دیدم بخواب دوش درختی خجسته فر

دیدم بخواب دوش درختی خجسته فر

  • شعر دیدم بخواب دوش درختی خجسته فر _ ادیب الممالک 

     

    دیدم بخواب دوش درختی خجسته فر

    خاکش بزیر سایه و چرخش بزیر پر

     

    اندر زمین هفتم بیخش نهفته بن

    بر آسمان هفتم شاخش کشیده سر

     

    هم شاخه اش گذشته ز خاک اندر آسمان

    هم سایه اش رسید بخاور ز باختر

     

    در عقبیش نظیر نه جز طوبی بهشت

    در دینیش عدیل نه جز سرو کاشمر

     

    رسته ز مرکز زمین آن سیم گون درخت

    گشته ستون گردون آن نازنین شجر

     

    مانند خیمه ی ز زمرد فراز خاک

    کورا بود عمودی از خیزران تر

     

    یا محفلی خجسته که بر مغز ساکنانش

    آرد نسیم بوی ریاحین ز باد غر

     

    یا کوه بی ستون را افراشته ستون

    یا بر فراز الوند گسترده چتر زر

     

    یا نخله ای که دختر عمران جوانش کرد

    یا نخلة العجوز که کشتش پیام بر

     

    نقصی در آن ندیدم جز اینکه در جهان

    با این فرو وقار نبودش یکی ثمر

     

    آنسان درخت زفت قوی چون ثمر نداد

    خواهد شدن فسانداش اندر جهان سمر

     

    بشگفت مانده سخت و بپرسیدم از یکی

    کاین شاخ سبز و خرم چبود بخاک بر

     

    نه صمغ از او بجوشد نه خود ترانگبین

    نه صبر از او بریزد مانانه نی شکر

     

    نه ارغوان برآید از او و نه ضیمران

    نه یاسمن بروید از آن و نه نیلپر

     

    این نخله بلند نه خرما دهد نه مقل

    این شاخه کهن نه تماشا دهد نه بر

     

    این بوستان برای چه دارد چنین درخت

    آن باغبان برای چه کارد چنین شجر

     

    نشنیده ای که مردم دانا همیزنند

    بر شاخ بی ثمر مثل مرد بی هنر

     

    چون مرد بی هنر، تو یکی دانش، خرد و مه

    چون شاخ بی ثمر تو یکی خوانش خشک و تر

     

    گفت این قصیده تو بودای ادیب فحل

    گفت این جریده تو بودای هژبر نر

     

    این نخل بی ثمر که بچشمت بود عیان

    باشد همان قصیده که شد در جهان سمر

     

    چون استن حنانه بنالد در این جهان

    در آنجهان بروید از او میوه مگر

     

    این است آن قصیده که الفاظ آن بدیع

    این است آن قصیده که ابیات او غرر

     

    این است آن قصیده که در باغ رو نقش

    گفتی بمدح مفتی احکام دادگر

     

    تمجیدها شنیدی از مهتران عصر

    چونانکه ز آفرینشان گوش تو گشت کر

     

    صیت قصیده رفت ابر طاق هشتمین

    وز جایزه اش ندید کسی در جهان اثر

     

    گفتم چرا جناب شریعت مرا نداد

    پاداش این قصیده شیرین تر از شکر

     

    بر آفرین خرید ز من مدح و آفرین

    لا تأکلوالربا هم منسوخ شد مگر

     

    گفتا بنص آیت حیوا بمثلها

    اینجا ربا مباح و حلال است در نظر

     

    گفتم کنونچه باید کردن که ایندرخت

    برگش شود زمرد و بارش شود گهر

     

    گفتا ز ابر دست سپه دار ملک جود

    تا نی همی بریخت ببالای آن مطر

     

    یعنی ز دست نصرة دولت که در جهان

    چونان نزاد مادر گیتی یکی پسر

     

    گر تو درخت نصرت و دولت شنیده ای

    سایه اش ز فتح باشد و میوه اش بود ظفر

     

    این است آن درخت همیون باردار

    این است آن نهال برومند بارور

     

    ای آنکه سهم تیر کمان ترا همی

    گردون ز آفتاب بسر برکشد سپر

     

    بهرام تیغ زن را از بهر بندگیت

    جوزا شود حمایل و پروین بود کمر

     

    از رای مهر زای تو روشن شد آفتاب

    چونان کز آفتاب برد روشنی قمر

     

    اقبال در کمند تو چون شهریار چین

    در خم خام رستم آن پور زال زر

     

    از زخم بیلک تو بهیجا تهمتنان

    اسفندیاروار بقرپوس هشته سر

     

    در خاطر مبارک داری که بر رهی

    دادی چگونه وعده انعام و سیم و زر

     

    چون نقش بر حجر بدل امید تو بماند

    غافل که وعده تو بود نقش بر شمر

     

    بیگلر بیگی و موتمن آنان ک شوطشان

    بودی وراء خطو تو در عرصه هنر

     

    کردند همتی که نه من داشتم گمان

    بل بود در حق تو گمانم زیاده تر

     

    آنچم گمان بباره این هر دو از تو زاد

    هر چم یقین بباره تو زین دو مشتهر

     

    یا بارور نما شجر فکرتم ز تبر

    یا قطع کن نهال امید من از تبر

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ادیب الممالک

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)

     

    قالب شعر: قصیده

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    زعفران و ترنج و خون

    در زندان

    رؤس دولت، شیوخ ملت، ببازی ایران، خراب گردید

    کو عمر؟ که داد عیش بستانم از او – ۲۸۸

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    دیدم بخواب دوش درختی خجسته فر

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «دیدم بخواب دوش درختی خجسته فر خاکش بزیر سایه و چرخش بزیر پر اندر زمین هفتم بیخش نهفته بن بر آسمان هفتم شاخش کشیده سر» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ادیب الممالک که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ادیب الممالک بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «آنچم گمان بباره این هر دو از تو زاد هر چم یقین بباره تو زین دو مشتهر یا بارور نما شجر فکرتم ز تبر یا قطع کن نهال امید من از تبر» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر دیدم بخواب دوش درختی خجسته فر ادیب الممالک

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر دیدم بخواب دوش درختی خجسته فر ادیب الممالک بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *