ای بسته پس طاعت یزدان کمر خویش

ای بسته پس طاعت یزدان کمر خویش

شعر ای بسته پس طاعت یزدان کمر خویش _ ادیب الممالک  از زبان حبیب الله خان نامی بسردار منصور نگاشته   ای بسته پس طاعت یزدان کمر خویش تا ساخته کار دو جهان از هنر خویش   حاجت بمه و مهر و سپهرت نبود زانک روشن شده چرخ تو ز شمس و قمر خویش  […]

چو زد تکیه بر تخت سلطان دانش

چو زد تکیه بر تخت سلطان دانش

شعر چو زد تکیه بر تخت سلطان دانش _ ادیب الممالک    چو زد تکیه بر تخت سلطان دانش به فرهنگ شد بسته پیمان دانش   ز شرق هنر تافت خورشید دولت برآمد در حکمت از کان دانش   به هنجار سیارگان گشت روشن چراغ هدایت در ایوان دانش   ز بند ستم جان کیخسرو[…]

مه من که خورشید گردون غلامش

مه من که خورشید گردون غلامش

شعر مه من که خورشید گردون غلامش _ ادیب الممالک   مه من که خورشید گردون غلامش بگل پای سرو اندرون از خرامش   دو ابروی پیوسته اش با دو عارض دو ماه نواست و دو بدر تمامش   دل از سنگ سازد تن از سیم سازد که سنگ رخام است در سیم خامش  […]

در صف بستان نسیم گشت مهندس

در صف بستان نسیم گشت مهندس

شعر در صف بستان نسیم گشت مهندس _ ادیب الممالک    در صف بستان نسیم گشت مهندس شمع برافروخت از شکوفه بمجلس   راغ پر از نافه شد ز طره سنبل باغ پر از فتنه شد ز دیده نرگس   آن چو نگاری فکنده طره مفتول وین چو غزالی گشوده دیده ناعس   در صف[…]

می طهور نیاید مرا بکار امروز

می طهور نیاید مرا بکار امروز

شعر می طهور نیاید مرا بکار امروز _ ادیب الممالک    می طهور نیاید مرا بکار امروز که باده خورده ام از دست آن نگار امروز   بجای برف هما گو پراکند الماس که بزم ما زرخ دوست شد بهار امروز   بپشت گاو نهادند رخت زهد و شدند سبوکشان بخر خویشتن سوار امروز  […]

هژیر و نغز و خوش ای باد نوبهار بوز

هژیر و نغز و خوش ای باد نوبهار بوز

شعر هژیر و نغز و خوش ای باد نوبهار بوز _ ادیب الممالک  قصیده در تهنیت نوروز   هژیر و نغز و خوش ای باد نوبهار بوز که دیرگاه براه تو مانده دختر رز   پرند سبز بگلبن بپوش تا ما نیز ز یادگار خزان برکنیم جامه خز   بیا که رایت کیخسرو بهار رسید[…]

تا کی ای شاعر سخن پرداز

تا کی ای شاعر سخن پرداز

شعر تا کی ای شاعر سخن پرداز _ ادیب الممالک  قصیده وطنی در ۱۳۱۹   تا کی ای شاعر سخن پرداز می کنی وصف دلبران طراز   دفتری پر کنی ز موهومات که منم شاعر سخن پرداز   ذم ممدوح گه کنی ز غرض مدح مذموم گه کنی از آز   می زنی لاف گاهی[…]

چو مرد بست بفرمان کردگار کمر

چو مرد بست بفرمان کردگار کمر

شعر چو مرد بست بفرمان کردگار کمر _ ادیب الممالک   چو مرد بست بفرمان کردگار کمر هرآنچه خواهد او را عطا کند داور   بمال و بخت و جوانی و زور غره مشو که ناتوانی در پنجه قضا و قدر   که می بخواهد روزی ترا بخواب کند چو مست خفتی بربایدت کلاه از[…]

به حق تاج فلک سای شاه مهر سریر

به حق تاج فلک سای شاه مهر سریر

شعر به حق تاج فلک سای شاه مهر سریر _ ادیب الممالک به حق تاج فلک سای شاه مهر سریر به جود حضرت اقدس به اقتدار وزیر   به لطف و مرحمت و جود خان حاکم راد به بندگان سرایش که در زمانه امیر   که سوختم ز ستمهای دشمنان دغل به جان رسیدم از[…]

ای مولد فرخنده دارای جهاندار

ای مولد فرخنده دارای جهاندار

شعر ای مولد فرخنده دارای جهاندار _ ادیب الممالک   ای مولد فرخنده دارای جهاندار امسال فراز آمده ای خوب تر از پار   خوب آمدی و فرخ و فرخنده و نیکو شاد آمدی و خرم و زیبا و بهنجار   هر سال تو از سال دگر خوب تر آیی امسال به از پاری چون[…]

کان التوانی انکح العجز بنته

کان التوانی انکح العجز بنته

شعر کان التوانی انکح العجز بنته _ ادیب الممالک     کان التوانی انکح العجز بنته و ساق الیه حین زوجهامهرا   فراشا و طیئا قال له اتکی فانکما لابد ان تلد الفقرا   کرد توانی بناتوانی شوهر زانکه نبودش جز او مناسب و همسر   از پس ماهی سه چار این زن از آن شوی[…]

درد پا مربنده ات را ساخت بیحال ای وزیر

درد پا مربنده ات را ساخت بیحال ای وزیر

شعر درد پا مربنده ات را ساخت بیحال ای وزیر _ ادیب الممالک  برسم مطایبه خطاب بوزیر عدلیه وقت   درد پا مربنده ات را ساخت بیحال ای وزیر گوشمالم داد و از غم کرد پامال ای وزیر   پیکرم از بهر مشق این طبیبان شد چو آن لوح سیمین کز برای مشق اطفال ای[…]

کای همایون تو سنت در حمله چون کحل و عرار

کای همایون تو سنت در حمله چون کحل و عرار

شعر کای همایون تو سنت در حمله چون کحل و عرار _ ادیب الممالک  مطلع دوم   کای همایون تو سنت در حمله چون کحل و عرار وی درخشان صارمت در شعله چون مزح و عفار   آن یکی تازی نژاد از دودمان ذوالجناح این یکی هندی نهاد از خاندان ذوالفقار   آن بسان باد[…]

ایا روض الشمال فدتک نفسی

ایا روض الشمال فدتک نفسی

شعر ایا روض الشمال فدتک نفسی _ ادیب الممالک   ایا روض الشمال فدتک نفسی واصغران اقول فداک بال   وقالوا مل الی جهة سواها فقلت القلب فی جهة الشمال   تا پرند نیلگون بر وی بندد مرغزار پرنیان هفت رنگ اندر سرآرد کوهسار   ابر چون پیلان مست آمد فراز کوهسار باد همچون پیلبان[…]

زلال خضر کزان تشنه ماند اسکندر

زلال خضر کزان تشنه ماند اسکندر

شعر زلال خضر کزان تشنه ماند اسکندر _ ادیب الممالک   زلال خضر کزان تشنه ماند اسکندر ببین که گشته روان در کنار بحر خزر   هر آنچه جست سکندر درون تاریکی بروشنی شده ما را نصیب خوش بنگر   بیا که چشمه آب حیات و نهر بقا درون گلشن اسلام و دین پیغمبر  […]

امام عصر چراگه به چاه گاه به غار

امام عصر چراگه به چاه گاه به غار

شعر امام عصر چراگه به چاه گاه به غار _ ادیب الممالک    امام عصر چراگه به چاه گاه به غار شود چو یوسف صدیق و احمد مختار   چرا چو گنج به ویرانه ها کشاند رخت چرا چو ابر به بیغولها گشاید بار   چرا چو ماه بمغرب گراید از مشرق چرا چو سیل[…]

کشور خاور شده است خسته و بیمار

کشور خاور شده است خسته و بیمار

شعر کشور خاور شده است خسته و بیمار _ ادیب الممالک   کشور خاور شده است خسته و بیمار خیز و برایش یکی طبیب بدست آر   باختر او را چو و سنی است بتحقیق دارد با او همی رقابت بسیار   وسنی خواهد عدوی خویش کند پست وسنی خواهد رقیب خویش کند خوار  […]

خسرو شرق سوی غرب همیکرده سفر

خسرو شرق سوی غرب همیکرده سفر

شعر خسرو شرق سوی غرب همیکرده سفر _ ادیب الممالک    خسرو شرق سوی غرب همیکرده سفر باختر گشته ز نو مطلع مهر خاور   ابر و باد ار نبود توسن فرخ پی شه از چه پیماید کوه و کند از بحرگذر   ورنه شمس و قمرست اینملک چرخ سریر از چه رو گرد زمین[…]

دیدم بخواب دوش درختی خجسته فر

دیدم بخواب دوش درختی خجسته فر

شعر دیدم بخواب دوش درختی خجسته فر _ ادیب الممالک    دیدم بخواب دوش درختی خجسته فر خاکش بزیر سایه و چرخش بزیر پر   اندر زمین هفتم بیخش نهفته بن بر آسمان هفتم شاخش کشیده سر   هم شاخه اش گذشته ز خاک اندر آسمان هم سایه اش رسید بخاور ز باختر   در[…]

نگین خاتم جم داشت لعل فرخ تو

نگین خاتم جم داشت لعل فرخ تو

شعر نگین خاتم جم داشت لعل فرخ تو _ ادیب الممالک  این چند بیت از آخر یک قصیده بدست آمد   نگین خاتم جم داشت لعل فرخ تو سزای دست همایون شه بد آن گوهر   ازین قبل ز پی بوسه بر لب تو نهاد بلند دست خود آن شهریار نام آور   شنیده ام[…]

دی در هوای صحبت یاران غمگسار

دی در هوای صحبت یاران غمگسار

شعر دی در هوای صحبت یاران غمگسار _ ادیب الممالک   دی در هوای صحبت یاران غمگسار زی بوستان شدم بتماشای لاله زار   دیدم گل و بنفشه و نسرین و یاسمن پژمرده و نگون و پریشان و سوگوار   باد خزان بباغ شتابان و سهمگین ابر سیه بدشت خروشان و اشگبار   آذر فتاده[…]

بارها خواندم ز قول مصطفی اندر خبر

بارها خواندم ز قول مصطفی اندر خبر

شعر بارها خواندم ز قول مصطفی اندر خبر _ ادیب الممالک    بارها خواندم ز قول مصطفی اندر خبر کاید آن روزی که تابد آفتاب از باختر   ذات پاک مصطفی باشد منزه از دروغ کش رسالت داده بر خلقان خدای دادگر   گر خدا را، راست گو دانی و پیغامش درست راست میدان هرچه[…]

دانا کبود بنزد مردم هشیار

دانا کبود بنزد مردم هشیار

شعر دانا کبود بنزد مردم هشیار _ ادیب الممالک   دانا کبود بنزد مردم هشیار آنکه به بیهوده هیچ می نکند کار   دانا آن شد که پخته سازد و نیکو خامی گفتار خویش و زشتی کردار   خوب کند زشت را بکوشش افزون پخته کند خام را بجوشش بسیار   کام نجوید بشوخ چشمی[…]

کمال مرد بفضل است و مردمی و هنر

کمال مرد بفضل است و مردمی و هنر

شعر کمال مرد بفضل است و مردمی و هنر _ ادیب الممالک   کمال مرد بفضل است و مردمی و هنر بویژه آنکه مر او را بود نژاد و گهر   کر انژاد و گهر بوده بی کمال و ادب چو او را بهیچ نیرزد توأش بهیچ مخر   باستخوان خود ایدر همی بنازد مرد[…]

چو بی وجود خداوندگار آسایش

چو بی وجود خداوندگار آسایش _ انتهی

شعر چو بی وجود خداوندگار آسایش _ انتهی _ ادیب الممالک    چو بی وجود خداوندگار آسایش حرم بود بخرد و بزرگ این کشور   دوباره نامه نبشتند مفتیان مهین بمیر فرخ دانش پژوه دانشور   که ای بروشنی و فرخی شده مشهور فروغ تیغ تو و تاب مهر و نور قمر   بیا که[…]

از این مقدمه ز آن پس که یافت آگاهی

از این مقدمه ز آن پس که یافت آگاهی

شعر از این مقدمه ز آن پس که یافت آگاهی _ ادیب الممالک  ملحقات   از این مقدمه ز آن پس که یافت آگاهی جناب نزهت افندی ستوده شهبندر   خجسته رادی والا بدانش و بخرد ستوده مردی یکتا بمایه و بهنر   امین و محرم بر هر دو دولت اسلام صدیق و حامی بر[…]

چو بخت خفت و قضا چیره تیره شد اختر

چو بخت خفت و قضا چیره تیره شد اختر

شعر چو بخت خفت و قضا چیره تیره شد اختر _ ادیب الممالک    چو بخت خفت و قضا چیره تیره شد اختر زبون و زرد شود آب فضل و برگ هنر   همی گذارد دانا برون ز حکمت پای همی فرازد عاقل جدا ز فکرت سر   شناخت نتوان با دیده گوسپند ز گرگ[…]

شاه از تبار خویش وزیر اختیار کرد

شاه از تبار خویش وزیر اختیار کرد

شعر شاه از تبار خویش وزیر اختیار کرد _ ادیب الممالک    شاه از تبار خویش وزیر اختیار کرد وین اختیار نیک، شه بخت یار کرد   بنیاد ملک روی به سستی نهاده بود زین اختیار پایه ملک استوار کرد   گویند در شکارگه اینکار دیده شه بی شبهه شاه طایر دولت شکار کرد  […]

جای آن دارد که گردون اندرین غم خون ببارد

جای آن دارد که گردون اندرین غم خون ببارد

شعر جای آن دارد که گردون اندرین غم خون ببارد _ ادیب الممالک  در مرثیه قتل ناصرالدین شاه و جلوس مظفرالدین شاه   جای آن دارد که گردون اندرین غم خون ببارد لیک بر تخت همایون شه نو چون ببارد   در عزای شاه ماضی کایزد از وی باد راضی نی عجب گر سیل خون[…]

ایا نسیم سحر پا بنه بتارک فرقد

ایا نسیم سحر پا بنه بتارک فرقد

شعر ایا نسیم سحر پا بنه بتارک فرقد _ ادیب الممالک    ایا نسیم سحر پا بنه بتارک فرقد ببوس درگه موسی بن جعفر بن محمد   سپس به حضرتش از من بگو که باش بگیتی هماره فرخ و فیروز و کامکار و مؤید   رخ تو غیرت اختر دل تو معدن گوهر لب تو[…]