رستاخیز

رستاخیز

  • رستاخیز

     

    وقتی که دلم‌ برایت تنگ میشود
    قلم،در خون میغلتد و میشکند
    واژه ها در اشک هایم حل میشوند
    و کاغذِخیس همچنان منتظر است؛
    منتظر که برگردی
    و بگویی چقدر دوستتم داری
    ….
    تا برایت بنویسم وقتی که می رفتی
    آسمان دوست داشت که بگرید و
    ستاره بریزد
    ابر بمیرد و زمین ببیند
    که جهان بی عشق فانیست
    اما من،
    من میدانم که بازخواهی گشت…
    چرا که امید،نبض زندگانیست
    .
    بگذار هر صبح شعری باکره‌ را
    در حنجره ام به صلیب آویزند
    وقتی که تو می آیی
    رستاخیز میکنند
    هزاران شعرمرده درسینه ام.
    .

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    زانیارمحمدی
    Latest posts by زانیارمحمدی (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *