شعر جانا چه شود گر تو درِ مِهر گشایی ایرج میرزا

جانا چه شود گر تو در مهر گشایی

  • شعر جانا چه شود گر تو در مهر گشایی ایرج میرزا 

    در مدح امیرنظام

     

    جانا چه شود گر تو درِ مِهر گشایی

    وز در به در آیی و چو جانم به بر آیی

     

    دانی چه گذشتست و زِ ما حال نپرسی

    وز هیچ دَردی هیچ دَرِ ما نگشایی

     

    تایی برِ ما ، ور گذرد عمری و آیی

    نشسته به پا خیزی و چون عمر نپایی

     

    دو بیت ز خاقانیِ شروانی خوانَم

    استادِ سخن رانی و ممدوح سِتایی

     

    «هیچ افتدت امشب که برافتادگیِ من

    رحم آری و در کاهِشِ جانم نَفَزایی»

     

    «یا بر شِکَرِ خویش مرا داری مهمان

    یا بر جگرِ ریش بمهمانِ من آیی»

     

    بدخو نبُدی ، تا که بیاموختت این خو

    یا تا چه خطا دیدی ای تُرکِ خطایی

     

    همواره پسِ یکدیگر آیند مه و مهر

    ای ماه ندانم که تو بی مهر چرایی

     

    با هیچ کَسَت می نبُوَد مهر و وفا یا

    با هر که ترا خواهد بی مهر و وفایی

     

    اوّل که بِنَنمائی با ما تو رُخِ مهر

    صد قِصّه به دل گیری ور زان که نمایی

     

    خواهی که دلِ من بربایی و ندانی

    کاین دل نه دلی باشد کو را بربایی

     

    من دل به هوای میر دادستم از اول

    «هرکس به هوایی شد و سعدی به هوایی»

     

    چرخِ عظمت میر نظام آن که نگردد

    الّا که به کامِ دل او چرخِ رَحایی

     

    فرخنده خداوندا از ناخوشیِ تو

    شد پیر فلک ، کرد همی پشت دوتایی

     

    یک شهر رها گشت ز بندِ تعب و رنج

    کامروز ز بندِ تعب و رنج رهایی

     

    از ضعف رهانید دعایِ ضُعَفایت

    زان روی که تو پشت و پناهِ ضعفایی

     

    در لیل و نهارت فقرا جمله دعاگو

    زیرا که تو ملجاء و مَلاذِ فقرایی

     

    کس را نبُدی یَد که نرفتی به سویِ حقّ

    کس را نبُدی لب که نکردیت دعایی

     

    ایزد به تو در عالم دردی نپسندد

    زیرا که به دردِ همه عالم تو دوایی

     

    دادارِ جهان رنج و بلا از تو کند دفع

    کز خلقِ جهان دافعِ رنجی و بلایی

     

    حیف است که رانم به زبان نامِ عدویت

    هر کس که ترا دوست بود باد فدایی

     

    دافع بُوَدت حق ضرر از خاکی و بادی

    نافع بُوَدت آن چه بود ناری و مایی

     

    ار شاخه‌ای افسرده شود باک نباشد

    بیخی تو ، که می‌باید سر سبز بپایی

     

    پیوسته بر افراخته باشی و تن آسا

    کاندر صف دولت تو فرازنده لِوایی

     

    همواره به جا باشی و هرگز بِنَیُفتی

    کاندر کفِ مُلکَت تو بَرازنده عصایی

     

    تا ارض و سما باشد باشیّ و مصون باد

    جان و تنت از آفتِ ارضیّ و سَمایی

     

    یک رأیِ تو دو مملکت آسوده نمودی

    فرخنده چنین رای و چنین صاحب رایی

     

    دشتی که وزد رایحۀ قهرِ تو آن جا

    تا حشر مرویاد در آن مهر گیایی

     

    قارن به تو شمشیر دهد چون تو بجنگی

    بهمن سپر اندازد چون تو به وَغایی

     

    در رزم چو کوشش کنی و بزم چو بخشش

    چون قهرِ خدا باشی و چون بحرِ عطایی

     

    یک نثرِ تو بهتر ز مقاماتِ حمیدی

    یک نظمِ تو خوشتر ز غزل هایِ سنایی

     

    این بیت ز صدر الشعّرایِ پدر خویش

    آرم به مدیحِ تو در این چامه گُوایی

     

    «بر حاشیۀ مائدۀ فضلِ تو باشد

    کشکولِ گدایی به کفِ شیخ بَهایی»

     

    صدرا و وزیرا و بلند اختر میرا

    صَدر الوُزَرایی و امیرُ الأُمَرایی

     

    فَخرالشُعَرا خواندی در عیدِ عزیزم

    دیدی چو کرا داعیۀ مَدح سُرایی

     

    چونان که نکردستم از بی لقبی عار

    فخری نکنم نیز به فَخرُ الشّعرایی

     

    خود عار بُوَد ، لیکِن فخرست و مُباهات

    ممدوح تو چون باشی ، ممدوح ستایی

     

    نز با لقبی بوی و بَهایَم بفزودی

    نز بی لقبی کاست ز من بوی و بهایی

     

    فخر من از آنست که همچون تو امیری

    نامم به زبان آری و گویی که مَرایی

     

    از شاعری و شعر بَری باشم و خواهم

    در سلکِ ادیبان لقبم لطف نمایی

     

    از تربیتت هست به من ، گر به ادیبان

    فضل و هنری باید و ذوقی و ذُکایی

     

    شِعرم همه چون شعرِ بُتان چِگِل و چین

    نثرم همه چون خطِّ نکویانِ خَتایی

     

    بس سُخره نمایم من و بس ضِحکه زنم من

    گر صرف مُبَرَّد بُوَد و نحوِ کِسایی

     

    ایدون که مرا تربیت از شاه بیفزود

    شاید که تو هم تربیتِ من بفزایی

     

    گر ساعدِ مُلکِ شه اینجا بُدی امروز

    تصدیق مرا کردی از پاک دَهایی

     

    ای ساعدِ مُلک ای که تو از فرّخ حالی

    بر ساعدِ مُلک اندر فرخنده همایی

     

    اعیادِ گذشته که مدیح عرضه نمودم

    اینجا بُدی امروز ندانم به کجایی

     

    صد حیف که امروز جدا بینمت از میر

    ای کاش نبودی ، به جهان نامِ جدایی

     

    نی نی نه جدایی که تو اندر دل اویی

    اندر دل او باشی و در دیده نیایی

     

    از بسکه ترا دیده و دل خواهد و جوید

    بر هر که نماییم نظر چون تو نمایی

     

    اندر برِ میر ارچه بُوَد خالی جایت

    اندر دلِ او خالی نبُوَد ز تو جایی

     

    فرخنده دلِ میر یکی خانۀ آنست

    کو را به خدا می رسدی خانه خدایی

     

    شاید اگر از فخر بنازی و ببالی

    در خانۀ اُنسی تو و همرازِ خدایی

     

    هم مجلسِ عقلی تو و هم صحبتِ عشقی

    همخوابۀ صدقی تو و همدوشِ صفایی

     

    در کعبۀ مقصود خود اکنون به طَوافی

    در مروۀ آمال خود ایدون به صفایی

     

    کارِ دو جهان سامان زین دل بپذیرفت

    زنگِ تعب از این دل یا رب بِزُدایی

     

    ای راد امیری که به گاهِ کرم و جود

    آمد به دَرَت حاتمِ طائی به گدایی

     

    بر خِلعتِ شاهی پیِ تبریک سُرایم

    فرخنده و فّرخ بُوَدَت خِلعتِ شایی

     

    زین پیش که بودی به امیران و وزیران

    اندر سفر و غیرِ سفر مدح سُرایی

     

    از بهرِ ستود نشان بود و ز پیِ مدح

    دادندی اگر سیم و زر و برگ و نوایی

     

    تو از پیِ مدحِ خود بر من ندهی زر

    خواهی که همه مَکرُمت و جود نمایی

     

    ناچار بُوَد طبع تو از بخشش زان روی

    هر لحظه به یک واسطه و عذر برآیی

     

    قدر تو و شأن تو فزونتر بود از این

    کز مدح بیفزایی و از هجو بِکایی

     

    من در خورِ فضلِ خود مدحِ تو سُرایم

    اما نه بدان سان که بباییّ و بشایی

     

    فرخنده امیرا پیِ این نیک قصیده

    خواهم که کنم نیز یکی خوب دعایی

     

    چون وعدۀ مهدی خان عمر تو مطوّل

    چون آرزویم دولتِ تو باد بقایی

     

    کان وعده نپندارم هرگز به سر آید

    وین آرزویِ من مپذیراد فنایی

     

    استاد منوچهری خوش گفت بدین وزن

    «ای تُرکِ من امروز نگویی به کجایی؟»

     

    مطالب بیشتر در:

    ایرج میرزا

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)

     

    قالب شعر: قصیده

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    شعر پوزخند تد هیوز

    شعر ای طایران قدس را عشقت فزوده بال‌ها مولانا – غزل 2

    دانلود آهنگ میبوسمت شروین حاجی پور

    بازسرایی در شعر احمد شاملو 

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


     

    جانا چه شود گر تو درِ مِهر گشایی

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «جانا چه شود گر تو درِ مِهر گشایی وز در به در آیی و چو جانم به بر آیی دانی چه گذشتست و زِ ما حال نپرسی وز هیچ دَردی هیچ دَرِ ما نگشایی» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ایرج میرزا که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ایرج میرزا بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «کان وعده نپندارم هرگز به سر آید وین آرزویِ من مپذیراد فنایی استاد منوچهری خوش گفت بدین وزن «ای تُرکِ من امروز نگویی به کجایی؟»» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر در مدح امیرنظام ایرج میرزا

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر در مدح امیرنظام ایرج میرزا بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

     

     

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *