مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)

گریه مینا، نگر به چشم ترش بین

گریه مینا، نگر به چشم ترش بین

گریه مینا، نگر به چشم ترش بین   گریه مینا، نگر به چشم ترش بین ناله بربط شنو به داد دلش رس     مطالب بیشتر در:     پیشنهاد ویژه برای مطالعه  حال دلم طوفانیست در آینه پاییدنت را دوست می‌دارم آن شنیدم خیمه ای از شاه روس مردم ایران دو فرقه اند که[…]

سبعه منحوسه هفت اختر شومند

سبعه منحوسه هفت اختر شومند

سبعه منحوسه هفت اختر شومند سبعه منحوسه   سبعه منحوسه هفت اختر شومند نحس و ترش روی و زشت در همه احیان   کید و غطیط و غریم باشد و سرموس نیز گلاب است و ذوذوابه و لحیان     مطالب بیشتر در:     پیشنهاد ویژه برای مطالعه  حال دلم طوفانیست در آینه پاییدنت[…]

ای ملک ملک فضل ای که خرد را

ای ملک ملک فضل ای که خرد را

شعر ای ملک ملک فضل ای که خرد را _ ادیب الممالک    ای ملک ملک فضل ای که خرد را از کلماتت ذخیرتست و مؤنه   اشراق ار پرتوی ز شرق دیدی تیره نمودی روان ابن کمونه   یک دو سه مثقال چای لعل مصفا زی تو فرستادم از برای نمونه   تا که[…]

گفت ظریفی که دولت از حدث اندر

گفت ظریفی که دولت از حدث اندر

شعر گفت ظریفی که دولت از حدث اندر _ ادیب الممالک    گفت ظریفی که دولت از حدث اندر ریش بیالود و خم شدش کمر از دین   عین نجس را اگر ازاله توان کرد کوژی و آلودگی نماند در بین   گفتمش ار طاهری نجس شود آنرا شست توان و اندرین سخن نبود بین[…]

ذره بینی که ماند از این ذره

ذره بینی که ماند از این ذره

شعر ذره بینی که ماند از این ذره _ ادیب الممالک  خطاب به آقای بینش   ذره بینی که ماند از این ذره روز پیشین به خانه بینش   سیداصغر به بنده باز آورد گشت پیدا نشانه بینش     مطالب بیشتر در:         پیشنهاد ویژه برای مطالعه  حال دلم طوفانیست در[…]

این ز تو شایان و بر بماست سزاوار

این ز تو شایان و بر بماست سزاوار

شعر این ز تو شایان و بر بماست سزاوار _ ادیب الممالک    این ز تو شایان و بر بماست سزاوار اقسم بالخنس الجوار الکنس   بنده درگه امیریست که آمد در نسب اندر یکی ز دوده افطس     مطالب بیشتر در:         پیشنهاد ویژه برای مطالعه  حال دلم طوفانیست در[…]

آمد نغز و هژیر و فرخ و فیروز

آمد نغز و هژیر و فرخ و فیروز

 شعر آمد نغز و هژیر و فرخ و فیروز _ ادیب الممالک  آمد نغز و هژیر و فرخ و فیروز اضحی و عید غدیر و جمعه و نوروز   گشته برابر چهار عید مبارک آمده از پی چهار طالع فیروز   چار نوید امید و مژده شادی چار شب جان فزا و صبح دل افروز[…]

از سر این شهریار تاج بنازد

از سر این شهریار تاج بنازد

شعر از سر این شهریار تاج بنازد _ ادیب الممالک   از سر این شهریار تاج بنازد وز قدم شاه تخت عاج بنازد   تا ملک آید به باغ ملک خرامان سرو شود در سجود و کاج بنازد   چون به عدالت زده خراج ستاند در کنف شه ده از خراج بنازد     مطالب[…]

ای وزرای عظام ای که در این ملک

ای وزرای عظام ای که در این ملک

شعر ای وزرای عظام ای که در این ملک _ ادیب الممالک   ای وزرای عظام ای که در این ملک بر رمه عدل کردگار شبانید   گله شما را سپرده صاحب اغنام تا به چراگاه عافیت بچرانید   همتی آرید و گوسفند خدا را از کف گرگان خیره سر برهانید   ورنه چون از[…]

بار خدایا توئی که باطن اسرار

بار خدایا مگیر سایه خود را

شعر بار خدایا مگیر سایه خود را _ ادیب الممالک    بار خدایا مگیر سایه خود را از سر این کودکان خفته در این مهد   وین ملک ملک بخش را که شبانروز دارد در انتظار کار جهان جهد   عهدش جاوید کن به گیتی و جاوید بر ما منت نه از ادامه این عهد[…]

مردم ایران دو فرقه اند که هر یک

مردم ایران دو فرقه اند که هر یک

شعر مردم ایران دو فرقه اند که هر یک _ ادیب الممالک   مردم ایران دو فرقه اند که هر یک تخم امل را درون مزرعه دارند   قومی مشروطه خواه گشته و بر دوش چتر ظفر با شعاع و شعشعه دارند   فرقه دیگر ز ارتجاع جهان را گاه به تضییق و گه به[…]

رایت و دیهیم و خاتم و کمر و تخت

رایت و دیهیم و خاتم و کمر و تخت

شعر رایت و دیهیم و خاتم و کمر و تخت _ ادیب الممالک  در آغاز سلطنت محمد علیشاه و امیدواری به همراهی وی با مشروطه و آزادی فرماید   رایت و دیهیم و خاتم و کمر و تخت باد مبارک به شهریار جوان بخت   شاه محمد علی که پنجه عزمش آسان از هم گشوده[…]

الحذر ای مدعی العموم که دزدی

الحذر ای مدعی العموم که دزدی

شعر الحذر ای مدعی العموم که دزدی _ ادیب الممالک  خطاب به میرزا احمدخان اشتری   الحذر ای مدعی العموم که دزدی شرط قضا شد چو در نماز طهارت   خاصه به عدلیه کز قضا نبرد کام هر که ندارد به صید و کید مهارت   قاضی عدلیه آنکس است که باشد شهره به اخذ[…]

جنگ در اول بود بسان عروسی

جنگ در اول بود بسان عروسی

شعر جنگ در اول بود بسان عروسی _ ادیب الممالک ترجمه از عربی در نکوهش جنگ   جنگ در اول بود بسان عروسی دلبر و دلجوی و دلفریب و دلارا   روئی دارد به روشنی رخ نوروز هر که قدش دید گشت مست تماشا   لیک در آخر چو گشت تفته تنورش و آتش کین[…]

دولت جاوید خواهم از در یزدان

دولت جاوید خواهم از در یزدان

شعر دولت جاوید خواهم از در یزدان _ ادیب الممالک    دولت جاوید خواهم از در یزدان «دانش » دانش پژوه صلح طلب را   آنکه نمود است وصف ذات جمیلش غیرت ارژنگ کارگاه ادب را     مطالب بیشتر در:         پیشنهاد ویژه برای مطالعه  باور نداشتم که چنین واگذاریم –[…]

چون پدرم باغ خلد داد به خشتی

چون پدرم باغ خلد داد به خشتی – غزل129

شعر چون پدرم باغ خلد داد به خشتی _ غزل129 _ ادیب الممالک    چون پدرم باغ خلد داد به خشتی ما به بهشتی فروختیم بهشتی   خاک وطن را بظلم و جور سرشتیم زانکه در او نیست مرد پاک سرشتی   ما به بهشتی شدیم و مسلم و ترسا بهر بهشتی به کعبه ای[…]

فاق العواهل صاحب الایوان

فاق العواهل صاحب الایوان – غزل102

شعر فاق العواهل صاحب الایوان _ غزل102 _ ادیب الممالک    فاق العواهل صاحب الایوان فکانه کسری انوشروان   خسرو ایران فراشت سایه بکیوان یا که انوشیروان نشسته در ایوان   لاغروان فاق الملوک بفضله و سما بحکمته علی لقمان   بر ملکان چیره شد بدانش و نشگفت ز آنکه بحکمت فزونتر است ز لقمان[…]

ای پسر پادشاه کشور ایران

ای پسر پادشاه کشور ایران – غزل97

شعر ای پسر پادشاه کشور ایران _ غزل97 _ ادیب الممالک   ای پسر پادشاه کشور ایران ای ز تو آباد خانه دل ویران   معتقدم بر تو زانکه داده خدایت فر جوانان قرین دانش پیران   در کف رادت بود عنان حوادث رام تر از خامه در بنان دبیران   مروزرا راست بر تو[…]

مرد چو باشد به وقت کار هراسان

مرد چو باشد به وقت کار هراسان – غزل96

شعر مرد چو باشد به وقت کار هراسان _ غزل96 _ ادیب الممالک    مرد چو باشد به وقت کار هراسان مشکل گردد ورا به دیده هر آسان   عزم درست و دل قویت چو باشد کوه توانی همی بسفت به پیکان   باید دل ساخت ز آهنی که نگردد دستخوش امتحان و آژده سوهان[…]

تا رخ شمس السعاده تافت در ایوان

تا رخ شمس السعاده تافت در ایوان – غزل94

شعر تا رخ شمس السعاده تافت در ایوان _ غزل94 _ ادیب الممالک    تا رخ شمس السعاده تافت در ایوان سر زد ایوان ز راه فخر به کیوان   بود شب جمعه و چهارم شعبان کاین مه تابان گشود چهره در ایوان   چارده ماهی بسال چارده آمد خرم و سرسبز همچو سرو به[…]

دانا باید ز روی فکر زند دم

دانا باید ز روی فکر زند دم – غزل89

شعر دانا باید ز روی فکر زند دم _ غزل89 _ ادیب الممالک  در طی تقریظ مفصل بر کتاب حالت نگاشته میرزا محمد حسین ملک الکتاب فراهانی فرماید   دانا باید ز روی فکر زند دم تا ز پس دم زدن همی نخورد غم   هست سخن مرد را ترازوی دانش نیست بسنجیده مرد تا[…]

بار خدایا توئی که باطن اسرار

بار خدایا توئی که باطن اسرار – غزل54

شعر بار خدایا توئی که باطن اسرار _ غزل54 _ ادیب الممالک  ترجمه از عربی   بار خدایا توئی که باطن اسرار دانی در روز روشن و به شب تار   خسته ز درک مشیتت همه افهام خیره ز تحقیق حکمتت همه ابصار   مردم بدبخت را قضای تو سازد در همه گیتی نژند و[…]

مطرب ساوجبلاغ زاغ و کلاغ است

مطرب ساوجبلاغ زاغ و کلاغ است – غزل14

شعر مطرب ساوجبلاغ زاغ و کلاغ است _ غزل14 _ ادیب الممالک    مطرب ساوجبلاغ زاغ و کلاغ است بربط و طنبور آن صدای الاغست   شوره گز و تنگز و سپند و شتر خار سرو و گل و یاسمین و لاله باغست   در بر صحرا ز برف دیبه اکسون در شب یلدا ز[…]

قصه گیسوی لعبتان طرازی

قصه گیسوی لعبتان طرازی

شعر قصه گیسوی لعبتان طرازی _ ادیب الممالک    قصه گیسوی لعبتان طرازی از شب یلدا فزوده شد به درازی   عمر گرانمایه ای دریغ تلف شد در خم گیسوی لعبتان طرازی   درد و دریغا که عاشقان وطن را عشق حقیقی، بدل شده به مجازی   ما به سر زلف یار، بسته دل و[…]

مرد-مسافر-حدیث-خانه-کو-گوید-خاقانی

مرد مسافر حدیث خانه کو گوید – ۶۲

مرد مسافر حدیث خانه کو گوید خاقانی – قطعه ۶۲   مرد مسافر حدیث خانه کو گوید زان غرضش زن بود که بانوی خانه است   بود مرا خانه‌ای نخست و دوم خوب نیست سوم خانه خوب اگرچه یگانه است   گوئی خاقانیا ز خانه خبر ده خانهٔ من همچو چوبه زیر میانه است  […]

قبله-ابدال-قله-سبلان-دان-خاقانی

قبلهٔ ابدال قلهٔ سبلان دان – ۴۹

قبلهٔ ابدال قلهٔ سبلان دان خاقانی – قطعه ۴۹     قبلهٔ ابدال قلهٔ سبلان دان کو ز شرف کعبه‌وار قطب کمال است   کعبه بود سبزپوش او ز چه پوشد جامهٔ احرامیان که کعبهٔ حال است   در خبری خوانده‌ام فضیلت آن را خاست مرا آرزوش قرب سه سال است   رفتم تا بر[…]

شاکرم-از-عزلتی-که-فاقه-و-فقر-است-خاقانی

در عزلت شاکرم از عزلتی که فاقه و فقر است – ۴۶

در عزلت شاکرم از عزلتی که فاقه و فقر است خاقانی – قطعه ۴۶     شاکرم از عزلتی که فاقه و فقر است فارغم از دولتی که نعمت و ناز است   خون ز رگ آرزو براندم و زین روی رفت ز من آن تبی کز آتش آز است   بر قد همت قبای[…]

وقت خروش خروس و بانک مؤذن

وقت خروش خروس و بانک مؤذن

شعر وقت خروش خروس و بانک مؤذن _ ادیب الممالک چکامه   وقت خروش خروس و بانک مؤذن چون صف سیاره شد درون مواطن   گفتی سالار مور گفته به موران ایتهاالنمل ادخلوا بمساکن   گشت بگاه سپیده دم شد شب تاریک پیری تیره رخ و سپیدمحاسن   دمبدم آن سنبلش سپید همی شد تا[…]

مرد چو باشد بوقت کار هراسان

مرد چو باشد بوقت کار هراسان _ چکامه

شعر مرد چو باشد بوقت کار هراسان _ چکامه _ ادیب الممالک   مرد چو باشد بوقت کار هراسان مشکل گردد و را بدیده هر آسان   عزم درست و دل قویت چو باشد کوه توانی همی بسفت به پیکان   باید دل ساخت ز آهنی که نگردد دستخوش امتحان و آژده سوهان   مشت[…]

در صف بستان نسیم گشت مهندس

در صف بستان نسیم گشت مهندس

شعر در صف بستان نسیم گشت مهندس _ ادیب الممالک    در صف بستان نسیم گشت مهندس شمع برافروخت از شکوفه بمجلس   راغ پر از نافه شد ز طره سنبل باغ پر از فتنه شد ز دیده نرگس   آن چو نگاری فکنده طره مفتول وین چو غزالی گشوده دیده ناعس   در صف[…]