شعر ملک الشعرا بهار با مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)

بیایید ای کبوترهای دلخواه

بیایید ای کبوترهای دلخواه

شعر بیایید ای کبوترهای دلخواه _ ملک الشعرا بهار  سرود کبوتر   بیایید ای کبوترهای دلخواه سحرگاهان که این مرغ طلایی   بپرید از فراز بام و ناگاه ببینمتان به قصد خودنمایی   بدن کافورگون پاها چو شنگرف فشاند پر ز روی برج خاور   به گرد من فرود آیید چون برف کشیده سر ز[…]

شبی در محفلی با آه و سوزی

شبی در محفلی با آه و سوزی

شعر شبی در محفلی با آه و سوزی _ ملک الشعرا بهار  تضمین قطعهٔ سعدی   شبی در محفلی با آه و سوزی شنیدستم که مرد پاره‌دوزی   چنین می گفت با پیر عجوزی گلی خوش بوی در حمام روزی   رسید از دست محبوبی به‌دستم   گرفتم آن گل و کردم خمیری خمیری نرم[…]

چه ذلت‌ها کشید این ملت زار

چه ذلت‌ها کشید این ملت زار

شعر چه ذلت‌ها کشید این ملت زار _ ملک الشعرا بهار  جمهوری نامه   چه ذلت‌ها کشید این ملت زار دریغ از راه دور و رنج بسیار   ترقی اندرین کشور محال است که در این مملکت قحط‌الرجال است   خرابی‌از جنوب و از شمال است بر این مخلوق آزادی وبال است   بباید پرده[…]

خداوند هنر، استاد بهزاد

خداوند هنر، استاد بهزاد

شعر خداوند هنر، استاد بهزاد _ ملک الشعرا بهار در وصف استاد حسین بهزاد نقاش عالیمقام   خداوند هنر، استاد بهزاد که نقش از خامهٔ بهزاد به زاد   حسین رادکِش بهزاد نام است کمال‌الدین بهزادش غلام است   اگر بود او نخست‌،‌ این هست اول اگر بود او کمال‌، این هست اکمل   به[…]

شنیدم باربد در بزم خسرو

شنیدم باربد در بزم خسرو

شعر شنیدم باربد در بزم خسرو _ ملک الشعرا بهار سی لحن موسیقی   شنیدم باربد در بزم خسرو به هر نوبت سرودی نغمه‌ای نو   سرودی نغمه با چنگ دلاوبز وزان خوش داشتی اوقات پرویز   شمار جمله الحانی که پیوست بُدی‌درسال‌شمسی‌سیصدوشست   فزون زبن، پنجگه بودی ز دنبال که خواندندی به جشن آخر[…]

ابرخیس از تفاخر با همر گفت

ابرخیس از تفاخر با همر گفت

شعر ابرخیس از تفاخر با همر گفت _ ملک الشعرا بهار  هُمر -‌اَبرخیس   ابرخیس از تفاخر با همر گفت که‌ نتوانی‌ چو من‌ در شعر دُر سفت   من اندر ساعتی صد شعر سازم به سالی چند دفتر می‌طرازم   تو در یک سال گویی یک قصیده چو توکاهل‌به‌شعر اندرکه دیده‌؟   همر گفتش[…]

چو از تدریس فارغ شد دماغم

چو از تدریس فارغ شد دماغم

شعر چو از تدریس فارغ شد دماغم _ ملک الشعرا بهار  از تهران تا قمصر   چو از تدریس فارغ شد دماغم مه خرداد، خرم گشت باغم   دماغ از درس و بحث علم خسته سر فارغ زمانی نانشسته   نکرده ساعتی رفع کسالت شد از فرهنگ کاری نو حوالت   حوالت رفت شغلی ناگهانی[…]

به روزی سخت سرد، ازماه اسفند

به روزی سخت سرد، ازماه اسفند

شعر به روزی سخت سرد، ازماه اسفند _ ملک الشعرا بهار  طومار دانش   به روزی سخت سرد، ازماه اسفند تبم می‌سوخت چون بر آذر اسفند   تنم چون کورهٔ آهنگران بود سرم چون کوهی از آهن گران بود   کمردرد وگریپ وضعف بنیه زکم‌خونی قرین سوء قنیه   دل از شوق و لب از[…]

من و تو اخگرا! همسایگانیم

من و تو اخگرا! همسایگانیم

شعر من و تو اخگرا! همسایگانیم _ ملک الشعرا بهار  در اثبات خدا   من و تو اخگرا! همسایگانیم عجب نبود که با هم رایگانیم   اگرچه من ضعیفی بی‌پناهم ولی همسایهٔ سرهنگ شاهم   شنیدم گفتی ای سرهنگ عیار در اثبات خدا یک رشته اشعار   نهادی نام «‌بیچون‌نامه‌» آن را به بیچون‌نامه چون‌[…]

چو می خوردی خیال بد میندیش

چو می خوردی خیال بد میندیش

شعر چو می خوردی خیال بد میندیش _ ملک الشعرا بهار خیال مستان   چو می خوردی خیال بد میندیش که از مستی خیال بد شود بیش   خیال بد چو افزون‌ شد، شر آرد به ناگه عمر مظلومی سر آرد   زن ار داری دهی ناگه طلاقش پس آنگه زار نالی در فراقش  […]

محمد صالح‌، ای فرزانه فرزند

محمد صالح‌، ای فرزانه فرزند

شعر محمد صالح‌، ای فرزانه فرزند _ ملک الشعرا بهار  جواب به یکی از دوستان   محمد صالح‌، ای فرزانه فرزند ترا توفیق خواهم از خداوند   وکیل‌الملک‌، بابت‌، مرد دین بود مسلمانی اصیل و راستین بود   نبود او چون وکیلان کذائی دمادم گرم دزدی وگدایی   میان او و این جهال مردود تفاوت[…]

چو ترسی در دل کودک مکان کرد

چو ترسی در دل کودک مکان کرد _ نتیجه

شعر چو ترسی در دل کودک مکان کرد _ نتیجه _ ملک الشعرا بهار    چو ترسی در دل کودک مکان کرد ببالد هر چه بالاتر رود مرد   نبینی تو که بر نورس چناری نگارد کس به چاقو یادگاری   ببالد، پوست آرد، پوست ریزد ولی آن نقش از وی برنخیزد     مطالب[…]

یکی زیبا خروسی بود جنگی

یکی زیبا خروسی بود جنگی

شعر یکی زیبا خروسی بود جنگی _ ملک الشعرا بهار  بچهٔ ترس   یکی زیبا خروسی بود جنگی به مانند عقاب از تیز چنگی   گشاده سینه و گردن کشیده برای جنگ و پرخاش آفریده   نهاده تاجی از یاقوت بر ترک فروهشته‌ دو غبغب چون دوگلبرگ   دو چشمانش‌ چو دو مشعل فروزان نگاهی[…]

ز بس گفتند ایران بی‌حساب است

ز بس گفتند ایران بی‌حساب است

شعر ز بس گفتند ایران بی‌حساب است _ ملک الشعرا بهار  طبیبان وطن   ز بس گفتند ایران بی‌حساب است ز بس گفتند ایرانی خراب است   ز بس گفتند این ملت فضولند ز بس گفتند این مردم جهولند   ز بس گفتند ملت جان ندارد مریض مملکت درمان ندارد   کنون پر گشته گوش[…]

به قربان حضور شاهزاده

به قربان حضور شاهزاده

شعر به قربان حضور شاهزاده _ ملک الشعرا بهار  نامهٔ منظوم   به قربان حضور شاهزاده که آیین وفا ازکف نهاده   سر نام‌آوران‌، اعزاز سلطان مهین چشم و چراغ آل خاقان   که رای ری نمود ازکشور طوس مرا بنهاد با یک شهر افسوس   کنون با شاهدان ری قرین است دلش فارغ ز[…]

صبا شبگیرکن از خاورستان

صبا شبگیرکن از خاورستان

شعر صبا شبگیرکن از خاورستان _ ملک الشعرا بهار  به یاد آذ‌ربایجان   صبا شبگیرکن از خاورستان به آذربایجان شو، بامدادان   گذر کن از بر کوه سهندش عبیرآمیز کن پست و بلندش   بچم بر ساحل سرخاب رودش بده از چشم مشتاقان درودش   غبار وادیش را تاج سر کن سرابش را ز آب[…]

نگرجزخوب صد درصد نبینی

نگرجزخوب صد درصد نبینی _ بدبینی

شعر نگرجزخوب صد درصد نبینی _ بدبینی _ ملک الشعرا بهار    نگرجزخوب صد درصد نبینی که گر بدبین شوی جز بد نبینی   چو نیکو بنگری در ملک هستی بغیر از جلوه ایزد نبینی   ز نابخرد جهان را روز تیره است نگرتا روی نابخرد نبینی   حقایق را ز چشم دیگران بین که[…]

بنام ایزد که نو شد در جهان عنوان فردوسی

بنام ایزد که نو شد در جهان عنوان فردوسی

شعر بنام ایزد که نو شد در جهان عنوان فردوسی _ ملک الشعرا بهار  تاریخ دبیرستان فردوسی مشهد   بنام ایزد که نو شد در جهان عنوان فردوسی به دوران شهنشه تازه شد دوران فردوسی   زبان بسته گوبا شد، ادب را دهر جویا شد ز نو بشکفت و بویا شد، گل بستان فردوسی  […]

به عهد پهلوی شاه جوانبخت

به عهد پهلوی شاه جوانبخت

شعر به عهد پهلوی شاه جوانبخت _ ملک الشعرا بهار  تاریخ تونل راه لرستان   به عهد پهلوی شاه جوانبخت که بادش دولت و اقبال همراه   بیامد لشکری تا قوم لر را به آداب تمدن سازد آگاه   هم از مرز لرستان شاه‌راهی کشد تا خاک خوزستان به‌دلخواه   به ره در پافشاری کرد[…]

دو رویه زیر نیش مار خفتن

دو رویه زیر نیش مار خفتن

شعر دو رویه زیر نیش مار خفتن _ ملک الشعرا بهار  در تحمل نکردن زور   دو رویه زیر نیش مار خفتن سه پشته روی شاخ مور رفتن   تن روغن‌زده با زحمت و زور میان لانهٔ زنبور رفتن   به کوه بیستون بی‌ره‌نمایی شبانه با دو چشم کور رفتن   برهنه زخم‌های سخت خوردن[…]

به گلگشت جنان گل می‌فرستم

به گلگشت جنان گل می‌فرستم

شعر به گلگشت جنان گل می‌فرستم _ ملک الشعرا بهار  قطعه‌ (خطاب به استاد جلال همایی)   به گلگشت جنان گل می‌فرستم به رضوان شاخ سنبل می‌فرستم   به هندستان فضل و خلر علم می و موز قرنفل می‌فرستم   ستاک نرگس وشاخ بنفشه به ساری و به آمل می‌فرستم   حدیث خوش به قمری[…]

شنیدم در امریکا گروهی

شنیدم در امریکا گروهی

شعر شنیدم در امریکا گروهی _ ملک الشعرا بهار  به مناسبت کوتاه کردن زنان گیسوان خود را   شنیدم در امریکا گروهی دل از عشق زنان یکسو کشیدند   ز دست بیوفایی‌های نسوان در آغوش جوانان آرمیدند   همانگه دسته‌ای در شهر پاریس سوی این ماجرا با سر دویدند   چنان شد رسم کار بچه‌بازی[…]

نماند درد و درمان هم نماند

نماند درد و درمان هم نماند

شعر نماند درد و درمان هم نماند _ ملک الشعرا بهار  این هم نماند   نماند درد و درمان هم نماند نماند وصل و هجران هم نماند   بهارا غم مخورکاندر زمانه نماند عیش و خذلان هم نماند   به تهران در منال ازیاد استخر که رفت استخر وتهران هم نماند   شود ایران بسی[…]

حسین دانش آن سرخیل ابرار

حسین دانش آن سرخیل ابرار

شعر حسین دانش آن سرخیل ابرار _ ملک الشعرا بهار  اشک غم   حسین دانش آن سرخیل ابرار که در عالم به دانایی علم شد   درختی سایه گستر بود افسوس که پیش تندباد مرگ خم شد   ز بنیان ادب رکنی فرو ریخت ز بستان هنر نخلی قلم شد   دل روشندلان از فرقت[…]

بگفتم چامه‌ای بهر دماوند

بگفتم چامه‌ای بهر دماوند

شعر بگفتم چامه‌ای بهر دماوند _ ملک الشعرا بهار  جایزهٔ جواب دماوندیه   بگفتم چامه‌ای بهر دماوند که اندر عالمش ثانی نباشد   کرا بهتر از آن گوید، ز دینار کم از پنجاه ارزانی نباشد   ولی یک شرط باشد اندرین کار که گوینده خراسانی نباشد     مطالب بیشتر در:        […]

خمش‌منشین‌و چون مردم سخنگوی

خمش‌منشین‌و چون مردم سخنگوی

شعر خمش‌منشین‌و چون مردم سخنگوی _ ملک الشعرا بهار  در مذمت خاموش   خمش‌منشین‌و چون مردم سخنگوی سخن گوید جوان گر اهل باشد   سخن شایسته می گوی و میندیش سخن شایسته گفتن سهل باشد   زمن بشنو به خاموشی مکن خوی که خاموشی دلیل جهل باشد     مطالب بیشتر در:      […]

به ‌پوز این مجیدک ریش گویی

به ‌پوز این مجیدک ریش گویی

شعر به ‌پوز این مجیدک ریش گویی _ ملک الشعرا بهار  در هجو مردی کوسج و کچل   به ‌پوز این مجیدک ریش گویی کلاغی پشم در منقار دارد   چو بینی کلهٔ سرخ کلش را شتر گویی چقندر بار دارد     مطالب بیشتر در:         پیشنهاد ویژه برای مطالعه  آن[…]

دل موری میازار ار چه خرد است

دل موری میازار ار چه خرد است

شعر دل موری میازار ار چه خرد است _ ملک الشعرا بهار    دل موری میازار ار چه خرد است که خردک نالشی سازد تو را خرد   جوانمرگی است قسم مردم آزار اگر کنت ‌است اگر دوک است اگر لرد     مطالب بیشتر در:         پیشنهاد ویژه برای مطالعه  چو[…]

صبا روزی که عصرش کرد سکته

صبا روزی که عصرش کرد سکته

شعر صبا روزی که عصرش کرد سکته _ ملک الشعرا بهار  ماده تاریخ مرگ صبا   صبا روزی که عصرش کرد سکته به‌ یک‌ مجلس‌ دو من‌ سیب و هلو خورد   هلوی مفت و سیب آمد به‌دستش ز حرص آن جمله را یکجا فرو برد   دگر سی تخم‌مرغ نیم‌رو را یکایک در میان[…]

چو ازگشت زمان آلمان و اتریش

چو ازگشت زمان آلمان و اتریش

شعر چو ازگشت زمان آلمان و اتریش _ ملک الشعرا بهار  آشوب بغداد   چو ازگشت زمان آلمان و اتریش به چنگ حزب نازی اندر افتاد   بپا گردید جنگی خانمان‌سوز که مانندش ندارد آدمی یاد   ز ده کشور فزون در چنگ آلمان به یک ضربت شدند از هستی آزاد   عروس دهر پاربس[…]