شاه‌ مخروب

شاه‌ مخروب

  • شاه‌ مخروب

     

    باز زبانت به سفحِ جمله به حرف
    لکنتِ ترسیده از جواب بحرف
    با دو جداره زبان، دو گلو، دو دست
    عطفِ عبارات بر عذاب بحرف

    باز چریکه‌ی گربه‌ای افلیج
    و انعکاسِ زنی زنده به گور
    دارد از این شعر مُثله می‌گندد
    آدمکی خشک لای خوابِ نمور

    حرف بزن حنجره‌ی سردِ غروب
    گرم، اتاقی‌ست در جنوبِ تنت
    پچ پچ سبابه با خدای که بود؟
    حس بدی داشت مرگ در بدنت

    گاوِ قبیله، ندیمه‌ی ده پا
    خوشه‌ی وحشت، کلاغِ آبستن
    وضع بکن این دهان شلوغ را
    یزله برو، تیره و تیر، ماشه و من

    و از جبینِ شبی که می‌خُسُفد
    پلکِ ضحی را بدوز با مژه‌هات
    و از رحیق لبت بنوشانم
    و در زیر تنم بسور و بسات

    و این نخاعِ بلند را بنویس
    و این دبیبِ خفیف را بنویس
    برکه‌ی دارو، صدای وز وز ترس
    و این هوای کثیف را بنویس

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    علیرضا مطور
    Latest posts by علیرضا مطور (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *