مه من که خورشید گردون غلامش

مه من که خورشید گردون غلامش

  • شعر مه من که خورشید گردون غلامش _ ادیب الممالک

     

    مه من که خورشید گردون غلامش

    بگل پای سرو اندرون از خرامش

     

    دو ابروی پیوسته اش با دو عارض

    دو ماه نواست و دو بدر تمامش

     

    دل از سنگ سازد تن از سیم سازد

    که سنگ رخام است در سیم خامش

     

    کسی که ز لعلش چشد آب حیوان

    اگر درکشد باده بادا حرامش

     

    پری را نبود این اطاعت همانا

    فرشته است یا خود فرشته است مامش

     

    کسی کو فتد دور از آن روی و گیسو

    نه پیداست روزش نه پیداست شامش

     

    کند مشک سائی نسیم سحرگه

    چو ساید بر آن طره مشک فامش

     

    شگفتم بسی زان سرین شد که گوئی

    همی در قعود آورد از قیامش

     

    مرا کرده چون دال کوژ و دژم قد

    الف قدی از زلفکان چو لامش

     

    مرا آن پی هر چه دشنام گوید

    ببوسی از آن لب کشم انتقامش

     

    وگر سرکشی سازد این بت نمایم

    باقبال میر جوان بخت رامش

     

    خداوند نام آوران کز بزرگی

    بگردون درافکند آوازه نامش

     

    چمن شاد و خرم ز خوی لطیفش

    فلک مست و سرخوش ز انعام عامش

     

    تبارش بزرگ و نژادش خجسته

    ستوده عصام است و محکم عطامش

     

    بهر کار یزدانش یارست ازیرا

    بهر کار باشد بحق اعتصامش

     

    کمیتش چو سر برکند از صطبلش

    حسامش چو دم برکشد از نیامش

     

    ببرد همی از پس غرم سمش

    بدرد همی بر تن ببر خامش

     

    خروشنده رعدی است گوئی کمیتش

    درخشنده برقی است گوئی حسامش

     

    زمام فلک گر نبودی بدستش

    یکی بختئی بد گسسته زمامش

     

    نگویم که تیر است تنها دبیرش

    که کیوان پیر است هندوی بامش

     

    سپهر ای بسا دیه نام آوران را

    درین گردش دوره صبح و شامش

     

    ولیکن نبوده است چون میر اعظم

    نه بهرام گورش نه دستان سامش

     

    کجا مهر تابش کند جز بخاکش

    کجا چرخ گردش کند جز بکامش

     

    چو دولت فراهم شد از اقتدارش

    چو ملکت منظم شد از اهتمامش

     

    شهنشه فرستاد تشریفی از نو

    که پوشد به پیکر امیر نظامش

     

    خداوند تشریف را پیشرو شد

    بسر هشت و شایسته دید احترامش

     

    یکی جشنی آراست فرخ که میران

    ستادند یکبارگی در سلامش

     

    بپیروزی آن را بپوشید در تن

    که شهدی فزون ریخت گردون بجامش

     

    همایون و خوش باد تشریف سلطان

    بر اندام سالار با احتشامش

     

    امیرا «امیری » که بگزیده استی

    ز اولاد و احفاد قایم مقامش

     

    امیری بنام تو دارد تخلص

    ازین نام دارد فلک نیکنامش

     

    امیر است ملک هنر را ولیکن

    بدرگاه میر است کهتر غلامش

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ادیب الممالک

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)

     

    قالب شعر: قصیده

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    چون مرغ دلت پرید ناگه تو که‌ ای؟ – ۳۱۱

    زعفران و ترنج و خون

    برادران بجهان اعتمادکی شاید

    راستی که در دوره تیره و تاری زندگی می‌کنم – آهای آیندگان

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    مه من که خورشید گردون غلامش

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «مه من که خورشید گردون غلامش بگل پای سرو اندرون از خرامش دو ابروی پیوسته اش با دو عارض دو ماه نواست و دو بدر تمامش» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ادیب الممالک که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ادیب الممالک بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «امیری بنام تو دارد تخلص ازین نام دارد فلک نیکنامش امیر است ملک هنر را ولیکن بدرگاه میر است کهتر غلامش» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر مه من که خورشید گردون غلامش ادیب الممالک

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر مه من که خورشید گردون غلامش ادیب الممالک بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *