نهادم ز بهر عیادت قدم

نهادم ز بهر عیادت قدم – وثوق و لقمان

شعر نهادم ز بهر عیادت قدم – وثوق و لقمان ملک الشعرا بهار   نهادم ز بهر عیادت قدم به دولتسرای ولی النعم   خداوند انعام و احسان «‌وثوق‌» سر سروران خواجه محتشم   به نزد خدای جهان رستگار به نزدیک خلق خدا محترم   مسالک ز تدبیر او مفتتح ممالک ز تاثیر او منتظم[…]

بزم طرب ساز و کن فراز در غم

بزم طرب ساز و کن فراز در غم – هرج و مرج

شعر بزم طرب ساز و کن فراز در غم – هرج و مرج ملک الشعرا بهار    بزم طرب ساز و کن فراز در غم سادهٔ زیبا بخواه و بادهٔ درغم   خون سیاووش ریز در کف موسی قبلهٔ زردشت زن به خیمهٔ رستم   مطرب‌! چون ساختی نوای همایون گاه ره زیر ساز و[…]

همی چه گویی چندین چراست قالاقیل

همی چه گویی چندین چراست قالاقیل

شعر همی چه گویی چندین چراست قالاقیل ملک الشعرا بهار  دار مجازات   همی چه گویی چندین چراست قالاقیل به پیش این در و برگرد آن بلند نخیل   شگفت روزی‌، همچون قیامت از انبوه فراخنایی‌، مانند محشر از تهویل   ز بس نظارگیان درتنیده یک به‌دگر ببسته راه شد آمد، به عابران سبیل  […]

در پایتخت ما بگشادند بخت گِل

در پایتخت ما بگشادند بخت گِل

شعر در پایتخت ما بگشادند بخت گِل ملک الشعرا بهار  پایتخت گل    در پایتخت ما بگشادند بخت گِل شد پایتخت ما به صفت پای تخت گل   خوشگلتر از شوارع ری نیست کاندروست صدگونه شکل هندسی از لخت لخت گل   هر گه ستور گام نهد از پی عبور بر گرد گام‌هاش بروید درخت[…]

یک‌ره از ری سوی لندن گذر ای پیک شمال

یک‌ره از ری سوی لندن گذر ای پیک شمال

شعر یک‌ره از ری سوی لندن گذر ای پیک شمال ملک الشعرا بهار  پیام به انگلستان   یک‌ره از ری سوی لندن گذر ای پیک شمال بر ازین شهر بدان شهر یکی صورت حال   بحر اخضر چو فرو ربزد در تنگه مانش تنگهٔ مانش چو پیوندد با بحر شمال   کشوری بینی پر مردمی[…]

ای بر گل سوری زده از مشک سیه خال

ای بر گل سوری زده از مشک سیه خال

شعر ای بر گل سوری زده از مشک سیه خال ملک الشعرا بهار تشبیب   ای بر گل سوری زده از مشک سیه خال وز عود خط آراسته بر چینی تمثال   لعبت نبود چون تو دل‌آشوب و دل‌آوبز آهو نبود چون تو سیه‌چشم و سیه‌خال   ای دست نکویی به بناگوش تو زان زلف[…]

آن اختری که کرد نهان چندگه جمال

آن اختری که کرد نهان چندگه جمال

شعر آن اختری که کرد نهان چندگه جمال ملک الشعرا بهار  صدارت اتابک اعظم   آن اختری که کرد نهان چندگه جمال امروز شد فروزان از مطلع جلال   از مطلع جلال فروزان شد اختری کز چشم خلق داشت نهان چندگه جمال   یکچندکرد روی پی مصلحت نهان واینک طلوع کرد دگر ره به فر[…]

افتاده‌ایم سخت به دام بلای گل

افتاده‌ایم سخت به دام بلای گل – بلای گل

شعر افتاده‌ایم سخت به دام بلای گل – بلای گل ملک الشعرا بهار    افتاده‌ایم سخت به دام بلای گل یارب چو ما مباد کسی مبتلای گل   گِل مشکلی شده‌است به هر معبر و طریق گام روندگان شده مشکل‌گشای گل   هرگه که ابر خیمه زند در فضای شهر بر بام هر سرای برآید[…]

چون غرهٔ افق ز شفق شد شقیق رنگ

چون غرهٔ افق ز شفق شد شقیق رنگ

شعر چون غرهٔ افق ز شفق شد شقیق رنگ ملک الشعرا بهار  صفت هلال و اسب   چون غرهٔ افق ز شفق شد شقیق رنگ بر شاه روم تاختن آورد شاه زنگ   شب‌ را ز روی‌، پرده برافتاد و رخ نهفت حور سپیدچهر، ز دیو سیاه‌رنگ   خورشید رخ نهفت‌ و برآمد هلال عید[…]

می فروهل زکف‌ای ترک و به یک‌سو نه چنگ

می فروهل زکف‌ای ترک و به یک‌سو نه چنگ

شعر می فروهل زکف‌ای ترک و به یک‌سو نه چنگ ملک الشعرا بهار رزم نامه   می فروهل زکف‌ای ترک و به یک‌سو نه چنگ جامهٔ جنگ فروپوش که شد نوبت جنگ   باده را روز بیفسرد بهل باده ز دست چنگ را نوبت بگذشت بنه‌ چنگ ز چنگ   رخ برافروز و رخ خصم[…]

ملک ایران سر بسر در انقلاب است ای ملک

ملک ایران سر بسر در انقلاب است ای ملک

شعر ملک ایران سر بسر در انقلاب است ای ملک – ملک الشعرا بهار  ای ملک    ملک ایران سر بسر در انقلاب است ای ملک کشور جمشید و افریدون خرابست ای ملک   جنبشی با خاطر بیدار، کاندر ملک ما مسکنت بیدار و آسایش به خوابست ای ملک   قبضهٔ شمشیر شاهان عجم‌، در[…]

باز به پا کرد نوبهار سرادق

باز به پا کرد نوبهار سرادق

شعر باز به پا کرد نوبهار سرادق ملک الشعرا بهار  در منقبت حضرت امام جعفر صادق‌(‌ع‌)   باز به پا کرد نوبهار سرادق بلبل آمد خطیب و قمری ناطق   رایتی فرودین به باغ درآویخت پرچم سرخ از گلوی سبز سناجق   طبل زد از نیمروز لشکر نوروز وز حد مغرب گرفت تا حد مشرق[…]

ای خفته درین خاکدان رباط

ای خفته درین خاکدان رباط – بیدار شو!

شعر ای خفته درین خاکدان رباط – بیدار شو! ملک الشعرا بهار    ای خفته درین خاکدان رباط چون طفل فروبسته در قماط   تا چند نشینی به آب وتاب ای خواجه درین خاکدان رباط   زود است که بینی به جز کفن بیداد نبود هیچ در بساط   باله که گذشتن نشایدت روز دگر[…]

ای شوکت ای شکسته دل دوستان خویش

ای شوکت ای شکسته دل دوستان خویش

شعر ای شوکت ای شکسته دل دوستان خویش ملک الشعرا بهار  به یکی از دوستان    ای شوکت ای شکسته دل دوستان خویش بر جان عاشقان مزن از هجر خویش نیش   گر بنگری در آینهٔ قلب خویشتن بینی به خود ارادت یاران زپیش بیش   اوقات دوستان مکن از زهر عشوه تلخ قلب فسردگان[…]

بربوده دلم چشم پر فنش

بربوده دلم چشم پر فنش – تغزل

شعر بربوده دلم چشم پر فنش – تغزل ملک الشعرا بهار    بربوده دلم چشم پر فنش وان عارض چون ماه روشنش   نسرینش رخ و سوسنش دو زلف من بندهٔ نسرین و سوسنش   عشقی است دگرگونه با ویم مهریست دگرگونه با منش   خاطر شده مفتون عارضش دیده شده حیران دیدنش   مانا[…]

آن را که نگون است رایتش

آن را که نگون است رایتش – خیانت

شعر آن را که نگون است رایتش – خیانت ملک الشعرا بهار    آن را که نگون است رایتش من هیچ نخواهم حمایتش   و آن دیو که این کار خواسته است دیوانه بخوانند، ملتش   این کشور تحت‌الحمایه نیست هم نیز برنجد زصحبتش   ملکی که ز جیحون و هیرمند تا دجله برآید مساحتش[…]

شریر، قاضی و رهزن‌، امین و دزد، عسس‌!

شریر، قاضی و رهزن‌، امین و دزد، عسس‌!

شعر شریر، قاضی و رهزن‌، امین و دزد، عسس‌! ملک الشعرا بهار  شکواییه    شریر، قاضی و رهزن‌، امین و دزد، عسس‌! ازبن دیار بباید برون جهاند فرس‌؛   فتاده کارکسان با جماعتی که بوند همه عوان و همه خونی و همه ناکس‌!   زمام جمله سپرده هوس به چنگ هوی مهار جمله سپرده هوی[…]

نگر به زلف و بنا گوش آن بت کشمیر

نگر به زلف و بنا گوش آن بت کشمیر

شعر نگر به زلف و بنا گوش آن بت کشمیر ملک الشعرا بهار  بهاریه و تشبیب   نگر به زلف و بنا گوش آن بت کشمیر یکی ز ساده پرند و یکی ز سوده عبیر   دو پیشه دارد بر جان و دل دو طرهٔ او یکی گذارد بند و یکی نهد زنجیر   شگفتم[…]

باد بیاورد بوی مشک به شبگیر

باد بیاورد بوی مشک به شبگیر

شعر باد بیاورد بوی مشک به شبگیر ملک الشعرا بهار  تغزل و تشبیب    باد بیاورد بوی مشک به شبگیر گوئی بگذشت از آن دو زلف گره گیر   شبگیر ار بگذرد نسیم بر آن زلف مشک فرازآورد نسیم به شبگیر   دانم تدبیرها بسی به همه کار لیک به عشق اندرون ندانم تدبیر  […]

بوستان بشکفت و بلبل برکشید از دل صفیر

بوستان بشکفت و بلبل برکشید از دل صفیر

شعر بوستان بشکفت و بلبل برکشید از دل صفیر ملک الشعرا بهار  تغزل   بوستان بشکفت و بلبل برکشید از دل صفیر همچو چشم من گهرپالای شد ابر مطیر   بر نشاط روی گل وقت سپیده‌دم به باغ فاخته آوای بم زد عندلیب آوای زیر   بوستان بشکفت چون رامشگه پروبز شاه سروبن برخاست چون[…]

به بهارستان افتاد مرا دوش عبور

به بهارستان افتاد مرا دوش عبور

شعر به بهارستان افتاد مرا دوش عبور ملک الشعرا بهار  مجلس چهاردهم    به بهارستان افتاد مرا دوش عبور جنتی دیدم بی‌حور و سراپای قصور   حوریان کرده رخ از فترت ایام دژم قصرها یافته از فرقت احباب فتور   سربسر یافته تبدیل به آیات عذاب آن کجا بوده سراپای پر از آیت نور  […]

انگور شد آبستن هان ای بچهٔ حور

انگور شد آبستن هان ای بچهٔ حور

شعر انگور شد آبستن هان ای بچهٔ حور ملک الشعرا بهار  در وصف انگور    انگور شد آبستن هان ای بچهٔ حور برخیز و به گهواره فکن بچهٔ انگور   آن بچهٔ نوزاده فروگیر که مادرش شش ماه فرو خفته درآغوش مه و هور   اکنون شده آبستن و برگردش هر روز چون قابلگان آمده[…]

سنبل داری به گوشهٔ چمن اندر

سنبل داری به گوشهٔ چمن اندر – تغزل

شعر سنبل داری به گوشهٔ چمن اندر – تغزل ملک الشعرا بهار    سنبل داری به گوشهٔ چمن اندر نرگس کاری به برگ یاسمن اندر   در عجبم زافریدگار، کزان روی لاله نشاند به شاخ نسترن اندر   ای صنم خوبرو به جان تو سوگند کم ز غم آتش زدی به جان وتن اندر  […]

خوشست اکنون اگر جویی به آبسکون گذار اندر

خوشست اکنون اگر جویی به آبسکون گذار اندر

شعر خوشست اکنون اگر جویی به آبسکون گذار اندر ملک الشعرا بهار  تجدید مطلع (در توصیف مازندران)   خوشست اکنون اگر جویی به آبسکون گذار اندر سوی مازندران تی و برگیری قرار اندر   گهی بر ساحل دریا بخوید و مرغزار اندر گهی بر طرف بابل رود با بوس و کنار اندر   گهی غلطیده[…]

روان شد لشگر آبان به طرف جوببار اندر

روان شد لشگر آبان به طرف جوببار اندر

شعر روان شد لشگر آبان به طرف جوببار اندر ملک الشعرا بهار  پائیز و زمستان   روان شد لشگر آبان به طرف جوببار اندر نهاده سیمگون رایت به کتف کوهسار اندر   نهان شد دامن البرز در میغ و بخار اندر تو گویی گرد کُه بستند پولادین حصار اندر   چو بر بستان کفن پوشید[…]

ای‌خوش آن‌ساعت که‌آید پیک جانان بی‌خبر

ای‌خوش آن‌ساعت که‌آید پیک جانان بی‌خبر

شعر ای‌خوش آن‌ساعت که‌آید پیک جانان بی‌خبر ملک الشعرا بهار  بی خبر    ای‌خوش آن‌ساعت که‌آید پیک جانان بی‌خبر گویدم بشتاب سوی عالم جان بی‌خبر   ای‌خوش آن‌ساعت که‌جام بی‌خودی ازدست دو‌ست خواهم و گردم ز خواهش‌های دوران بی‌خبر   تا خبر شد جانم از اسرار پنهان وجود گشتم از قیل و مقال کفر و[…]

حبذا از این نگارستان پر نقش و نگار

حبذا از این نگارستان پر نقش و نگار

شعر حبذا از این نگارستان پر نقش و نگار ملک الشعرا بهار در وصف آتلیه نقاشی اسعد   حبذا از این نگارستان پر نقش و نگار خوش‌تر از بتخانهٔ چین و سرای نوبهار   صفحه ‌اندر صفحه خرم ‌چون بهشت ‌اندر بهشت پرده اندر پرده رنگین چون بهار اندر بهار   نقش‌های روم و یونان[…]

شاعر-ساحر-منم-اندر-جهان-خاقانی

شاعر ساحر منم اندر جهان – ۱۶۳

شاعر ساحر منم اندر جهان خاقانی – قصیده ۱۶۳ مطلع سوم   شاعر ساحر منم اندر جهان در سخن از معجزه صاحب قران   از شجر من شعرا میوه چین وز صحف من فضلا عشر خوان   وز حسد لفظ گهر پاش من در خوی خونین شده دریا و کان   نعش و پرن بافته[…]

چون پای خرد خرد نهادی به لاله‌زار

چون پای خرد خرد نهادی به لاله‌زار

شعر چون پای خرد خرد نهادی به لاله‌زار ملک الشعرا بهار  لاله زار    چون پای خرد خرد نهادی به لاله‌زار خوبان بخند خندکشندت میان کار   زان خردخرد، خورده شوی در شکارشان کان خند خند، خندهٔ شیرست بر شکار   الوان رنگ رنگ فرو هشته از یمین خوبان طرفه طرفه‌، روان گشته از یسار[…]

خمش مباش کنون کامد ای بهار، بهار

خمش مباش کنون کامد ای بهار، بهار

شعر خمش مباش کنون کامد ای بهار، بهار ملک الشعرا بهار  مرگ تزار    خمش مباش کنون کامد ای بهار، بهار سخن زلعبت چین وبت بهار، به آر   ز بی‌حقیقتی چرخ و بیوفایی دهر هزاردستان زد در میان باغ‌، هزار   چه گفت‌؟ گفت جهان رهزنی حرام‌خورست تو سر به عشوهٔ دهر حرام‌خوار، مخار[…]