نهادم ز بهر عیادت قدم

نهادم ز بهر عیادت قدم – وثوق و لقمان

  • شعر نهادم ز بهر عیادت قدم – وثوق و لقمان ملک الشعرا بهار

     

    نهادم ز بهر عیادت قدم

    به دولتسرای ولی النعم

     

    خداوند انعام و احسان «‌وثوق‌»

    سر سروران خواجه محتشم

     

    به نزد خدای جهان رستگار

    به نزدیک خلق خدا محترم

     

    مسالک ز تدبیر او مفتتح

    ممالک ز تاثیر او منتظم

     

    زبان بنانش به جبر حساب

    سخن گفته در گوش جذر اصم

     

    ولی نوک کلکش به وقت عتاب

    سنان گشته در چشم شیر اجم

     

    بساط صدارت ازو جسته کیف

    مقام وزارت چنو دیده کم

     

    دلم‌ رنجه شد چون بدیدم که هست

    خداوند، رنجه ز درد شکم

     

    شفا از خدا جسته و خواستم

    یکی کاغذ و نسخه کردم رقم

     

    الم از تنش پاک یزدان زدود

    به جان عدویش فزود آن الم

     

    نگه کن که آن خواجه با من چه کرد

    ز لطف و ز مهر و ز حُسن شیم

     

    فزون داشت بر ما حقوق قدیم

    بر آن جمله افزود حق‌القدم

     

    عجب‌تر که شعری به مدحم سرود

    چو یک رشته الماس بسته بهم

     

    درم داد بسیار و از مکرمت

    برافزود شعر دری بر درم

     

    بزرگا! وثوقا! که تنها همو

    بزرگست و آن دیگران باد و دم

     

    کند با بزرگی ثنایم به شعر

    دهد بی‌تقاضا صلت نیز هم

     

    خودش مدح فرماید و هم خودش

    ببخشد صله‌، اینت اصل کرم

     

    صله وافر و بحر شعرش رمل

    سر انگشتش این بحرها کرده ضم

     

    چو این وافر و این رمل کی شنید

    کس اندر عرب یا که اندر عجم

     

    زنم زان مضامین شیرین او

    کنون همچو بهرام چوبین منم

     

    منم آنکه با آش شلغم همی

    ز مرضای خود شل کنم دست غم

     

    منم آنکه مکروب‌ها می کنند

    ز سهمم چو موش از بر گربه رم

     

    خداوندگارا در ایران تویی

    که تنها وجودت بود مغتنم

     

    زهی دولتی کش تو باشی وثوق

    زهی زاولی کش تویی روستم

     

    خوش آن زائری کش تو گویی تعال

    خوش آن سائلی کش تو گویی نعم

     

    تو بودی که نه سال ازین پیش کند

    ازبن ملک پاس تو بیخ ستم

     

    تو بودی که از رهزنان بستدی

    وطن را چو از گرگ جابر، غنم

     

    تو بودی که برهاندی این خلق را

    به تدبیر از آن قحطی و آن سقم

     

    تو از صدمت جنگ بین‌الملل

    رهاندی وطن را که بد متهم

     

    تو این مملکت را دو سال تمام

    نگه‌داشتی با شهی بی‌حشم

     

    اگر یاد آرد شه پهلوی

    از آن روزگار درشت دژم

     

    بغیر تو کس را به کس نشمرد

    سخن گشت کوته و جف‌القلم

     

    الا تا بود پهن برگ کدو

    الا تا بود گرد برگ کلم

     

    کند تا سرم‌جات‌، دفع سموم

    بود تا ضمادات‌، ضد ورم

     

    هواخواه تو خوش زید لیک دیر

    بداندیش تو خوش خورد لیک سم

     

    بمانی تو در این جهان و شوند

    حسودان تو مجتمع در عدم

     

    چو لقمان ادهم نباشد کسی

    هوادار جانت‌، به جانت قسم

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ملک الشعرا بهار

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)

     

    قالب شعر: قصیده

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    آن را که نگون است رایتش – خیانت

    دانلود آهنگ روزبه نعمت الهی خداحافظ عزیزم  + پخش آنلاین

    تا رقم حسن تو زد آسمان – ۱۶۱

    40 – فرنگیس اولین مرکب روان کرد – افسانه‌سرائی ده دختر

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    نهادم ز بهر عیادت قدم

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «نهادم ز بهر عیادت قدم به دولتسرای ولی النعم خداوند انعام و احسان «‌وثوق‌» سر سروران خواجه محتشم
    » آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ملک الشعرا بهار که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ملک الشعرا بهار  بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «بمانی تو در این جهان و شوند حسودان تو مجتمع در عدم چو لقمان ادهم نباشد کسی هوادار جانت‌، به جانت قسم» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر وثوق و لقمان ملک الشعرا بهار

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر وثوق و لقمان ملک الشعرا بهار بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»