کای همایون تو سنت در حمله چون کحل و عرار

کای همایون تو سنت در حمله چون کحل و عرار

  • شعر کای همایون تو سنت در حمله چون کحل و عرار _ ادیب الممالک 

    مطلع دوم

     

    کای همایون تو سنت در حمله چون کحل و عرار

    وی درخشان صارمت در شعله چون مزح و عفار

     

    آن یکی تازی نژاد از دودمان ذوالجناح

    این یکی هندی نهاد از خاندان ذوالفقار

     

    آن بسان باد در بالا پیچد بر سحاب

    وین بشکل آب از دریا برانگیزد غبار

     

    آن یکی شیری است با آهو همی گردیده رام

    وین دگر چون آهوئی کز شیر فرماید شکار

     

    آن همایون با بدان بد گشت و با نیکان نکو

    وین خجسته جای گل گل گشت و جای خارخار

     

    آن یکی افلاک را از خاک دوزد پیرهن

    وین یکی بدخواه را از مرگ پوشاند ازار

     

    آن یکی در پویه از کیمخت ریزد در ناب

    وین یکی در حمله بر کافور ساید جلنار

     

    آن یکی چون شیر زرین طوق در سیمین اجم

    وین یکی چون آهوی سیمین که در زرین و جار

     

    بی سرانگشت تو کی کوکب برآید زاسمان

    بی سنانت کی دل دشمن شکافد روزگار

     

    بی بنان احمدی کی ماه یابد انشقاق

    بی عصای موسوی کی سنگ یابد انفجار

     

    جز بدستت نجم دری کی بتابد در فلک

    جز بکلکت مشگ داری کی بزاید ناف فار

     

    مرگ چون باشد بامضای سنانت منتظر

    مرد عاقل برگزیند مرگ را بر انتظار

     

    تیغ تیزت تا تبار ظالمان از جای کند

    گفت یزدان لایزیدالظالمین الا تبار

     

    گر مهار چرخ گردون در کف رادت نبود

    تا ابد بودی بریده حبل و بگسسته مهار

     

    تا روان شد جویبار عدلت اندر باغ ملک

    ظلم شد اندر کلوخ خشک اندر جویبار

     

    تا دمیده سبزه وار اندر جهان جود گفت

    تنگدستی گشته چون بوبکر اندر سبزوار

     

    کردی آذربایجان را چون بهار آذری

    گشته درالسلطنه از رأفتت دارالقرار

     

    همچنان کافعی شود کور از نگین زمردین

    تیره گون سازی نگین زهره از پیچیده مار

     

    داغگاه توسنت را ای خداوند مهین

    فرخی باید که بستاید کنون بیتی هزار

     

    لیک چون نبود در این فرخ زمان آن مرد فحل

    من شوم با فرخی مر فرخی را یادگار

     

    فرخی گر بوالمظفرشاه را در داغگاه

    مدحتی شایان نمود برد اسبی ده چهار

     

    من مظفرشاه را بستایمی کز فرخی

    در رکابش توسن افلاک را باشم سوار

     

    گویم اندر وصف دلکش داغگاه توسنش

    کای بهار جاودانه کای بهشت پایدار

     

    آتش اندر تو فروزد وی عجب در باغ خلد

    هیچکس نادیده چون دوزخ برافروزند نار

     

    در تو از آتش دمد گلهای گوناگون بسی

    تا شود کیمخت اسبان لالهای داغدار

     

    داغها چون باغهای ارغوان در باغ خلد

    یا بسان خالهای آتشین بر روی یار

     

    آتشین مکواتها چون پنجه زرین همه

    وآن سرینهای سره صافی تر از سیم عیار

     

    راست پنداری که در صحن بلورین برزدند

    شاهدان سرخ رو سرپنجهای پرنگار

     

    یا چو عکس ماه بدر افتاده اندر آبگیر

    یا چو گلگون لالها اندر میان سبزه زار

     

    هر سمندی در کمندی بسته، چون مرغ دلی

    گشته اندر پنجه شهباز طنازی شکار

     

    تا وزد بوی کباب از ران آن آهو تکان

    پیلهای مست را از سر برون آید خمار

     

    حبذا زین باد رفتاران که چون نار سموم

    حبذا ز این آتشین خویان که چون باد بهار

     

    شاخ سیسنبر دمد از قطره خوی شان بباغ

    بوی ریحان بوزد از خویشان در مرغزار

     

    اندر آن پهلو که داع تست از فرط ادب

    می نخسبند اندران پهلو بوقت احتضار

     

    کوهساران را بترکی داغ خوانند ای عجب

    که تو داغ خویش را بنهاده ای بر کوهسار

     

    داغهائی را که اسبان بر سرین خواهند داشت

    قیصر اندر جبهه خواهد سود بهر افتخار

     

    توسنت گردون بود ایشاه و داغت آفتاب

    هر صباح این داغ کیا بعد کی باد آشکار

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ادیب الممالک

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)

     

    قالب شعر: قصیده

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    چون مرغ دلت پرید ناگه تو که‌ ای؟ – ۳۱۱

    زعفران و ترنج و خون

    برادران بجهان اعتمادکی شاید

    راستی که در دوره تیره و تاری زندگی می‌کنم – آهای آیندگان

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    کای همایون تو سنت در حمله چون کحل و عرار

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «کای همایون تو سنت در حمله چون کحل و عرار وی درخشان صارمت در شعله چون مزح و عفار آن یکی تازی نژاد از دودمان ذوالجناح این یکی هندی نهاد از خاندان ذوالفقار» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ادیب الممالک که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ادیب الممالک بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «داغهائی را که اسبان بر سرین خواهند داشت قیصر اندر جبهه خواهد سود بهر افتخار توسنت گردون بود ایشاه و داغت آفتاب هر صباح این داغ کیا بعد کی باد آشکار» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر مطلع دوم ادیب الممالک

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر مطلع دوم ادیب الممالک بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *