شعر چشمم سپید شد به رَهِ انتظارِ اسب ایرج میرزا

چشمم سپید شد به ره انتظار اسب

  • شعر چشمم سپید شد به ره انتظار اسب ایرج میرزا 

    در طلبِ اسب از نظام السلطنه

     

    چشمم سپید شد به رَهِ انتظارِ اسب

    پیدا نشد ز جانب سوران سوارِ اسب

     

    آری شدید تر بود از موت بی گُمان

    چون انتظار های دگر انتظار اسب

     

    با اسب می کنند همه مردمان شکار

    من کرده ام پیاده به سوران شکارِ اسب

     

    چشمم به راه بود که پیدا شود ز دور

    تا جان و دل کنم به تشکّر نثارِ اسب

     

    از بهر احترام روم چند گام پیش

    گیرم ز دستِ رایض و بوسَم فَسارِ اسب

     

    همچون عنان دو دست به گردن در آرمش

    بوسم رکاب وار یمین و یسارِ اسب

     

    من بی قرار اسب و دوچشمم بود به راه

    باشد به جای خویش کماکان قرارِ اسب

     

    رنجِ پیادگی و لبِ خشک و راهِ ذُشک

    یارِ منند و سایۀ اصطبل یارِ اسب

     

    با پای لنگ می روم امروز سویِ کنک

    فردا چه سود اگر بشوم من سوار اسب

     

    تا کی بسانِ فاخته کو کو کنم همی

    در انتظارِ طلعتِ طاووس وارِ اسب

     

    تا کی بُوَد روا که دلِ مستمندِ من

    چون رانِ اسب خواجه شود داغدارِ اسب

     

    ترسم که اسب را بفرستد خدایگان

    روزی که من ز ضعف نیایم به کارِ اسب

     

    ترسم پیاده طیِ طریقِ اجل کنم

    با خود بَرَم به مدفنِ خود یادگارِ اسب

     

    ای یار با وفا من ای هادیِ مُضِل

    قبرِ مرا تو حفر بِکُن در جَوارِ اسب

     

    گر هر دو یکدیگر را نادیده بگذریم

    همسایه کن مزار مرا با مزارِ اسب

     

    بی موجبی نباشد اگر دیر شد عطا

    کردست خواجه رحم به حالِ فَگار اسب

     

    داند که چون دو روز در اصطبل من بماند

    چون روزگار بنده شود روزگارِ اسب

     

    این ها تمام طبیعت محض است ور نه زود

    سازد وفا به وعده خداوندگارِ اسب

     

    فرمانورای شرق که فرقِ عدویِ او

    ساید چو شیشه زیر سُمِ استوارِ اسب

     

    بس اسب ها گرفته ام از خاندان او

    تنها کنون نگشته ام امّیدوارِ اسب

     

    در پیش خواجه بخششِ یک اسب هیچ نیست

    بخشیده است خواجه مکرّر قطارِ اسب

     

    دارم امیدِ آن که هم امروز خویش را

    بینم به فّرِ دولتِ او در کنارِ اسب

     

    اسبی که راد والیِ مشرق به من دهد

    اندر شمارِ پیل بود نی شمارِ اسب

     

    دارم من از سواریِ آن افتخارها

    هر چند از سوار بود افتخارِ اسب

     

    ننهاده پا هنوز ز اصطبل خود برون

    بالا گرفته است عجب کار و بارِ اسب

     

    آیند از برای تماشا ز هر طرف

    آنان که چون منند به دل دوستدارِ اسب

     

    در کوهپایه زود صدا منعکس شود

    نَشگِفت اگر بلند شود اشتهارِ اسب

     

    امّیدوارم اسب قشنگی عطا کند

    حالا که رفته همّت من زیر بارِ اسب

     

    منّت خدای را که اصطبلش اسبِ خوب

    چندان بُوَد که کس نتواند شُمارِ اسب

     

    میر اجلّ تقی خان آن نُخبۀ جهان

    داند خصال اسب و شناسد تبارِ اسب

     

    در انتخابِ اسب بود رأیِ او مُطاع

    با اوست اختیارِ من و اختیارِ اسب

     

    اسبِ موقّری بپسندد برای من

    باشد ز حُسنِ اسب یکی هم وقار اسب

     

    بفرستد و مرا متشکّر کند ز خویش

    با زین و برگِ ساختۀ زرنگارِ اسب

     

    یا رب همیشه تا سخن از اسب می رود

    بادا نظام السلطنه دایم سوار اسب

     

    اندر ردیفِ اسب چنین چامه کس نگفت

    مشکل بود به قافیه گشتن دوچار اسب

     

     

     چشمم سپید شد به رَهِ انتظارِ اسب صوتی 

    پلیر زیر دکلمه ی صوتی شعر چشمم سپید شد به رَهِ انتظارِ اسب از ایرج میرزا است. این قطعه توسط علی نظیری خوانده شده است.

     

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ایرج میرزا

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر :مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)

     

    قالب شعر: قصیده

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    شعر پوزخند تد هیوز

    شعر ای طایران قدس را عشقت فزوده بال‌ها مولانا – غزل 2

    دانلود آهنگ میبوسمت شروین حاجی پور

    بازسرایی در شعر احمد شاملو 

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


     

    شعر چشمم سپید شد به رَهِ انتظارِ اسب

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «چشمم سپید شد به رَهِ انتظارِ اسب پیدا نشد ز جانب سوران سوارِ اسب آری شدید تر بود از موت بی گُمان چون انتظار های دگر انتظار اسب» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ایرج میرزا که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ایرج میرزا بودید، این شعر را چگونه شروع میا رب همیشه تا سخن از اسب می رود بادا نظام السلطنه دایم سوار اسب اندر ردیفِ اسب چنین چامه کس نگفت مشکل بود به قافیه گشتن دوچار ای‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «یا رب همیشه تا سخن از اسب می رود بادا نظام السلطنه دایم سوار اسب اندر ردیفِ اسب چنین چامه کس نگفت مشکل بود به قافیه گشتن دوچار اسب» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر در طلبِ اسب از نظام السلطنه ایرج میرزا

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای در طلبِ اسب از نظام السلطنه نویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

     

     

     

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *