شعر نه عاقل است که دارد در این سرایِ رحیل ایرج میرزا

نه عاقل است که دارد در این سرای رحیل

شعر نه عاقل است که دارد در این سرای رحیل ایرج میرزا  در نعت نبّی خاتم   نه عاقل است که دارد در این سرایِ رحیل قصّیر عمرِ خود اندر امید هایِ طویل   نهد به گردنِ جان رشته‌ای ز طولِ اَمَل که تا قیامت آن رشته را بود تطویل   مَناص جویی از این[…]

شعر زان همه امّیدها که بودم در دل ایرج میرزا

زان همه امّیدها که بودم در دل

شعر زان همه امّیدها که بودم در دل ایرج میرزا  شکوه از مرگ پدر و مدح قائم مقام   زان همه امّیدها که بودم در دل نیست کنون غیرِ ناامیدی حاصل   گفتم هرگز فرامُشم ننماید آن کو هرگز فرامُشش نکند دل   بود گُمانم که چون امیر ز تبریز رفت به بختِ سعید و[…]

شعر ای بر کچلان دهر سرهنگ ایرج میرزا

ای بر کچلان دهر سرهنگ – مزاح با ابوالحسن خان

شعر ای بر کچلان دهر سرهنگ ایرج میرزا    ای بر کچلان دهر سرهنگ حق حفظ کند سرِ تو از سنگ   ای آکچل، ای ابوالحسن‌خان ای تو وزغ و حسین خرچنگ   من چون تو کچل ندیده‌ام هیچ نه در کَن و سولَقان، نه در کَنگ   ماهِ فلکی نموده تقلید از زِفتِ سرت[…]

شعر هر که را با سرِ زلفِ سیه افتد کارش ایرج میرزا

هر که را با سرِ زلفِ سیه افتد کارش

شعر هر که را با سرِ زلفِ سیه افتد کارش ایرج میرزا  در مدح امیر نظام   هر که را با سرِ زلفِ سیه افتد کارش چون سیه کاران آشفته بود بازارش   دی ز کف برد دلم دلبر کی کز درِ حسن سِجده آرند بتانِ چِگِل و فَرخارش   واعظ ار بیند یک بار[…]

شعر پدرش گفته که با من ننشیند پسرش مطایبه ایرج میرزا

پدرش گفته که با من ننشیند پسرش – مطایبه

شعر پدرش گفته که با من ننشیند پسرش – مطایبه – ایرج میرزا    پدرش گفته که با من ننشیند پسرش مُردَم از غصّه خدا مرگ دهد بر پدرش   گر بمیرد پدرش جایِ غم و ماتم نیست زنده ام من ، بنوازم ز پدر خوب ترش   لَله را نیز اگر دست به سر[…]

شعر بیضه‌ام رنجور شد از بیضه‌ات دور ای وزیر ایرج میرزا

بیضه‌ام رنجور شد از بیضه‌ات دور ای وزیر

شعر بیضه‌ام رنجور شد از بیضه‌ات دور ای وزیر ایرج میرزا  مزاح با یکی از وزیران   بیضه‌ام رنجور شد از بیضه‌ات دور ای وزیر پرسشی کن گاه‌گاه از حالِ رنجور ای وزیر   دیر گاهی شد که از احوالِ تخمم غافلی این چنین غفلت بود از چون تویی دور ای وزیر   از همان[…]

شعر تا شهنشاهِ جهان گردید مهمانِ وزیر ایرج میرزا

تا شهنشاهِ جهان گردید مهمانِ وزیر

شعر تا شهنشاهِ جهان گردید مهمانِ وزیر ایرج میرزا  خوشامد به شاه در مهمانیِ وزیر   تا شهنشاهِ جهان گردید مهمانِ وزیر متّفق دید آسمان بختِ جوان با رایِ پیر   عمر ها پرورده شد در مرتعِ گردون حَمَل تا چنین روزی شود طبخِ خدیوِشیر گیر   شیرِ گردون کرد فر به خویش را تا[…]

شعر چو شاه بنند دل در جهان به رَشفِ ثُغُور ایرج میرزا

چو شاه بنند دل در جهان به رشف ثغور

شعر چو شاه بنند دل در جهان به رشف ثغور ایرج میرزا  در ورود مظفّرالدین میرزا ولّی عهد به تبریز و مدح امیر نظام    چو شاه بنند دل در جهان به رَشفِ ثُغُور چگونه یارد بستن کمر به حفظِ ثُغور   چو شه که جانِ جهانست رنجِ خویش گُزید دگر نگردد جانِ جهانیان رنجور[…]

شعر فکر آن باش که سالِ دگر ای شوخ پسر ایرج میرزا

فکر آن باش که سالِ دگر ای شوخ پسر

شعر فکر آن باش که سالِ دگر ای شوخ پسر ایرج میرزا اندرز و نصیحت   فکر آن باش که سالِ دگر ای شوخ پسر روزگارِ تو دِگر گردد و کارِ تو دگر   حسن تو بسته به مویی است ز من رنجه مشو که ز روزِ بدِ تو بر تو شدم یادآور   بر[…]

شعر ساقیِ سیم بر بده ساغر ایرج میرزا

ساقی سیم بر بده ساغر

شعر ساقی سیم بر بده ساغر ایرج میرزا  در تهینتِ فرزند یافتنِ نصرة الدّوله   ساقیِ سیم بر بده ساغر که جهان یافت رونقِ دیگر   شهر تبریز فصب تابستان گشته همچون بهار جان پرور   ابر بر روی سبزه پنداری ریخت هر بامداد گوهرِ تر   باد گویی به مغز بسپارد همه از باغ[…]

شعر برآمد بامدادان مِهرِ انور ایرج میرزا

برآمد بامدادان مهر انور

شعر برآمد بامدادان مهر انور ایرج میرزا  در مدیحه و تبریک عروسی   برآمد بامدادان مِهرِ انور جهان را کسوتِ نو کرد در بر   تو پنداری که زرّین شاهبازی همی گسترد در صحنِ فلک پر   و یا از بهرِ اثباتِ رِسالت کفِ موسی همی شد ز آستین دَر   و یا گویی عروسی[…]

شعر رفیق اهل و سرا امن و باده نوشین بود ایرج میرزا

رفیق اهل و سرا امن و باده نوشین بود

شعر رفیق اهل و سرا امن و باده نوشین بود ایرج میرزا  شب جمعه خدمت حاج امین   رفیق اهل و سرا امن و باده نوشین بود اگر بهشت شنیدی بِساطِ دوشین بود   چه حال خوب و شب جمعۀ خوشی دیدیم چه بودی ار شبِ هر جمعه حالِ ما این بود   عجب شبی[…]

شعر ملکا با تو دگر دوستیِ ما نشود ایرج میرزا

ملکا با تو دگر دوستیِ ما نشود

شعر ملکا با تو دگر دوستیِ ما نشود ایرج میرزا  شکوۀ دوستانه از ملک الشّعرایِ بهار   ملکا با تو دگر دوستیِ ما نشود بعد اگر شد شده است ، امّا حالا نشود   بنشسته است غباری ز تو در خاطر من که بدین زودی از خاطر من پا نشود   دلم از طیبت پررَیبَتِ[…]

شعر نقاب دارد و دل را به جلوه آب کند ایرج میرزا

نقاب دارد و دل را به جلوه آب کند

شعر نقاب دارد و دل را به جلوه آب کند ایرج میرزا انتقاد از حجاب   نقاب دارد و دل را به جلوه آب کند نعوذباللّه اگر جلوه بی نقاب کند   فقیه شهر به رفعِ حجاب مایل نیست چرا که هر چه کند حیله در حجاب کند   چو نیست ظاهرِ قرآن به وِفقِ[…]

شعر حُجَّةُ‌الاسلام کتک می‌زند ایرج میرزا

حجةالاسلام کتک می‌زند

شعر حجةالاسلام کتک می‌زند ایرج میرزا  در هجو شیخ فصل اللّهِ نوری   حُجَّةُ‌الاسلام کتک می‌زند بر سر و مغزت دَگَنک می‌زند   گر نرسد بر دَگَنک دستِ او دست به نعلین و چُسَک می‌زند   این دو سه گر هیچ کدامش نشد با حَنَک و تحتِ حَنَک می‌زند   تا نشوی پاره خبردار باش[…]

شعر برخیز که باید به قدح خون رز افگند ایرج میرزا

برخیز که باید به قدح خون رز افگند

شعر برخیز که باید به قدح خون رز افگند ایرج میرزا در مدح نصرة الدوله عم زاده ناصرالدین شاه در تبریز گفته   برخیز که باید به قدح خون رز افگند کِامد مهِ فروردین تا شد مهِ اسفند   آورد نسیم آنچه همی باید آورد افگند صبا آنچه همی شاید افگند   وقتست نگارا که[…]

شعر مقبول باد طاعتِ شَهزاده اعتضاد ایرج میرزا

مقبول باد طاعت شهزاده اعتضاد

شعر مقبول باد طاعت شهزاده اعتضاد ایرج میرزا  در مدح اعتضادالسَّلطنه   مقبول باد طاعتِ شَهزاده اعتضاد عیدِ سعیدِ فطر بر او فرخجسته باد   چون از جوان بسنده بود طاعتِ خدای هر طاعتی که کرد خدا را پسنده باد   واجب نمود سجدۀ حقّ را به خویشتن زان رو به خلق سجدۀ او واجب[…]

شعر دلا ز بختِ بدِ من علی قلی خان رفت ایرج میرزا

دلا ز بخت بد من علی قلی خان رفت

شعر دلا ز بخت بد من علی قلی خان رفت ایرج میرزا حسب الامر جناب جلالت مآبِ اجلِّ اکرم آقایِ قائم مقام مَدّظِلُّه العالی محضِ فرح خاطرِ مبارک حضرت اجلّ روحی فِداه عرض شد   دلا ز بختِ بدِ من علی قلی خان رفت دریغ و درد که از دست بیست تومان رفت   روان[…]

شعر چشمم سپید شد به رَهِ انتظارِ اسب ایرج میرزا

چشمم سپید شد به ره انتظار اسب

شعر چشمم سپید شد به ره انتظار اسب ایرج میرزا  در طلبِ اسب از نظام السلطنه   چشمم سپید شد به رَهِ انتظارِ اسب پیدا نشد ز جانب سوران سوارِ اسب   آری شدید تر بود از موت بی گُمان چون انتظار های دگر انتظار اسب   با اسب می کنند همه مردمان شکار من[…]

شعر حَسَبِ مرد هنرمند به فضلست و ادب ایرج میرزا

حسب مرد هنرمند به فضلست و ادب

شعر حَسَبِ مرد هنرمند به فضلست و ادب ایرج میرزا  در مدح امیرنظام گروسی در زمان حیات پدر گفته   حَسَبِ مرد هنرمند به فضلست و ادب شکر ایزد که مرا فضل و ادب گشته حَسَب   نَسَب من هنر است و حَسَبِ من ادبست وین منم خود شده رویِ حسب و پشت نسب  […]

شعر ز درج دیده در آودره ام لَالی را ایرج میرزا

ز درج دیده در آودره ام لالی را – شعر در رثاء مرحومه درة المعالی

شعر ز درج دیده در آودره ام لَالی را ایرج میرزا   ز درج دیده در آودره ام لَالی را نثار مقبره ی درة المعالی را   گمان برم که برای چنین نثاری بود که درج دیده بیندوخت این لَالی را   اگر نه دیده به من همرهی کند امروز چه عذر آورم ای دوست[…]

شعر خواب دیدم که خدا بال و پری داده مرا ایرج میرزا

خواب دیدم که خدا بال و پری داده مرا ایرج میرزا

شعر خواب دیدم که خدا بال و پری داده مرا ایرج میرزا   خواب دیدم که خدا بال و پری داده مرا در هوا قوّت سیر و سفری داده مرا   همچو شاهین به هوا جلوه‌کنان می‌گذرم تیزرو بالی و تازنده پری داده مرا   هر کجا قصد کنم می‌رسم آنجا فی‌الفور گویی از برق،[…]

خواب-دیدم-که-خدا-بال-و-پری-داده-مرا-ایرج-میرزا

خواب دیدم که خدا بال و پری داده مرا

شعر خواب دیدم که خدا بال و پری داده مرا ایرج میرزا در ستایش نظام‌السلطنهٔ مافی و اسب خواستن از وی   خواب دیدم که خدا بال و پری داده مرا در هوا قوّت سیر و سفری داده مرا   همچو شاهین به هوا جلوه‌کنان می‌گذرم تیزرو بالی و تازنده پری داده مرا   هر[…]

دیدم-اندر-گردش-بازار-عبداللّه-را-ایرج-میرزا

دیدم اندر گردش بازار عبداللّه را – شعر دیدار

دیدم اندر گردش بازار عبداللّه را – شعر دیدار – ایرج میرزا   دیدم اندر گردش بازار عبداللّه را این عجب نبود که در بازار بینم ماه را   مردمان آیند استهلال را بالای بام من به زیر سقف دیدم روی عبداللّه را   یوسُفِ ثانی به بازار آمد ای نَفسِ عزیز رو بخر او[…]