هرچه سرش را به دیوارها میکوبید پوریا پلیکان
به صادق هدایت
هرچه سرش را به دیوارها میکوبید
راهی به آسمان باز نمیشد
هرچه میدوید در اطراف خودش
چیزی به طول و عرضِ این قفس اضافه نمیکرد
هرچه مینالید
ماه از پشت پلکهایش بیرون نمیآمد
چه باید بکند کرگدنی
که از پوست سختش کلافه شده است؟
شبی
شیر گاز را باز گذاشت
دراز کشید
و آرام آرام از خودش بیرون آمد
پاورقی شعر: آنقدر دردهای مشترک با حضرتش احساس میکنم که میتوانم تمام شعرهایم را به او تقدیم کنم؛ و این تقدیمیهها بیمناسبت نخواهند بود.
Latest posts by پوریا پلیکان (see all)
- اوزان و بحرهای شعر فارسی - سپتامبر 24, 2023
- اشعار، ترجمهها و نقدهای احمد شاملو - سپتامبر 13, 2023
- اشعار احمد شاملو + بیوگرافی - سپتامبر 10, 2023