شعر تراژدی سیب تد هیوز

پس به روز هفتم آرام گرفت مار – شعر تراژدی سیب

  • پس به روز هفتم آرام گرفت مار – شعر تراژدی سیب تد هیوز

     

    پس به روز هفتم
    آرام گرفت مار
    خداوند نزد او امد و گفت
    “من بازی جدیدی آفریده ام”
    مار شگفت زده
    به این فضول خیره شد
    اما خداوند گفت
    “این سیب را می بینی؟
    من آن را فشرده و شراب ساخته ام”
    مار از آن نوشید نی سیر آشامید
    و شکل علامت سوال چنبره زد.
    آدم نوشید و گفت:”خدای من باش”
    حوا نوشید و پاهایش را از هم باز کرد
    و مار چشم برگشته را فراخواند
    تا فرصتی بی مهار به او بخشد.
    خداوند دوید و به آدم
    که سرمست می خواست
    خویش را در باغ بیاویزد خبر داد
    مار خواست توضیح دهد، گریست، “بس است”
    اما اثر مستی هجاهایش را شکسته برید
    و حوا جیغ زدن آغاز کرد “تجاوز! تجاوز!”
    و سر مار را فرو کوفت.
    اکنون هرگاه مار پیدا می شود زن فریاد می زند
    “اینجاست باز آمد! کمک! کمک!”
    پس آدمی صندلی را بر سرش خرد می کند،
    و خداوند می گوید:” بسیار خرسندم”
    و همه چیز به درک می رود
    کلاغ خویش را بر دیوار نگاره ای چینی نقش می کند
    چمنزار خیمه زد بر دسته دسته ی انبوه
    با نیزه ها و پرچم هایش، شب هنگام.
    شبحی پیش می آید
    با زنجیر محتاط یک تانک
    مچاله چون مقوای مرطوب
    و خدمه همه پوزخند زنان انگار بیرون از قاب یک عکس عروسی
    سوخته، لبه ها سیاه، در خاکستر خیس—
    تخت کفش های باریک من می لرزند
    سوز گوگرد وزنده می گذرد، خیره از وحشت.
    مردم به گذشته گریزان اند، لغزان و سرفه کنان.
    (تصویر تیره و تار است، که حتی چشم می لرزد)
    درختان سرفه می کنند و می جنبند،
    سرها گرفته به بالا سوسمارهای بزرگ چارنعل به عقب می تازند،
    و اسب ها از پی آزادی رمیدند.
    خاک ترک می خورد میان دسته دسته های علف
    بین پاهای من، انگار دهانی می کوشد سخن بگوید
    قلب و احشاء مرده ی زمین
    می کوشد سخن بگوید، به رغم جاذبه
    مغز از کارافتاده و هنوز گرمِ خدای تازه گذشته
    می کوشد سخن بگوید
    علیه مرگ سنگین خویش،
    سر له شده، مست از خون و بی بدن یک سیاره
    می کوشد سخن بگوید
    سقط شده پیش از تولد،
    چرخیده در فضا، با دهانی خردشده
    و زبانی هنوز جنبان
    در جستجوی مادر، میان ستارگان و تف خون آلود،
    می کوشد بگرید –
    توکایی نشسته روی درخت آلو
    می لرزد و می لرزد صدایش.
    و من نیز یک شبح ام.
    من شبح یک امر عام بزرگ ام، خاموش بر شطرنج خویشتن
    یک میلیون سال می گذرد
    تا به انگشت مهره ای تکان بدهم.
    پگاه چشم به راه است
    نیزه ها، پرچم ها، چشم به راه اند.

    مترجم: حسین مکی زاده

     


    پیشنهاد ویژه برای مطالعه:

    دانلود آهنگ جدید شروین حاجی پور بعد ما  

    شعر بگذار برود وارسان شایر

    شعر هر آن لب که تا کنونش بوسیده ای وارسان شایر

    شعر آواز جغد تد هیوز

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


     

    از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:

    شعر جهان

     

    پس به روز هفتم آرام گرفت مار خداوند نزد او امد و گفت

    شعری که خواندیم اثر «تد هیوز » بود، هیوز از «شاعران انگلستان» است. شعر بالا با سطر «پس به روز هفتم
    آرام گرفت مار خداوند نزد او امد و گفت
    » شروع می شود. کدام سطرِ شعر برای شما جذابیتِ بیشتری ایجاد می کند؟

     

    دیدگاه شما درباره شعر تراژدی سیب تد هیوز

    دیدگاهتان را درباره ی شعر تراژدی سیب تد هیوز، این شاعر خوبِ انگلستان بنویسید. اگر ترجمه ی دیگری از این شعر سراغ دارید، آن را در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا روی صفحه کار شود. و اگر تمایل دارید می توانید این شعر را با صدای خودتان بخوانید یا ویدیویی از آن درست کنید و در بخش دیدگاه‌ها به اشتراک بگذارید.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    سارا

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»