شاعر-ساحر-منم-اندر-جهان-خاقانی

شاعر ساحر منم اندر جهان – ۱۶۳

  • شاعر ساحر منم اندر جهان خاقانی – قصیده ۱۶۳

    مطلع سوم

     

    شاعر ساحر منم اندر جهان

    در سخن از معجزه صاحب قران

     

    از شجر من شعرا میوه چین

    وز صحف من فضلا عشر خوان

     

    وز حسد لفظ گهر پاش من

    در خوی خونین شده دریا و کان

     

    نعش و پرن بافته در نظم و نثر

    ساخته دیباچهٔ کون و مکان

     

    وز بنهٔ طبع در این خشک‌ سال

    نزل بیفکنده و بنهاده خوان

     

    حور شود دست بریده چو من

    یوسف خاطر بنمایم عیان

     

    اهل زمان را به زبان خرد

    از ملکوت و ملکم ترجمان

     

    وحدت من داده ز دولت خبر

    عزلت من کرده به عزت ضمان

     

    برده از آن سوی عدم رخت و بخت

    مانده ازین سوی جهان خان و مان

     

    گر کلهم بخشی و گر سر بری

    زین نشوم غمگن و ز آن شادمان

     

    من به سخن مبدع و منکر مرا

    جوقی ازین سر سبک جان گران

     

    دیدهٔ بینا نه و لاف بصر

    گوهر دریا نه و لاف بیان

     

    این چو مگس خون خور و دستاردار

    و آن چو خره سرزن و باطیلسان

     

    عقل گریزان ز همه کز خروش

    نیک گریزد دل شیر ژیان

     

    شبه شتر مرغ نه اشتر نه مرغ

    آتش خواران هوا و هوان

     

    بیت فرومایهٔ این منزحف

    قافیهٔ هرزهٔ آن شایگان

     

    خشک عبارت چو سموم تموز

    سرد معانی چو دم مهرگان

     

    خنده زنم چون به دو منحول سست

    سخت مباهات کنند این و آن

     

    هست عیان تا چه سواری کند

    طفل به یک چوب و دو تا ریسمان

     

    خاطر خاقانی و مریم یکی است

    وین جهلا جمله یهودی گمان

     

    حجت معصومی مریم بس است

    عیسی یک‌روزه گه امتحان

     

    نشرهٔ من مدح امام است و بس

    تا نرسد ز اهرمنانم زیان

     

    پیر دبستان علوم، احمشاد

    کز شرفش دهر خرف شد جوان

     

    حشمت او مالک رق رقاب

    عصمت او سالک خط جنان

     

    بینش او دید کمین گاه کن

    دانش او یافت گذر گاه کان

     

    هست به تایید و خصال اور مزد

    قاضی از آن گشت بر اهل جهان

     

    هست جنیبت کش او نفس کل

    عالم از آن می‌رودش در عنان

     

    ای کف تو عالم جودآفرین

    جاه تو در عالم جان داستان

     

    معتکفان حرم غیب را

    نیست به از خاطر تو میزبان

     

    کنگرهٔ قلعهٔ اسلام را

    نیست به از خامهٔ تو دیده بان

     

    از پی کین توختن از خصم تو

    آبی زره دارد و آتش سنان

     

    چرخ مرا وقت ثنای تو گفت

    تیر ملک نطق ستاره فشان

     

    مادحی‌ام گاه سخن بی‌نظیر

    در طلب نام نه در بند نان

     

    طمع نبینی به بر طبع من

    پیل که بیند به سر نردبان؟

     

    منذ قضی الله و جف القلم

    اصبح فی وصفک رطب اللسان

     

    زین متنحل سخنانم مبین

    زین متشاعر لقبانم مدان

     

    دانم و داند خرد پاک تو

    موج محیط از تری ناودان

     

    خسته دلم شاید اگر بخشدم

    کلک و بنان تو شفای جنان

     

    نیست عجب گر شود از کلک تو

    شوره ستان دل من بوستان

     

    بس که بزرگان جهان داده‌اند

    خرد سران را شرف جاودان

     

    مورچه را جای شود دست جم

    سوی مگس وحی کند غیب‌دان

     

    حق به شبان تاج نبوت دهد

    ورنه نبوت چه شناسد شبان

     

    سوی زنی نامه فرستد به لطف

    پادشه دام و دد و انس و جان

     

    از در سید سوی گبران رسید

    نامهٔ پران و برید روان

     

    نور مه از خار کند سرخ گل

    قرص خور از سنگ کند بهرمان

     

    ابر گهر پاشد بر تیره خاک

    باد گلستان کند از گلستان

     

    سنت فضل و کرم است این همه

    وین همه در وصف تو گفتن توان

     

    ای به وفای تو میان بسته چرخ

    وز تو هدی را مدد بیکران

     

    صدر تو میدان کرامات باد

    و اسب سعادات تو را زیر ران

     

    محتمل مرقد تو فرقدین

    متصل مسند تو شعریان

     

    کلک تو چون نام تو اقلیم گیر

    عمر تو چون عقل تو جاوید مان

     

    فتنه ز تو خفته به خواب عروس

    دولت بیدار تو را پاسبان

     

     

     

     

    شعر مطلع سوم خاقانی

    البته نام اصلی این شعر «مطلع سوم» است که توسط خاقانی، شاعر و قصیده‌سرای بزرگ ما، نوشته شده. این شعر این گونه آغاز می‌شود: «شاعر ساحر منم اندر جهان».

     

    از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:

    خاقانی قالب: قصیده وزن شعر: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان نا آشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


     

     

    شعر شاعر ساحر منم اندر جهان اثر کیست؟

    این شعر اثر خاقانی است.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    تینا

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *