شعر دلا ز بخت بد من علی قلی خان رفت ایرج میرزا حسب الامر جناب جلالت مآبِ اجلِّ اکرم آقایِ قائم مقام مَدّظِلُّه العالی محضِ فرح خاطرِ مبارک حضرت اجلّ روحی فِداه عرض شد دلا ز بختِ بدِ من علی قلی خان رفت دریغ و درد که از دست بیست تومان رفت روان[…]
شعر چشمم سپید شد به ره انتظار اسب ایرج میرزا در طلبِ اسب از نظام السلطنه چشمم سپید شد به رَهِ انتظارِ اسب پیدا نشد ز جانب سوران سوارِ اسب آری شدید تر بود از موت بی گُمان چون انتظار های دگر انتظار اسب با اسب می کنند همه مردمان شکار من[…]
شعر حَسَبِ مرد هنرمند به فضلست و ادب ایرج میرزا در مدح امیرنظام گروسی در زمان حیات پدر گفته حَسَبِ مرد هنرمند به فضلست و ادب شکر ایزد که مرا فضل و ادب گشته حَسَب نَسَب من هنر است و حَسَبِ من ادبست وین منم خود شده رویِ حسب و پشت نسب […]
شعر ز درج دیده در آودره ام لَالی را ایرج میرزا ز درج دیده در آودره ام لَالی را نثار مقبره ی درة المعالی را گمان برم که برای چنین نثاری بود که درج دیده بیندوخت این لَالی را اگر نه دیده به من همرهی کند امروز چه عذر آورم ای دوست[…]
شعر خواب دیدم که خدا بال و پری داده مرا ایرج میرزا خواب دیدم که خدا بال و پری داده مرا در هوا قوّت سیر و سفری داده مرا همچو شاهین به هوا جلوهکنان میگذرم تیزرو بالی و تازنده پری داده مرا هر کجا قصد کنم میرسم آنجا فیالفور گویی از برق،[…]
شعر خواب دیدم که خدا بال و پری داده مرا ایرج میرزا در ستایش نظامالسلطنهٔ مافی و اسب خواستن از وی خواب دیدم که خدا بال و پری داده مرا در هوا قوّت سیر و سفری داده مرا همچو شاهین به هوا جلوهکنان میگذرم تیزرو بالی و تازنده پری داده مرا هر[…]
دیدم اندر گردش بازار عبداللّه را – شعر دیدار – ایرج میرزا دیدم اندر گردش بازار عبداللّه را این عجب نبود که در بازار بینم ماه را مردمان آیند استهلال را بالای بام من به زیر سقف دیدم روی عبداللّه را یوسُفِ ثانی به بازار آمد ای نَفسِ عزیز رو بخر او[…]