مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)

جوشن پوشی ز مشک بر مه روشن

جوشن پوشی ز مشک بر مه روشن – تغزل

شعر جوشن پوشی ز مشک بر مه روشن – تغزل ملک الشعرا بهار    جوشن پوشی ز مشک بر مه روشن بر مه روشن همی که‌ پوشد جوشن   نی نی روی توگلشن است و دو زلفت سنبل تازه‌است بردو گوشهءگلشن   سوسن داری شکفته بر سر نسرین نسرین داری نهفته در بن سوسن  […]

بزم طرب ساز و کن فراز در غم

بزم طرب ساز و کن فراز در غم – هرج و مرج

شعر بزم طرب ساز و کن فراز در غم – هرج و مرج ملک الشعرا بهار    بزم طرب ساز و کن فراز در غم سادهٔ زیبا بخواه و بادهٔ درغم   خون سیاووش ریز در کف موسی قبلهٔ زردشت زن به خیمهٔ رستم   مطرب‌! چون ساختی نوای همایون گاه ره زیر ساز و[…]

باز به پا کرد نوبهار سرادق

باز به پا کرد نوبهار سرادق

شعر باز به پا کرد نوبهار سرادق ملک الشعرا بهار  در منقبت حضرت امام جعفر صادق‌(‌ع‌)   باز به پا کرد نوبهار سرادق بلبل آمد خطیب و قمری ناطق   رایتی فرودین به باغ درآویخت پرچم سرخ از گلوی سبز سناجق   طبل زد از نیمروز لشکر نوروز وز حد مغرب گرفت تا حد مشرق[…]

باد بیاورد بوی مشک به شبگیر

باد بیاورد بوی مشک به شبگیر

شعر باد بیاورد بوی مشک به شبگیر ملک الشعرا بهار  تغزل و تشبیب    باد بیاورد بوی مشک به شبگیر گوئی بگذشت از آن دو زلف گره گیر   شبگیر ار بگذرد نسیم بر آن زلف مشک فرازآورد نسیم به شبگیر   دانم تدبیرها بسی به همه کار لیک به عشق اندرون ندانم تدبیر  […]

سنبل داری به گوشهٔ چمن اندر

سنبل داری به گوشهٔ چمن اندر – تغزل

شعر سنبل داری به گوشهٔ چمن اندر – تغزل ملک الشعرا بهار    سنبل داری به گوشهٔ چمن اندر نرگس کاری به برگ یاسمن اندر   در عجبم زافریدگار، کزان روی لاله نشاند به شاخ نسترن اندر   ای صنم خوبرو به جان تو سوگند کم ز غم آتش زدی به جان وتن اندر  […]

ای زده زنار بر، ز مشک به رخسار

ای زده زنار بر، ز مشک به رخسار

شعر ای زده زنار بر، ز مشک به رخسار ملک الشعرا بهار  در منقبت حضرت فاطمه‌زهرا علیهاسلام   ای زده زنار بر، ز مشک به رخسار جز تو که بر مه ز مشگ برزده زنار   زلف نگونسارکرده‌ای و ندانی کو دل خلقی ز خویش کرده نگون‌سار   روی تو تابنده ماه بر زبر سرو[…]

کشور ایران ز عدل شاه مظفر

کشور ایران ز عدل شاه مظفر – عدل مظفر

شعر کشور ایران ز عدل شاه مظفر – عدل مظفر ملک الشعرا بهار    کشور ایران ز عدل شاه مظفر رونقی از نوگرفت و زینتی از سر عدل ملک ملک را فزود و بیاراست روزافزون باد عدل شاه مظفر پادشاه دادگر مظفر دین شاه خسرو روشن‌دل عدالت‌گستر کرد به‌نام ایزد این ملک سره کاری تا[…]

دارد سرهنگ شهریار محمد

دارد سرهنگ شهریار محمد – ای هوار محمد!

شعر دارد سرهنگ شهریار محمد – ای هوار محمد! ملک الشعرا بهار    دارد سرهنگ شهریار محمد لطف به‌ من‌، چون ‌به ‌یار غار محمد   ما و محمد دو دوستار قدیمیم کی رود از یاد دوستار، محمد   آرد جان و نثار شاه نماید گوید اگر شه که جان بیار محمد   شاه به[…]

صبر کنم انتظار اگر بگذارد

صبر کنم انتظار اگر بگذارد

شعر صبر کنم انتظار اگر بگذارد ملک الشعرا بهار  بهار اگر بگذارد!    صبر کنم انتظار اگر بگذارد کام برم روزگار اگر بگذارد   پیش فتم بخت بد اگر نکشد پس خدعه کنم اشتهار اگر بگذارد   نام من آید فراز قائمه ی رای قائمه ی ذوالفقار اگر بگذارد   داده‌ام اول قرار کار وکالت[…]

بگذشت اردی‌بهشت و آمد خرداد

بگذشت اردی‌بهشت و آمد خرداد

شعر بگذشت اردی‌بهشت و آمد خرداد ملک الشعرا بهار  به شکرانه توشیح قانون اساسی   بگذشت اردی‌بهشت و آمد خرداد خیز که باید قدح گرفت و قدح داد   اول خرداد ماه و وقت گل سرخ وقت گل سرخ و اول مه خرداد   آمد خرداد ماه با گل سوری داد بباید کنون به عیش[…]

باد خراسان همیشه خرم و آباد

باد خراسان همیشه خرم و آباد – عدل و داد

شعر باد خراسان همیشه خرم و آباد – عدل و داد ملک الشعرا بهار    باد خراسان همیشه خرم و آباد دشت و دیارش ز ظلم و جور تهی باد   دشت و دیار ار ز ظلم و جور تهی گشت ملک بماند همیشه خرم و آباد   ملک یکی خانه‌ایست بنیادش عدل خانه نپاید[…]

قصه شنیدم که بوالعلا به همه عمر

قصه شنیدم که بوالعلا به همه عمر

شعر قصه شنیدم که بوالعلا به همه عمر ایرج میرزا  عاقبت ضعیفی    قصه شنیدم که بوالعلا به همه عمر لحم نخورد و ذوات لحم نیازرد   در مرض موت با اجازه دستور خادم او جوجه ها به محضر او برد   خواجه چو آن طیر کشته دید برابر اشک تحسّر ز هر دو دیده[…]

راز-دلم-جور-روزگار-برافکند-خاقانی

راز دلم جور روزگار برافکند – ۷۸

شعر راز دلم جور روزگار برافکند خاقانی – قصیده ۷۸ ایضا در مرثیهٔ خانوادهٔ خود     راز دلم جور روزگار برافکند پردهٔ صبرم فراق یار برافکند   این همه زنگار غم بر آینهٔ دل فرقت آن یار غم‌گسار برافکند   خانهٔ بام آسمان که سینهٔ من بود قفل غمش هجر یار غار برافکند  […]

شعر نیست جهان جز همین که با تو بگویم ایرج میرزا

نیست جهان جز همین که با تو بگویم

شعر نیست جهان جز همین که با تو بگویم ایرج میرزا    نیست جهان جز همین که با تو بگویم روز و شبانی به یکدگر شده پیوند   خلق جهان هم اگر تو نیک بسنجی هیچ برون نیستند از این گُرۀ چند   یاقوی ظالمند و عاجز مظلوم ……………………….ـند   عده‌ای از آنچه می‌ندارد غمگین[…]

جام-طرب-کش-که-صبح-کام-برآمد-خاقانی

جام طرب کش که صبح کام برآمد – ۵۴

شعر جام طرب کش که صبح کام برآمد خاقانی – قصیده ۵۴ در ستایش رکن الدین محمد بن عبد الرحمن طغان یزک     جام طرب کش که صبح کام برآمد خندهٔ صبح از دهان جام برآمد   صبح فلک بین که بر موافقت جام دم زد و بوی میش ز کام برآمد   مهرهٔ[…]

دیر-خبر-یافتی-که-یار-تو-گم-شد-خاقانی

دیر خبر یافتی که یار تو گم شد – ۵۲

شعر دیر خبر یافتی که یار تو گم شد خاقانی – قصیده ۵۲ در رثاء زوجهٔ خود     دیر خبر یافتی که یار تو گم شد جام جم از دست اختیار تو گم شد   خیز دلا شمع برکن از تف سینه آن مه نو جوی کز دیار تو گم شد   حاصل عمر[…]

منتظری-تا-ز-روزگار-چه-خیزد-خاقانی

منتظری تا ز روزگار چه خیزد – ۴۸

شعر منتظری تا ز روزگار چه خیزد خاقانی – قصیده ۴۸ قصیده     منتظری تا ز روزگار چه خیزد عقل بخندد کز انتظار چه خیزد   جز رصدان سیه سپید نشاندن بر ره جان‌ها ز روزگار چه خیزد   بیش ز تاراج باز عمر سیه سر زین رصدان سپید کار چه خیزد   روز[…]

عارضه-تازه-بین-که-رخ-به-من-آورد-خاقانی

عارضهٔ تازه بین که رخ به من آورد – ۴۴

شعر عارضهٔ تازه بین که رخ به من آورد خاقانی – قصیده ۴۴ درباره بیماری خود     عارضهٔ تازه بین که رخ به من آورد درد کهن بارگیر خویشتن آورد   تب زده لرزم چو آفتاب همه شب دور فلک بین که بر سرم چه فن آورد   تفته چو شمعم زبان سیاه چو[…]

آن-مه-نو-بین-که-آفتاب-برآورد-خاقانی

آن مه نو بین که آفتاب برآورد – ۴۳

شعر آن مه نو بین که آفتاب برآورد خاقانی – قصیده ۴۳ تجدید مطلع     آن مه نو بین که آفتاب برآورد غنچهٔ گل بین که نوبهار درآورد   از افق صلب شاه بین که مه نو آمد و عید جلال بر اثر آورد   ماه نو از فلک به منزل نه ماه شاه[…]

صبح-چو-کام-قنینه-خنده-برآورد-خاقانی

صبح چو کام قنینه خنده برآورد – ۴۲

شعر صبح چو کام قنینه خنده برآورد خاقانی – قصیده ۴۲ در تهنیت ولادت فرزند اخستان شاه     صبح چو کام قنینه خنده برآورد کام قنینه چو صبح لعل‌تر آورد   کاس بخندید کز نشاط سحر گاه کوس بشارت نوای کاسه‌گر آورد   چار زبان رباب دوش به مجلس از طرب این هشت گوش[…]

بخت-جوان-دارد-آن-که-با-تو-قرین-است

بخت جوان دارد آن که با تو قرین است – 86

دانلود دکلمه صوتی شعر بخت جوان دارد آن که با تو قرین است سعدی – غزل 86 + پخش آنلاین، متن کامل، معنی و تفسیر. پیر نگردد که در بهشت برین است. دیگر از آن جانبم نماز نباشد.     شعر بخت جوان دارد آن که با تو قرین است – غزل 86 – سعدی[…]

شعر چند تو را گفتم ای کمال مخور کیر ایرج میرزا

چند تو را گفتم ای کمال مخور کیر

شعر چند تو را گفتم ای کمال مخور کیر ایرج میرزا  مزاح با یکی از دوستان   چند تو را گفتم ای کمال مخور کیر تا نشوی مبتلا به رنج بواسیر   چون به جوانی تو پند من نشنیدی رنج بواسیر کش کنون که شدی پیر   کیر بواسیر آورد، همه دانند درد گلو زاید[…]

رستم-و-بهرام-را-بهم-چه-مصاف-است-خاقانی

رستم و بهرام را بهم چه مصاف است – ۳۰

شعر رستم و بهرام را بهم چه مصاف است خاقانی – قصیده ۳۰ وله ایضا     رستم و بهرام را بهم چه مصاف است این دو خلف را بهم چه خشم و خلاف است   مایهٔ سودا در این صداع چه چیز است سود محاکا در این حدیث چه لاف است   معجز این[…]

شعر رنج کشد مادر از جفای پسر لیک مهر مادر ایرج میرزا

رنج کشد مادر از جفای پسر لیک – مهر مادر

شعر رنج کشد مادر از جفای پسر لیک – مهر مادر ایرج میرزا    رنج کشد مادر از جفای پسر لیک آنچه کشیدست هیچ رنج نداند   رنج پسر بیشتر کشد پدر، امّا چون پسر آدم نشد ز خویش بِرانَد   مادر بیچاره هر چه طفل کند بد راندنِ او را ز خویشتن نتواند  […]

شعر حضرت شوریده اوستاد سخن سنج جذبۀ شیرازیان ایرج میرزا

حضرت شوریده اوستاد سخن سنج – جذبۀ شیرازیان

شعر حضرت شوریده اوستاد سخن سنج – جذبۀ شیرازیان ایرج میرزا    حضرت شوریده اوستاد سخن سنج آن که همه چیز بهتر از همه داند   باد صبا گر گذر به پارس نُماید شعر مرا از لحاظ او گذارند   بنده ندانیم که در کجا رَوَم آخِر جذبۀ شیرازیان مرا بکشاند   مسکن شوریده است[…]

شعر میم سپاسی کجاست تا که نگوید ایرج میرزا

میم سپاسی کجاست تا که نگوید

شعر میم سپاسی کجاست تا که نگوید ایرج میرزا  جواب به حامی   میم سپاسی کجاست تا که نگوید عارف بیچاره دادخواه ندارد   میم سپاسی اگر قدم نهد پیش جیم اساسی دگر پناه ندارد   هر که نگوید که عارف آدم خوبی است عامی محض است و اشتباه ندارد   روز قیامت شود به[…]

شعر قصّه شنیدم که بوالعَلا به همه عمر بقای انسب ایرج میرزا

قصه شنیدم که بوالعلا به همه عمر – بقای انسب

شعر قصه شنیدم که بوالعلا به همه عمر بقای انسب ایرج میرزا    قصّه شنیدم که بوالعَلا به همه عمر لَحم نخورد و ذَوات لَحم نیازرد   در مرض موت با اجازه دستور خادم او جوجه با به محضر او برد   خواجه چو آن طیر کشته دید برابر اشک تَحَسُر ز هر دو دیده[…]

شعر در بُن یک بیشه ماکیانی هر روز ماکیان و شیر ایرج میرزا

در بن یک بیشه ماکیانی هر روز – ماکیان و شیر

شعر در بن یک بیشه ماکیانی هر روز ماکیان و شیر ایرج میرزا    در بُن یک بیشه ماکیانی هر روز بیضه نهادی و بردی آن را یک کُرد   بس که ز راه آمد و ندید به جا تخم خاطرش از دست برد کُرد بیازرد   بود در آن بیشه پادشاه یکی شیر داوری[…]

رفتم و بیشم نبود روی اقامت

مسافر مجنون – رفتم و بیشم نبود روی اقامت

رفتم و بیشم نبود روی اقامت  – مسافر مجنون شهریار    رفتم و بیشم نبود روی اقامت وعده دیدار گو بمان به قیامت   گر تو قیامت به وعده دور نخواهی یک نظرم جلوه کن بدان قد و قامت   بانگ اذان است و چشم مست تو بینم در خم محراب ابروان به امامت  […]

سرو-چمن-پیش-اعتدال-تو-پست-است

سرو چمن پیش اعتدال تو پست است – 54

دانلود دکلمه صوتی شعر سرو چمن پیش اعتدال تو پست است سعدی – غزل 54 + پخش آنلاین، متن کامل، معنی و تفسیر. روی تو بازار آفتاب شکسته‌ست شمع فلک با هزار مشعل انجم. شعر سرو چمن پیش اعتدال تو پست است – غزل 54 – سعدی   سرو چمن پیش اعتدال تو پست است[…]