مفعول فاعلات مفاعیلن (مضارع مسدس اخرب مکفوف)

عاشق شدی عجوزه دنیا را

عاشق شدی عجوزه دنیا را

شعر عاشق شدی عجوزه دنیا را _ ادیب الممالک    عاشق شدی عجوزه دنیا را با این خمیدگی و کهن سالی   اندر قمار بیع وطن دایم کارت مجاهدی شد و دلالی   صال الجحیم باشی و دیدارت والله قد نقطع اوصالی   من عضوها تفرق اعضائی فی بابها تقطع اوصالی     مطالب بیشتر[…]

بدرود گفت فر جوانی

بدرود گفت فر جوانی – دل شکسته

شعر بدرود گفت فر جوانی – دل شکسته ملک الشعرا بهار    بدرود گفت فر جوانی سستی گرفت چیره‌زبانی   شد نرم همچو شاخهٔ سوسن آن کلک همچو تیغ یمانی   نزدیک سیر و کندو کسل شد آمال دور سیر جوانی   شد خاکسار دست حوادث آن آبدار گوهر کانی   شد آن عذار دلکش‌،[…]

بدرود گفت دولت قاجاری

بدرود گفت دولت قاجاری – انقراض قاجاریه

شعر بدرود گفت دولت قاجاری – انقراض قاجاریه ملک الشعرا بهار    بدرود گفت دولت قاجاری مرگ اندر آمد از پس بیماری   فرجام زشت خویش پدید آورد کندی و کاهلی و سبکساری   وآمد به جای کاهلی و کندی جلدی و چیره‌دستی و هشیاری   وحشی ددیست پادشهی‌، کاورا نتوان نگاه‌داشت به عیاری  […]

بگریست ابر تیره به دشت اندر

بگریست ابر تیره به دشت اندر – بهاریه

شعر بگریست ابر تیره به دشت اندر – بهاریه ملک الشعرا بهار    بگریست ابر تیره به دشت اندر وزکوه خاست خندهٔ کبک نر خورشید زرد، چون کله دارا ابر سیه‌، چو رایت اسکندر بر فرق یاسمین کله خاقان بر دوش نارون سلب قیصر قمری به کام کرده یکی بربط بلبل بنای برده یکی مزهر[…]

شب برکشید رایت اسود

شب برکشید رایت اسود

شعر شب برکشید رایت اسود ملک الشعرا بهار  در صفت شب و منقبت علی (‌ع)   شب برکشید رایت اسود لون شبه گرفت زبرجد   شد چیره بر عمائم خضرا بار دگر علائم اسود   گفتی ز نو سلالهٔ عباس بردند حق آل محمد   مشرق به رنگ سوسن بری مغرب به رنگ ورد مُورد[…]

هرکو در اضطراب وطن نیست

هرکو در اضطراب وطن نیست

شعر هرکو در اضطراب وطن نیست ملک الشعرا بهار  یا مرگ یا تجدد   هرکو در اضطراب وطن نیست آشفته و نژند چو من نیست   کی می‌خورد غم زن و دختر آن را که هیچ دختر و زن نیست   نامرد جای مرد نگیرد سنگ سیه چو در عدن نیست   مرد از عمل[…]

قیصر گرفت خطه ورشو را

قیصر گرفت خطهٔ ورشو را – فتح ورشو

شعر قیصر گرفت خطهٔ ورشو را – فتح ورشو ملک الشعرا بهار    قیصر گرفت خطهٔ ورشو را درهم شکست حشمت اسلو را   جیش تزار را یرشش بگسیخت چون داس باغبان علف خو را   دیری نمانده کز یورشی دیگر مسکف زکف گذارد مسکو را   روس آنکه در لهستان چنگالش برتافت دست چندین[…]

از من گرفت گیتی یارم را

از من گرفت گیتی یارم را – دل بزه کار

شعر از من گرفت گیتی یارم را – دل بزه کار ملک الشعرا بهار    از من گرفت گیتی یارم را وز چنگ من ربود نگارم را   وبرانه ساخت یکسره کاخم را آشفته کرد یکسره کارم را   ز اشک روان و خاک به سرکردن در پیش دیده کند مزارم را   یک سو[…]

دی دیدم آن نگار سهی قد را

دی دیدم آن نگار سهی قد را – منقبت

شعر دی دیدم آن نگار سهی قد را – منقبت ملک الشعرا بهار     دی دیدم آن نگار سهی قد را بر رخ شکسته زلف مجعد را   در خوی گرفته عارض گلگون را در می نهفته ورد مورد را   از جادوئی نهفته بلعل اندر تابان دو رشته در منضد را   بگشوده بهر[…]

فریاد از این جهان و از این دنیا

فریاد از این جهان و از این دنیا

شعر فریاد از این جهان و از این دنیا ملک الشعرا بهار لابه حکیم   فریاد از این جهان و از این دنیا وین رسم ناستودهٔ نازیبا   برباد رفته قاعدهٔ موسی و از یاد رفته توصیهٔ عیسی   توراهٔ گشته توریهٔ بدعت انجیل گشته واسطهٔ دعوا   خُلق محمدی شده مستنکر دستور ایزدی شده[…]

امروز-مال-و-جاه-خسان-دارند-خاقانی

امروز مال و جاه خسان دارند – ۷۴

شعر امروز مال و جاه خسان دارند خاقانی – قصیده ۷۴ قصیده     امروز مال و جاه خسان دارند بازار دهر بوالهوسان دارند   در غم سرای عاریت از شادی گر هیچ هست هیچ کسان دارند   عزلت گزین ز پیش‌گه گیتی کان پیشگاه باز پسان دارند   نیکان عهد را به بدی کردن[…]

شعر چندی گُزیده یار ز من دوری ایرج میرزا

چندی گزیده یار ز من دوری

شعر چندی گزیده یار ز من دوری ایرج میرزا  شکایت از دوری یار   چندی گُزیده یار ز من دوری افزوده شور بختِ مرا شوری   چون بیندم به خویش فزون مشتاق از من فزون کند بتِ من دوری   آری مجرّبست که در هر باب مشتاقی است مایۀ مهجوری   ای ماهرو که در[…]