مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)

منتظم الدوله فیروز بخت

منتظم الدوله فیروز بخت

شعر منتظم الدوله فیروز بخت _ ادیب الممالک  در زیر عکس جناب منتظم الدوله آقای مصطفی قلیخان فیروزکوهی نوشتم   منتظم الدوله فیروز بخت داور گردون فر کیوان شکوه   یافت چو مه ماهچه رایتش کرسی فیروزه ز فیروزه کوه   اختر فیروز مرا ره نمود در بر آن خواجه دانش پژوه   عکس رخش[…]

دعوت او مسکن پر چرک تست

دعوت او مسکن پر چرک تست

شعر دعوت او مسکن پر چرک تست _ ملک الشعرا بهار  خانه را پاک دار تا مگس نیاید   دعوت او مسکن پر چرک تست مسکن پر چرک تو از شرک تست   پاکی و پاکیزگی از دین بود مشرک و بیدین سگ چرکین بود   چون مگس از اهرمن آمد پدید رغبت او جانب[…]

بشنوی ار گفتهٔ پیر مغان

بشنوی ار گفتهٔ پیر مغان

شعر بشنوی ار گفتهٔ پیر مغان _ ملک الشعرا بهار  داستان «‌خرفستر»   بشنوی ار گفتهٔ پیر مغان گیری ازین دیو چه آه و فغان   خلقتش از دیو شد این‌ شوم ذات کشتن وی زان بود از واجبات   مؤبدی این قصهٔ خرفستران گوید و بس نکتهٔ حکمت در آن   کیک و مله[…]

ای مگس‌، ای دشمن نوع بشر

ای مگس‌، ای دشمن نوع بشر

شعر ای مگس‌، ای دشمن نوع بشر _ ملک الشعرا بهار  ای مگس!   ای مگس‌، ای دشمن نوع بشر ای همه از عقرب و افعی بتر   در ره و در خانه و صحرا و باغ موجب دردسر و موی دماغ   قصهٔ پتیاره و مرگ سیاه قصهٔ تست ای عدوی کینه‌خواه   تاخته[…]

پهلویا! یاد ز میراث کن

پهلویا! یاد ز میراث کن _ خطابهٔ چهارم

شعر پهلویا! یاد ز میراث کن _ خطابهٔ چهارم _ ملک الشعرا بهار    پهلویا! یاد ز میراث کن مدرسهٔ پهلوی احداث کن   پهلوی آموخته اهل فرنگ خوانده خط‌ پهلوی از نقش سنگ   سغدی و میخی و اوستا همه کرده ز بر مردم دانا همه   لیک در ایران کسی آگاه نی جانب[…]

به‌به از این عهد دل‌افروز نو

به‌به از این عهد دل‌افروز نو _ خطابهٔ سوم

شعر به‌به از این عهد دل‌افروز نو _ خطابهٔ سوم _ ملک الشعرا بهار   به‌به از این عهد دل‌افروز نو عصر نو و شاه نو و روز نو   پادشها! از پس ده قرن سال قرن تو را داده شرف‌، ذوالجلال   تاج کیان تا به تو خسرو رسید چهرهٔ این ملک چوگل بشکفید[…]

پادشها قصهٔ پاکان شنو!

پادشها قصهٔ پاکان شنو! _ خطابهٔ دوم

شعر پادشها قصهٔ پاکان شنو! _ خطابهٔ دوم _ ملک الشعرا بهار    پادشها قصهٔ پاکان شنو! شمه‌ای از حال نیاکان شنو   جمله نیاکان تو ایرانی‌اند جز پسر بهمن و دارا نیند   از عقب دولت سامانیان آن شرف گوهر ساسانیان   سال هزار است کز ایران زمین پادشهی برننشسته به زین   جز[…]

شاه جهان‌، پهلوی نامدار

شاه جهان‌، پهلوی نامدار _ خطابهٔ اول

شعر شاه جهان‌، پهلوی نامدار _ خطابهٔ اول _ ملک الشعرا بهار    شاه جهان‌، پهلوی نامدار ای ز سلاطین کیان یادگار   خنجر بران تو روز هنر هست کلید در فتح و ظفر   تیغ کجت چون زپی نظم خاست هر کجیئی بود بدو گشت راست   توپ ‌تو بر خصم ‌ز دوزخ دریست[…]

گفتا موقوفه به موقوفه‌خوار

گفتا موقوفه به موقوفه‌خوار

شعر گفتا موقوفه به موقوفه‌خوار _ ملک الشعرا بهار موقوفه و موقوفه‌خوار   گفتا موقوفه به موقوفه‌خوار کای تو سزای غضب کردگار   ای دل خودکامهٔ تو شیوه‌زن ای زتو خون در جگر بیوه‌زن   ای دهنت باز به غیبت‌گری ای دلت انباز به حیلت‌وری   خلقت تو شنعت بیچارگان صنعت تو صنعت بیکارگان  […]

پادشه ملک‌ستان‌، داریوش

پادشه ملک‌ستان‌، داریوش

شعر پادشه ملک‌ستان‌، داریوش _ ملک الشعرا بهار بنای تخت‌جمشید   پادشه ملک‌ستان‌، داریوش چون که بپرداخت ز بنگاه شوش   تاخت‌ سوی‌ پارس به‌عزت سمند تا کند از سنگ‌، بنایی بلند   تافت عنان بر طرف مرودشت یک‌تنه بر پایهٔ کوهی گذشت   پایگهی دید بلند و فراخ جایگه دخمه و ایوان و کاخ[…]

بود به کرمان‌، شهی از دیلمان

بود به کرمان‌، شهی از دیلمان

شعر بود به کرمان‌، شهی از دیلمان _ ملک الشعرا بهار  جو یک مثقالی   بود به کرمان‌، شهی از دیلمان یافته مخلوق ز عدلش امان   گشت یکی گنج به عهدش پدید قفل به در خورده و هشته کلید   کارگران در بر شاه آمدند صندوق آورده و زانو زدند   شاه بفرمودگشادند در[…]

دست خدای احد لم‌یزل

دست خدای احد لم‌یزل

شعر دست خدای احد لم‌یزل _ ملک الشعرا بهار  هدیهٔ تاگور   دست خدای احد لم‌یزل ساخت یکی چنگ به روز ازل   بافته ابریشمش از زلف حور بسته بر او پردهٔ موزون ز نور   نغمه او رهبر آوارگان مویهٔ او چارهٔ بیچارگان   گفت گر این چنگ نوازند راست مهر فزونی کند و[…]

قصهٔ شاهان جهان بیش و کم

قصهٔ شاهان جهان بیش و کم

شعر قصهٔ شاهان جهان بیش و کم _ ملک الشعرا بهار  شاه دل‌ آگاه   قصهٔ شاهان جهان بیش و کم نیست به جز قصه جور و ستم   قاعده س عدل به دوران ما هست پدیدار ز سلطان ما   عامل فرمانش به بحر و به بر نیست به جز ورد دعای سحر  […]

پادشهی بود به عهد قدیم

پادشهی بود به عهد قدیم _ شاه لئیم

شعر پادشهی بود به عهد قدیم _ شاه لئیم _ ملک الشعرا بهار    پادشهی بود به عهد قدیم شیفتهٔ خوردنی و زر و سیم   لاغر پنداری و فربه بری ای عجب آکنده بر لاغری   فربهی مرد به مغز سر است فربه بی‌مغز بلی لاغر است   فربه بی‌مغزکدویی است خوار لاغر پر[…]

پادشاها نصیحتم شنو

پادشها! چشم خرد باز کن _ اندرز به شاه

شعر پادشها! چشم خرد باز کن _ اندرز به شاه  _ ملک الشعرا بهار    پادشها! چشم خرد باز کن فکر سرانجام‌ در آغاز کن   بازگشا دیدهٔ بیدار خویش تا نگری عاقبت کار خویش   مملکت ایران بر باد رفت بس که بر او کینه و بیداد رفت   چون تو ندانی صفت داوری[…]

فکر مرا سخت مشون کند

فکر مرا سخت مشون کند _ شکایت از بچه ها

شعر فکر مرا سخت مشون کند _ شکایت از بچه ها _ ملک الشعرا بهار    فکر مرا سخت مشون کند نعره این دخترک بی‌سکون   مال نه وگشته ز بخت سیاه خانه لبالب ز بنات و بنون   صبر مرا بردند از قال و قیل مغز مرا خوردند از چند و چون    […]

پشت مرا کرد ز غم چنبری

پشت مرا کرد ز غم چنبری – شکایت

شعر پشت مرا کرد ز غم چنبری – شکایت ملک الشعرا بهار    پشت مرا کرد ز غم چنبری گردش این گنبد نیلوفری   هستم من عیسی آموزگار کرده جهودانم حبس از خری   بس که به من تیغ ببارند و تیر روزم شد تیره و عمر اسپری   ساخت جدا از پسر و دخترم[…]

آنچه در دورهٔ ناصری

آنچه در دورهٔ ناصری – شاعری در زندان

شعر آنچه در دورهٔ ناصری – شاعری در زندان ملک الشعرا بهار   آنچه در دورهٔ ناصری مرد و زن کشته شد سرسری   آن به عنوان لامذهبی این به عنوان بابیگری   آن به‌عنوان جمهوربت این به‌عنوان دانشوری   وانچه ‌شد کشته در چند شهر بین شیخی و بالاسری   شد ز نو تازه[…]

شد پارس یکی حلقهٔ گزین

شد پارس یکی حلقهٔ گزین – شیراز

شعر شد پارس یکی حلقهٔ گزین – شیراز ملک الشعرا بهار    شد پارس یکی حلقهٔ گزین شیراز بر آن حلقه چون نگین   بر حلقهٔ انگشترین پارس شیراز بود گوهری ثمین   از سبزهٔ شاداب و سرخ گل گه یاقوتین‌، گه زمردین   هرگز به یک انگشتری که دید یاقوت و زمرد به هم[…]

شاعر-ساحر-منم-اندر-جهان-خاقانی

شاعر ساحر منم اندر جهان – ۱۶۳

شاعر ساحر منم اندر جهان خاقانی – قصیده ۱۶۳ مطلع سوم   شاعر ساحر منم اندر جهان در سخن از معجزه صاحب قران   از شجر من شعرا میوه چین وز صحف من فضلا عشر خوان   وز حسد لفظ گهر پاش من در خوی خونین شده دریا و کان   نعش و پرن بافته[…]

از-همه-عالم-شده-ام-بر-کران-خاقانی

از همه عالم شده‌ام بر کران – ۱۶۲

از همه عالم شده‌ام بر کران خاقانی – قصیده ۱۶۲ مطلع دوم     از همه عالم شده‌ام بر کران بسته به سودای تو جان بر میان   جان نه و چون سایه به تو زنده‌ام با تو و صد ساله ره اندر میان   از تب هجران تو ناخن کبود پیش تو انگشت زنان[…]

تا-رقم-حسن-تو-زد-آسمان-خاقانی

تا رقم حسن تو زد آسمان – ۱۶۱

تا رقم حسن تو زد آسمان خاقانی – قصیده ۱۶۱ در مدح قاضی القضاة احمشاد     تا رقم حسن تو زد آسمان نامزد عشق تو آمد جهان   حلقه به گوش غم تو گشت عقل غاشیه‌ دار لب تو گشت جان   زلف تو شیطان ملایک فریب روی تو سلطان ممالک ستان   عشق[…]

قاعدهٔ ملک ز سر نیزه است

قاعدهٔ ملک ز سر نیزه است – سرنیزه

شعر قاعدهٔ ملک ز سر نیزه است – سرنیزه ملک الشعرا بهار    قاعدهٔ ملک ز سر نیزه است کس نزند بر سر سرنیزه دست   عدل شود از دم سرنیزه راست فتنه شود از سر سرنیزه پست   بس‌سر سرکش که‌ به‌ سرنیزه رفت بس‌ دل ریمن که ز سرنیزه خست   فتنه بود[…]

خوی-فلک-بین-که-چه-ناپاک-شد-خاقانی

خوی فلک بین که چه ناپاک شد – ۵۱

شعر خوی فلک بین که چه ناپاک شد خاقانی – قصیده ۵۱ قصیده     خوی فلک بین که چه ناپاک شد طبع جهان بین که چه غمناک شد   آخر گیتی است نشانی بدانک دفتر دل‌ها ز وفا پاک شد   سینهٔ ما کورهٔ آهنگر است تا که جهان افعی ضحاک شد   گر[…]

شعر با غمزاتی که تو خانم کنی غمزه های خانم ایرج میرزا

با غمزاتی که تو خانم کنی – غمزه های خانم

شعر با غمزاتی که تو خانم کنی – غمزه های خانم ایرج میرزا    با غمزاتی که تو خانم کنی رخنه به دین و دل مردم کنی   جان به لب عاشق بی دل رسد با غمزاتی که تو خانم کنی   دریا دریا به تو حسن اندر است پرده برافکن که تلاطم کنی  […]

شعر آب حیات است پدر سوخته آب حیات ایرج میرزا

آب حیات است پدر سوخته – آب حیات

شعر آب حیات است پدر سوخته – آب حیات ایرج میرزا    آب حیات است پدر سوخته حَبِّ نبات است پدر سوخته   وه چه سیه چرده و شیرین لب است چون شکلات است پدر سوخته   آب شود گر به دهانش بری توت هرات است پدر سوخته   تا بتوانیش بگیر و بکن صَوم[…]

تا-دل-من-دل-به-قناعت-نمود-خاقانی

تا دل من دل به قناعت نهاد – ۳۶

شعر تا دل من دل به قناعت نهاد خاقانی – قصیده ۳۶ قصیده     تا دل من دل به قناعت نهاد ملک جهان را به جهان باز داد   دفتر آز از بر من برگرفت مصحف عزلت عوض آن نهاد   خسرو خرسندی من در ربود تاج کیانی ز سر کیقباد   نیز فریبم[…]

شعر نکته ایرج میرزا _ طبع من این نکته چه پاکیزه گفت

نکته – طبع من این نکته چه پاکیزه گفت

شعر نکته ایرج میرزا _ طبع من این نکته چه پاکیزه گفت   طبع من این نکته چه پاکیزه گفت سهل بُوَد خوردن افسوس مفت   مردم این مُلک ز کِه تا به مِه هیچ ندانند جز احسنت و زِه   هرکسی اندر غم جانان خود است فارغ از اندیشه نیک و بد است  […]

شعر کار و کوشش سرمایۀ پیروزی است ایرج میرزا _ برزگری کِشته خود را دِرود

کار و کوشش سرمایه پیروزی است

شعر کار و کوشش سرمایه پیروزی است ایرج میرزا   برزگری کِشته خود را دِرود تا چه خود از بَدوِ عمل کِشته بود!   بار کَش آورد و بر آن بار کرد روی ز صحرا سویِ انبار کرد   در سرِ ره تیره گِلی شد پدید بار کَش و مرد در آن گِل تپید  […]

بی‌تو-حرام-است-به-خلوت-نشست

بی‌تو حرام است به خلوت نشست – 39

دانلود دکلمه صوتی شعر بی‌تو حرام است به خلوت نشست سعدی – غزل 39 + پخش آنلاین، متن کامل، معنی و تفسیر. حیف بود در به چنین روی بست دامن دولت چو به دست اوفتاد. شعر بی‌تو حرام است به خلوت نشست – غزل 39 – سعدی   بی‌تو حرام است به خلوت نشست حیف[…]

دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»