌برای پاییزی که از راه نرسیده است ! چه زمان عجیب و غریبی! مترجم : مرجان وفایی   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: بر چشم تو عالم ارچه می‌آرایند – 69 اجرام که ساکنان[…]

شقایق‌ های ریز و عزیز

شقایق‌ های ریز و عزیز – شقایق ها در تیرماه

شقایق‌ های ریز و عزیز – شعر شقایق ها در تیرماه – سیلویا پلات   شقایق‌ های ریز و عزیز، زبانه‌های آتشی خود دوزخ آیا شما بی‌آزارید؟ شما که زبانه می‌کشید من نمی‌توانم لمستان کنم دستانم را در میان زبانه‌ها می‌گذارم اما چیزی نمی‌سوزد انگار بی‌چاره‌ام کرده که تماشایتان کنم صاف و بی چروک که[…]

دو نفر، البته آن‌ ها دو نفر بودند

دو نفر، البته آن‌ ها دو نفر بودند – مرگ به اتفاق هم

دو نفر، البته آن‌ ها دو نفر بودند – شعر مرگ به اتفاق هم – سیلویا پلات   دو نفر، البته آن‌ ها دو نفر بودند حالا کاملا طبیعی به نظر می‌رسد اولی که هیچوقت به بالا نگاه نمی‌کند کسی که چشم‌هایش بسته است می‌نمایاند خود را شبیه آنچه از ویلیام بلیک به روی چشم[…]

اگر ماه می‌ خندید به تو می‌ مانست

اگر ماه می‌ خندید به تو می‌ مانست – رقیب

اگر ماه می‌ خندید به تو می‌ مانست – شعر رقیب – سیلویا پلات   اگر ماه می‌ خندید به تو می‌ مانست تو همانقدر تاثیر می‌گذاری که در زیبائی ویرانگری و هر دوی شما نور را در خود درونی کرده‌اید دهان او از غم گرد شده اما تو بی‌تفاوتی و تو انگار همه چیز[…]

من به تنهایی قدم می زنم

من به تنهایی قدم می زنم

شعر من به تنهایی قدم می زنم – سیلویا پلات   من به تنهایی قدم می زنم و خیابان نیمه شب زیر پاهایم کش می آید چشم هایم را می بندم همه ی این خانه های رویایی با یک اشاره ی من خاموش می شوند و پیاز آسمانی ماه بر بالای شیروانی ها آویزان می[…]

ﺁﺭﺍﻣﺸﯽ ﮐﻪ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺩﺍﺭﻡ

ﺁﺭﺍﻣﺸﯽ ﮐﻪ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺩﺍﺭﻡ

شعر ﺁﺭﺍﻣﺸﯽ ﮐﻪ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺩﺍﺭﻡ – سیلویا پلات   ﺁﺭﺍﻣﺸﯽ ﮐﻪ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﺪﯾﻮﻥ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ.   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: دکلمه صوتی شعر داروگ با صدای احمد شاملو + دانلود درختی زیر شلاق تبر سوخت تب و تاب تولیپ‌ ها را حدی نیست – دسته گلی برای او تو گمان[…]

چه چیز است در پس این حجاب

چه چیز است در پس این حجاب – یک هدیه برای تولد

چه چیز است در پس این حجاب – شعر یک هدیه برای تولد – سیلویا پلات   چه چیز است در پس این حجاب؟ آیا زشت است؟ آیا زیباست؟ سوسو می زند روشن وخاموش می شود آیا سینه دارد؟ آیا کنار دارد؟ یقین دارم که بی همتاست یقین دارم همان چیزیست که میخواهم وقتی که[…]

تب و تاب تولیپ‌ ها را حدی نیست

تب و تاب تولیپ‌ ها را حدی نیست – دسته گلی برای او

تب و تاب تولیپ‌ ها را حدی نیست – شعر دسته گلی برای او – سیلویا پلات   تب و تاب تولیپ‌ ها را حدی نیست. زمستان این‌جاست بین چه سپید، چه ساکت، چه برف پوش است همه‌چیز دارم آرامش یاد می‌گیرم، آرام دراز می‌کشم مثل نور براین دیوارهای سپید، این دست‌ها، این بستر هیچ‌ام[…]

من به تنهایی قدم می زنم

من به تنهایی قدم می زنم

شعر من به تنهایی قدم می زنم – سیلویا پلات   من به تنهایی قدم می زنم و زیر پایم خیابان های نیمه شب جا خالی می کنند. چشم که می بندم میان هوس های من این خانه های رویایی خاموش می شوند و پیاز آسمانی ماه بر بلندا ی سراشیبی ها آویخته است. من[…]

گاهی اوقات مجبوریم بپذیریم که

گاهی اوقات مجبوریم بپذیریم که

شعر گاهی اوقات مجبوریم بپذیریم که – سیلویا پلات   گاهی اوقات مجبوریم بپذیریم که بعضی آدمها فقط می توانند در قلبمان بمانند نه در زندگیمان   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: 72 – ملک بار دگر گفت از دل افروز – پاسخ خسرو شیرین را در انتظار بوسه هاي دستان تو مرگ گاهی زود به[…]

دریاچه سیاه، قایق سیاه،

دریاچه سیاه، قایق سیاه، – گذر از آب

دریاچه سیاه، قایق سیاه، – شعر گذر از آب – سیلویا پلات   دریاچه سیاه، قایق سیاه، دو آدم سیاه که گویی آدمکهایی کاغذی اند درختان سیاهی که از اینجا آب می نوشند به کجا چنین شتابانند؟ آیا مگرنه که باید بپوشاند سایه ها شان تمام وسعت کانادا را؟ از نیلوفران آبی قطره وار ،[…]

صدای اول: سستم مثل دنیا

صدای اول: سستم مثل دنیا – صدای سه زن

صدای اول: سستم مثل دنیا – شعر صدای سه زن – سیلویا پلات   صدای اول: سستم مثل دنیا، بیمار بیمار؛ در گذر از میانه لحظاتم نگاهم می کنند با نگرانی خورشیدها و ستارگان؛ اما ماه با توجه ای خاص تر می گذرد و باز می گذرد، رخشنده، بسان پرستاری؛ غمگین است آیا برای آنچه[…]

چشم‌هایم را می‌ بندم

چشم‌هایم را می‌ بندم – آواز عاشقانه دختر دیوانه

چشم‌هایم را می‌ بندم – شعر آواز عاشقانه دختر دیوانه – سیلویا پلات   چشم‌هایم را می‌ بندم و تمام جهان مرده بر زمین می‌افتد پلک می‌گشایم و همه چیز دوباره زاده می‌شود (فکر می‌کنم تو را در ذهنم ساخته بودم) ستارگان در جامه‌های سرخ و آبی والس می‌رقصند و سیاهی مطلق به درون می‌تازد[…]

آدم ها را بیش از حد دوست دارم

آدم ها را بیش از حد دوست دارم

آدم ها را بیش از حد دوست دارم – شعر آدم ها – سیلویا پلات   آدم ها را بیش از حد دوست دارم، یا به هیچ وجه دوست ندارم… تا اعماق، پایین می‌روم، در آدم ها ،غرق می‌شوم… تا آنچه هستند را، واقعی ، بشناسم! مترجم : مرجان وفایی   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: نیکی و بدی که در نهاد بشر است – 48 هنگامی که مردی در آینه می‌نگرد[…]

تو ابدی خواهی شد

تو ابدی خواهی شد – دوشنبه ابدی

تو ابدی خواهی شد – شعر دوشنبه ابدی – سیلویا پلات   تو ابدی خواهی شد ، هر دوشنبه ، در ماه. مرد ِماه در کالبد خویش خم شده ، به زیر دسته ای از شاخه ها نور گچی و سرد می افتد بر تور تختخواب ما چون جزامیان است قله ها و دهانه هایی از آتشفشان های خاموش دندان هایش به هم می ساید اما ،همچنان ،در برابر سرمای سیاه آرام نمی گیرد، شاخه ها را در بر می گیرد، تا‌ آنگاه که روشن کند اتاق نورانی را از نور خویش ، شبح ِخورشید ِیکشنبه؛ اینک دوشنبه های جهنمی را گِردی ِماه کار می کند، بی هیچ آتشی . هفت دریای منجمد زنجیر شده است به قوزک پایش . دوشنبه ابدی مترجم : مرجان وفایی   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: شب همه شب به بزم باغ ، گلی[…]

این زن کامل شده است

این زن کامل شده است

شعر این زن کامل شده است – سیلویا پلات   این زن کامل شده است بر تن بی جانش لبخند توفیق نقش بسته است از طومار شب جامه ی بلندش توهّم تقدیری یونانی جاری است. پاهای برهنه ی او گویی می گویند: تا اینجا آمده ایم دیگر بس است. هر کودک مرده دور خود پیچیده[…]

سیلی از رنگ‌ها در یک نقطه

سیلی از رنگ‌ها در یک نقطه – جراحت

سیلی از رنگ‌ها در یک نقطه – شعر جراحت – سیلویا پلات   سیلی از رنگ‌ها در یک نقطه بنفش مات. بدن بی‌جان ، شسته شده و پریده رنگ، همچون مروارید. در حفره یک صخره، گویی موج‌ها با وسواس ، تمام دریا را در آن گودال به چرخش وامی‌دارند. نقطه کوچکی به اندازه یک حشره، چون نقطه عذاب روی دیواره  صخره پایین می‌خزد . قلب خاموش می‌شود . دریا به عقب می‌لغزد . آینه‌ها هزار تکه می‌شوند . مترجم : مرجان وفایی   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: شب همه شب به بزم باغ ، گلی[…]

ناگهان متعجب شدم

ناگهان متعجب شدم – من

ناگهان متعجب شدم – شعر من – سیلویا پلات   ناگهان متعجب شدم ! «زنی » که سال پیش بودم ، کجاست؟ یا آن که دوسال پیش بودم؟ و در فکر آن «زن » من اکنون ، چگونه آدمی هستم ؟ مترجم : مرجان وفایی   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: در وصف حاج فرامرز اسدی بال ِ فرشتگان ِ سحر را شکسته اند – در زنجیر کجایی تو؟ اندیشه ام سرمست از جذبه های تو – برای[…]

مرگ گاهی زود به سراغ آدم ها می‌آید

مرگ گاهی زود به سراغ آدم ها می‌آید – زندگی

مرگ گاهی زود به سراغ آدم ها می‌آید – شعر زندگی – سیلویا پلات   مرگ گاهی زود به سراغ آدم ها می‌آید، آنها که عمرشان کوتاه است . اما بعضی از ما زنده نیستیم! مرده ایم ! چرا که نه زندگی را شناختیم! و نه مرگ را ! چرا که عشق ، آزادی، احساسات،[…]