بدرود گفت فر جوانی

بدرود گفت فر جوانی – دل شکسته

  • شعر بدرود گفت فر جوانی – دل شکسته ملک الشعرا بهار 

     

    بدرود گفت فر جوانی

    سستی گرفت چیره‌زبانی

     

    شد نرم همچو شاخهٔ سوسن

    آن کلک همچو تیغ یمانی

     

    نزدیک سیر و کندو کسل شد

    آمال دور سیر جوانی

     

    شد خاکسار دست حوادث

    آن آبدار گوهر کانی

     

    شد آن عذار دلکش‌، پژمان

    گشت آن غرورونخوت فانی

     

    تیر غمم نشست به‌ پهلو

    چندان که پشت گشت کمانی

     

    در سی و پنج سالگی عمر

    هفتاد ساله گشت امانی

     

    زیرا بهر دو دست‌، زمانه

    بر من نواخت پتک نوانی

     

    چون خردسالگان به‌خروشم

    زبن سالخوردگی و شمانی

     

    شد هفت سال تا ز خراسان

    دورم فکند چرخ کیانی

     

    اکنون گرم ز خانه بپرسند

    نارم درست داد نشانی

     

    شهر ری آشیانهٔ بوم است

    بوم اندر آن به مرثیه‌خوانی

     

    جای امام فخر نشسته

    یزدی و قمی وگرکانی

     

    خام و خر و خبیث گروهی

    از زر پخته کرده اوانی

     

    عمال دوزخند وزبانشان

    مردم گدازتر ز زبانی

     

    هرلحظه خویش را بستایند

    در پردلی و سخت کمانی

     

    آری ستوده‌اند ولیکن

    در بددلی و سست گمانی

     

    هر بامداد خانه شودپر

    زانبوه دوستان زبانی

     

    چونان که در پژوهش مسلم

    صحن سرای و خانه هانی

     

    غیبت کنند و قصه سرایند

    در شنعت فلان و فلانی

     

    گیرند حرف از دهن هم

    چون در میان کشت‌، سمانی

     

    من در میان خموش نشسته

    چون در حجاز ترک کشانی

     

    آن روز را حتم که گریزم

    از چنگ آن گروه‌، نهانی

     

    گو یی پی شکست بزرگان

    با دهرکرده‌اند تبانی

     

    یارب دلم شکست درین شهر

    حال دل شکسته تو دانی

     

    من نیستم فراخور این جای

    کاین‌جای دزدی است و عوانی

     

    دزدند دزد منعم و درویش

    پستند پست عالی و دانی

     

    سیراب باد خاک خراسان

    و ایمن ز حادثات زمانی

     

    در نعمتش مبادکرانه

    در مردمش مباد گرانی

     

    آن بنگه شهامت و مردی

    آن مرکز امیری و خانی

     

    آن مفتخر به تاج سپاری

    آن مشتهر به شاه نشانی

     

    بیرون کشیده ملک به شمشیر

    از چنگ باهلی و کنانی

     

    زافغان و روس وترک ستانده

    کشور به فر ملک‌ستانی

     

    آن کوهسار دلکش و احتشام

    وان دلنشین سرود شبانی

     

    وان شاعران نیکوگفتار

    الفاظ نیک و نیک معانی

     

    *‌

    *‌

     

    شخصیم گفت کز چه خراسان

    برداشت سر به طغیان دانی‌

     

    گفتم که زود زانیه گردد

    آن زن که داشت شوهر زانی

     

    جایی که پایتخت بلرزد

    از چند تن منافق جانی

     

    نخروشد از چه ملک خراسان

    با خون پاک و عرق کیانی

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ملک الشعرا بهار

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: مفعول فاعلات مفاعیلن (مضارع مسدس اخرب مکفوف)

     

    قالب شعر: قصیده

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    پشت مرا کرد ز غم چنبری – شکایت

    چندان بنالم ناله‌ها چندان برآرم رنگ‌ها – 22

    خمار انتظار – شب گذشته شتابان به رهگذار تو بودم

    تطبیق جاندارانگاری حیوانی و انسانی در اشعار

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    بدرود گفت فر جوانی

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «بدرود گفت فر جوانی سستی گرفت چیره‌زبانی شد نرم همچو شاخهٔ سوسن آن کلک همچو تیغ یمانی» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ملک الشعرا بهار که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ملک الشعرا بهار  بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «جایی که پایتخت بلرزد از چند تن منافق جانی نخروشد از چه ملک خراسان با خون پاک و عرق کیانی» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر دل شکسته ملک الشعرا بهار

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر دل شکسته ملک الشعرا بهار بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *