عرش جلال

عرش جلال

  • عرش جلال

    .
    هیهااات زمین تخت و زمان لحظه ی حال است
    در بُعد سه هرچیز بسی وهم و خیال است
    .

    خورشید به شوق شفق عشق خروشید
    مهتاب به تاب و تب این آبِ زلال است
    .
    افسانه شد آوازه ی ققنوس برین قاف
    سی-مرغ به سوی سفر کشف وکمال است
    .
    آگاه شوید مردم نورانی و عاشق
    تاریکی سیاره ما روبه زوال است
    .
    در جعبه سخن هرچه که گویند تو مشنو
    باورمکن ای دوست محال است محال است
    .
    این پرده به چشم تو چنان حقه نشیند
    بیدار شو این ها همه بازی دجال است
    .
    درباغ عدن میوه ممنوع مچینید
    جز این تمام ثمر باغ حلال است
    .
    ما قطره ی آبیم ز دریایچه ی مکفوف
    کز نقطه ی آغاز بدنبال وصال است
    .

    یک روز در آستانه ی  معشوقه نشینیم
    درپیش همان یار که در عرش جلال است

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    زانیارمحمدی
    Latest posts by زانیارمحمدی (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *