هرچه سرش را به دیوارها می‌کوبید پوریا پلیکان

هرچه سرش را به دیوارها می‌کوبید

  • هرچه سرش را به دیوارها می‌کوبید پوریا پلیکان

     

     

    به صادق هدایت

    هرچه سرش را به دیوارها می‌کوبید
    راهی به آسمان باز نمی‌شد

    هرچه می‌دوید در اطراف خودش
    چیزی به طول و عرضِ این قفس اضافه نمی‌کرد

    هرچه می‌نالید
    ماه از پشت پلک‌هایش بیرون نمی‌آمد

    چه باید بکند کرگدنی
    که از پوست سختش کلافه شده است؟

    شبی
    شیر گاز را باز گذاشت
    دراز کشید
    و آرام آرام از خودش بیرون آمد

     

    پاورقی شعر: آنقدر دردهای مشترک با حضرتش احساس می‌کنم که می‌توانم تمام شعرهایم را به او تقدیم کنم؛ و این تقدیمیه‌ها بی‌مناسبت نخواهند بود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    پوریا ‌پلیکان
    Latest posts by پوریا ‌پلیکان (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»