ای بسته پس طاعت یزدان کمر خویش

ای بسته پس طاعت یزدان کمر خویش

  • شعر ای بسته پس طاعت یزدان کمر خویش _ ادیب الممالک 

    از زبان حبیب الله خان نامی بسردار منصور نگاشته

     

    ای بسته پس طاعت یزدان کمر خویش

    تا ساخته کار دو جهان از هنر خویش

     

    حاجت بمه و مهر و سپهرت نبود زانک

    روشن شده چرخ تو ز شمس و قمر خویش

     

    همواره ره داد بپیمایی از یراک

    چشم تو بود بر کرم دادگر خویش

     

    بخشیده مظفر ملکت رایت منصور

    هم داده خدا بر تو لوای ظفر خویش

     

    تو شاه نه ای لیک اگر نامه فرستی

    سوی ملکان از ملکات و سیر خویش

     

    شاهان جهان یک سره سوی تو فرستند

    تاج و علم و تخت و نگین و کمر خویش

     

    چون باد بهاری که چو در باغ خرامی

    بوم و بر آن تازه کنی از اثر خویش

     

    آن گشن درختی تو که محروم نکردی

    کس را ز ظلال و ز نوال و ثمر خویش

     

    برگ و بر تو توشه فضل است جهان را

    وز فضل و هنر ساخته ای برگ و بر خویش

     

    آن میوه کز این شاخ برومند تو چیدی

    زردشت نه چید از ثمر کاشمر خویش

     

    گر قاف نه ای از چه به اقبال گرفتی

    عنقای سعادت را در زیر پر خویش

     

    ای خواجه چه از حال منت هیچ خبر نیست

    شاید که بسوی تو فرستم خبر خویش

     

    از دوره ایام چه گویم که بما داشت

    دایم رمضان وار ربیع و صفر خویش

     

    اینک رمضانش بمثل کاسه زهریست

    کاندر رگ جان ریخت پس از نیشتر خویش

     

    مهمان تو بود این تن فرسوده که هر شب

    در ساغر دل ریخته اشگ بصر خویش

     

    مهمان تو بود این دل آشفته که هر روز

    از خون جگر ساز کند ما حضر خویش

     

    تا چند کشد باده ز اشگ بصر خود

    تا چند خورد طعمه ز خون جگر خویش

     

    با روزه برد روز و بغم روزه گشاید

    دارد بسحر مائده ز آه سحر خویش

     

    جز آه دل تافته و اشگ روان نیست

    او را بدو گیتی خبر از اشگ تر خویش

     

    یک لمحه دلم شاد نکردی ز رخ خود

    یک لحظه تنم بار ندادی ببر خویش

     

    نه خاطرم از رنج سفر نیک زدودی

    نه شاطر خود ساختیم در سفر خویش

     

    از لعل روان بخش تو شادم که فراوان

    شیرین کندم کام ز شهد و شکر خویش

     

    اما ز کف راد تو مأیوسم ازیراک

    بر بنده کرامت نکند سیم و زر خویش

     

    گر زانکه من اندر نظر فضل تو خوارم

    این خار بروب از طرف رهگذر خویش

     

    آزاد کن از بندگی خود دل ما را

    تا زود بگیریم ازین ورطه سر خویش

     

    هر چند به راه تو زیانها همه سود است

    نفع است پشیمانی ما از ضرر خویش

     

    القصه خداوندا گفتار رهی را

    بنیوش ز فضل و کرم بی شمر خویش

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ادیب الممالک

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)

     

    قالب شعر: قصیده

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    چون مرغ دلت پرید ناگه تو که‌ ای؟ – ۳۱۱

    زعفران و ترنج و خون

    برادران بجهان اعتمادکی شاید

    راستی که در دوره تیره و تاری زندگی می‌کنم – آهای آیندگان

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    ای بسته پس طاعت یزدان کمر خویش

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «ای بسته پس طاعت یزدان کمر خویش تا ساخته کار دو جهان از هنر خویش حاجت بمه و مهر و سپهرت نبود زانک روشن شده چرخ تو ز شمس و قمر خویش» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ادیب الممالک که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ادیب الممالک بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «هر چند به راه تو زیانها همه سود است نفع است پشیمانی ما از ضرر خویش القصه خداوندا گفتار رهی را بنیوش ز فضل و کرم بی شمر خویش» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر از زبان حبیب الله خان نامی بسردار منصور نگاشته ادیب الممالک

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر از زبان حبیب الله خان نامی بسردار منصور نگاشته ادیب الممالک بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *