ایا روض الشمال فدتک نفسی

ایا روض الشمال فدتک نفسی

  • شعر ایا روض الشمال فدتک نفسی _ ادیب الممالک

     

    ایا روض الشمال فدتک نفسی

    واصغران اقول فداک بال

     

    وقالوا مل الی جهة سواها

    فقلت القلب فی جهة الشمال

     

    تا پرند نیلگون بر وی بندد مرغزار

    پرنیان هفت رنگ اندر سرآرد کوهسار

     

    ابر چون پیلان مست آمد فراز کوهسار

    باد همچون پیلبان بر پیل مست آمد سوار

     

    آبگیر از باد شبگیری کند سیمین زره

    لاله از گلبرگ تر آراست یاقوتین حصار

     

    جوی همچون نهر فرهاد است سرشار از لبن

    باغ همچون تخت پرویز است مشحون از نگار

     

    سبزه طرف جویباران هاشمی پوشد طراز

    لاله بر گرد تل از عباسیان خواهد شعار

     

    چون نجوم آسمان طالع نجوم اندر زمین

    چون سرشک عاشقان جاری میاه از آبشار

     

    یاسمین زرد را بنهاده دست باغبان

    در طبقهای لطیف اندر کنار جویبار

     

    چون بزنبیل اندرون رفته نزاربن معد

    با دل و باهوش و فربی با تن و توش نزار

     

    صف ناژ و لشکر شاپور ذوالاکتاف شد

    بر مثال رایت شاپور شد شاخ چنار

     

    گل چو ترسابچگان افکند در گردن طیب

    بلبل ناقوس زن را گفت کای شوریده یار

     

    گرچه ترسایان طریق ماسپاری خوش بیا

    ور مسلمانی برو از بت پرستی شرم دار

     

    بلبل اندر پاسخش مستانه خوش گفت این سرود

    عاشق یارم مرا با کفر و با ایمان چه کار

     

    از مناقیر طیور اندر همی ریزد شکر

    وز عقاقیر زمین یکسر همی جوشد عقار

     

    نیشکر ذات النطاقین بید همچون ذوالیدین

    نارون چون ذوالعمامه یاسمن ذات الخمار

     

    شاخ همچون ذوالیمنین سار همچون ذوالرمه

    ابر همچون ذوالجناح و برق همچون ذوالفقار

     

    باز همچون ذویزن شد کبک همچون ذوجدن

    لاله همچون ذوشناتر سرو همچون ذوالمنار

     

    در میان بوستان بر شاخهای خشک و تر

    گربه بینی دید خواهی چون قداح اندر قمار

     

    فذ و توأم نافس و حلس و معلی و رقیب

    مسبل و وغدو سفیح آنگه منبح است آشکار

     

    خون یحیی ناردان و طشت زرین بوستان

    شاه جابر آسمان و زال ساحر روزگار

     

    تیر خونین رفته در چشم شقایق همچنانک

    تیر رستم دیدی اندر دیده اسفندیار

     

    راغ دیبائی پر از نقش است و گیتی نقش بند

    ابر پستانی پر از شیر است و بستان شیرخوار

     

    نرگس اندر کاسه سیمین همی انباشت رز

    گلبن اندر دیبه دیبا همی پرورد خار

     

    سوسن اندر شکر و تمجید ولیعهد ملک

    همچنان گویا که بر تصدیق احمد سوسمار

     

    خسرو عادل مظفر شه خداوند مهین

    آن امیر کامران آن شهریار کامکار

     

    تخت را والا مکین و بخت را یکتا قرین

    چرخ را فرخ ادیب و عقل را آموزگار

     

    جویبار ناصرالدین شاه را خرم درخت

    بوستان دولت و اقبال را فرخ بهار

     

    در سریر خسروی بر پادشاهان جانشین

    افسر شاهی بفرقش از نیاکان یادگار

     

    گر بخواهد کند خواهد هر دو کتف آسمان

    ور بخواهد بست خواهد هر دو دست روزگار

     

    تا مظفر شه بر اورنگ ولیعهدی نشست

    داد داد و کشت خصم و کشت عدل و کند خار

     

    قصه آل مظفر کی دگر باید شنید

    نامه مسعود بن محمود کی آید بکار

     

    فرخی سوزد چکامه عنصری شوید ورق

    عسجدی برد زبان فردوسی آید باعتذار

     

    کای ز مدحت نامه حیران گیتی را طراز

    وی ز نامت سکه شاهان کیهان را عیار

     

    عهد پیشینان همه شب بود و عهد تو است روز

    محو شد اینک کلام اللیل یمحوه النهار

     

    نعمت خورشید و جودت را همایون مطلعی

    آورم چون مطلع خورشید در نصف النهار

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ادیب الممالک

     

    شعر مشروطه

     

    قالب شعر: قصیده

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    چون مرغ دلت پرید ناگه تو که‌ ای؟ – ۳۱۱

    زعفران و ترنج و خون

    برادران بجهان اعتمادکی شاید

    راستی که در دوره تیره و تاری زندگی می‌کنم – آهای آیندگان

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    ایا روض الشمال فدتک نفسی

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «ایا روض الشمال فدتک نفسی واصغران اقول فداک بال وقالوا مل الی جهة سواها فقلت القلب فی جهة الشمال» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ادیب الممالک که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ادیب الممالک بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «عهد پیشینان همه شب بود و عهد تو است روز محو شد اینک کلام اللیل یمحوه النهار نعمت خورشید و جودت را همایون مطلعی آورم چون مطلع خورشید در نصف النهار» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر ایا روض الشمال فدتک نفسی ادیب الممالک

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر ایا روض الشمال فدتک نفسی ادیب الممالک بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *