رستاخیز
وقتی که دلم برایت تنگ میشود
قلم،در خون میغلتد و میشکند
واژه ها در اشک هایم حل میشوند
و کاغذِخیس همچنان منتظر است؛
منتظر که برگردی
و بگویی چقدر دوستتم داری
….
تا برایت بنویسم وقتی که می رفتی
آسمان دوست داشت که بگرید و
ستاره بریزد
ابر بمیرد و زمین ببیند
که جهان بی عشق فانیست
اما من،
من میدانم که بازخواهی گشت…
چرا که امید،نبض زندگانیست
.
بگذار هر صبح شعری باکره را
در حنجره ام به صلیب آویزند
وقتی که تو می آیی
رستاخیز میکنند
هزاران شعرمرده درسینه ام.
.
Latest posts by زانیارمحمدی (see all)
- خط چشمان - سپتامبر 30, 2023
- کودتا - سپتامبر 30, 2023
- قمار عشقبازی - سپتامبر 30, 2023