خط چشمان

خط چشمان

خط چشمان   تاکه من شیفته ی این لب و دندان توام چه رهایی ست که من عاشق زندان توام ، پیش ازین ناطق و حراف بوُدم لیک کنون لب به لب دوخته و ساکت و حیران توام ، درس آن مدرسه ها خواندم و مردود شدم! که در این صومعه ها در پی دامان[…]

کودتا

کودتا

کودتا   کودتا گشت و دگردیسی جان محتمل است . رج به رج فرش دلم نقش تورا میبافند . شاهکاری دگر از عشق به انسان برسید . همه اقشار تنم طرح تو را میخواهند . ساختار غزل و شعر بە یک بارە شکست . شاعران شعر نوینی به زبان چرخاندند . خوش خطان «باقلم شرم[…]

قمار عشقبازی

قمار عشقبازی

قمار عشقبازی   پای عشق اندر میان باشد،دریا پل شود چون خلیل عاشق اگرباشد،آتش گل شود . در دل این عشق اعجاز است و راز نزد یوسف کودکی الکن،چون بلبل شود . در قمار عشق بازی دردها باید کشید تاکه پیری‌چون زلیخا دختری ترگل شود . قدرت ایمان آیا هیچ میدانی که چیست؟ در حضور[…]

پروانه عشق

پروانه عشق

پروانه عشق   پرِ پروانه ی عشقم که به دورت چرخید . لبِ سوزنده ی سرخت به لبانم چسبید . سوختم با شررِ زلفِ تو در خرمنِ دل . شعله ی شمعِ تو در سایه به من میخندید

اکسیرشفا

اکسیرشفا

اکسیرشفا . ای که در شربت لب های تو اکسیرِ شفاست خبری در پس گیسوی تو درباد صباست سر نرگس به هوای نفست مست شدست هرنفس بوی تو آمیخته از عطر خداست فنٌ کیمیاگری از فیض حضورت جاریست این چه سرّیست که دستان تو کیمیای طلاست؟ چشم اغیار نبیند رخ خورشید تو را این چراغیست[…]

دایره

دایره

دایره جز نقطه ی تکرار تو برمن گذری نیست . در دایره ی فکر تو هر بار اسیرم . پاسخ بده این مسئله را تابع منطق! . تاکی من ازین جبر تهی جذر بگیرم؟ . گفت هیچ مکن،صفر درین دامنه بنشان . منسوخ کن اندیشه که من، گُنگ پذیرم . مایل مکن این زاویه در[…]

صدف عشق

صدف عشق

صدف عشق   هفت دولت خاکی و هفت گنبد گردان هرقاف یخی چند،حصاری شد و زندان . دریاچه به افلاک معلق شد و دیوار مابین دو گنبد چنان پرده ی پنهان . یک شمس و سراج است و یکی ماه منور در زیر فلک چرخ زنان چشمه ی جوشان . یک اختر زیباست که درگاه[…]

عرش جلال

عرش جلال

عرش جلال . هیهااات زمین تخت و زمان لحظه ی حال است در بُعد سه هرچیز بسی وهم و خیال است . خورشید به شوق شفق عشق خروشید مهتاب به تاب و تب این آبِ زلال است . افسانه شد آوازه ی ققنوس برین قاف سی-مرغ به سوی سفر کشف وکمال است . آگاه شوید[…]

برای کمی زندگی

برای کمی زندگی

برای کمی زندگی … میان عقربه ها،به دنبال زمان میگردم برای کمی زندگی… … میان آوارها به دنبال نشان میگردم برای کمی زندگی… … میان زباله ها به دنبال نان میگردم برای کمی زندگی… … میان ربات ها،به دنبال انسان میگردم برای کمی زندگی

لیلیث

لیلیث

لیلیث   #لیلیت با #چین و شکن های #مار گونه ی مویت، و با افسون رویت! خیال در فتح #جهان داری! با دو جامِ افیونت! #زمستانی_سخت میبینم، درگوشه ی‌چشم هایت… دودی #سیاه،در نفس هایت… و #قحطی #عشق،درون رگ هایت… اثری از #جنگ میبینم، درکبودی گردنت! و لکه ای #سرخ بر پیرهنت! و #شیطان دربدنت! با[…]

سیب

سیب

سیب   باز با سیبی فریبت داد شیطان در زمین! گول خوردی باز از ابلیس و بازی اش،همین با دجالش،فتنه هایش.با جدالش این چنین . سعی دارد مال خود سازد این اطراف را . سرزمینِ هفتگانه، شهر تاریکی و نور رقص ماه و آفتابش زیرسقفی چون بلور تا کجا باید مسیر راستی و عشق و[…]

هوو

هوو

هوو   در رخ آیینه ی دل.روی تورا مینگرم هجرتو داغی به تنم،کاسه ی خونی جگرم . گر که به دیدار تو من،در قفسی همچو تنم باهمه بی تابی خود،شوق تو دارم به سرم ‌. بال و پرم گر برسد جان تو سوگند مرا صور رهایی بدمد، سمت تو آید گذرم . جزتو به باغی[…]

نقاش جهان

نقاش جهان

نقاش جهان   نقاشِ جهانی،دستت قلمِ مهر بومت دلِ تنگم،چشمت غزل و شعر . طرحی به میان نِه،تانقش ببندم برلب نظری کن، تا سیر بخندم . هرتار ز مویت ،خود رشته ی رازیست توصیف تو همراز،خودشعر درازیست

خورشید عشق

خورشید عشق

خورشید عشق   خورشید عشق را دیده ام،نوری بتاباند ازافق محو تماشایش شدم،بستم کلامم از طپق . از جنس مهر و عاطفه،گندم فشانم برزمین بربام دل آمد فرود،آن کفتر سوسن به طوق

یار عزیزتر از جان

یار عزیزتر از جان

یار عزیزتر از جان   چنان دلم گرفته ،به وسعت یک جهان… مژده ز یارم آور ،اخم لبم بخندان… . غنچه ی جانم چه شد پرپرو پژمرده شد… بهار دل بیاور، برون کن از‌جان خزان… . نسیم نشانه پرسید.صحبت وی بگفتم… چشمه ی مستانگی،شراب رنگ ،گیسوان… . عطر تنش یاسمن ،بنازمش‌گل‌ اندام… سرو سهی قامتش،ماه[…]

شکایت

شکایت

شکایت امشب من از نازان رخت،قصد شکایت کرده ام قصدشکایت از تو و طرز نگایت کرده ام . بیمار رویت گشته ام نشنیده ای آه مرا؟ بانو به بالینم بیا،صدبار صدایت کرده ام! . گفتاکه پررو میشوی،گفتم عجب دیوانه ای! گفتا که دیوانه تویی،فکری برایت کرده ام . گفتم بگو جان دلم،بهرم چه اندیشیده ای![…]

رستاخیز

رستاخیز

رستاخیز   وقتی که دلم‌ برایت تنگ میشود قلم،در خون میغلتد و میشکند واژه ها در اشک هایم حل میشوند و کاغذِخیس همچنان منتظر است؛ منتظر که برگردی و بگویی چقدر دوستتم داری …. تا برایت بنویسم وقتی که می رفتی آسمان دوست داشت که بگرید و ستاره بریزد ابر بمیرد و زمین ببیند که[…]