دو چیز است شایسته نزدیک من

دو چیز است شایسته نزدیک من

شعر دو چیز است شایسته نزدیک من ملک الشعرا بهار  فتح دهلی   دو چیز است شایسته نزدیک من رفیق جوان و رحیق کهن   رفیق جوان غم زداید ز دل رحیق کهن روح بخشد به‌ تن   رفیقی به شایستگی مشتهر رحیقی به بایستگی ممتحن   جوانی نه بر دامنش گرد ننگ شرابی نه[…]

یاد ندارد کس از ملوک و سلاطین

یاد ندارد کس از ملوک و سلاطین

شعر یاد ندارد کس از ملوک و سلاطین ملک الشعرا بهار  از زندان شاه   یاد ندارد کس از ملوک و سلاطین شاهی چون پهلوی به عز و به تمکین   فرق بلندش دهد جمال به فرقد پر کلاهش دهد فروغ به پروین   جرعه‌ای از مهر اوست چشمهٔ حیوان اخگری از قهر اوست آذر[…]

تو هم امروز بده بوسه به من

تو هم امروز بده بوسه به من – بوسه

شعر تو هم امروز بده بوسه به من – بوسه ملک الشعرا بهار  تو هم امروز بده بوسه به من کار امروز به فردا مفکن   بیش از این از بر من تند مرو بیش ازین بر دل من نیش مزن   عهد بستی که دل من شکنی بشکن عهد و دل من مشکن  […]

چون بدرید صبح پیراهن

چون بدرید صبح پیراهن – فوج آهن

شعر چون بدرید صبح پیراهن – فوج آهن ملک الشعرا بهار   چون بدرید صبح پیراهن جلوه گر گشت فوجی از آهن   سپهی کز نهیب نیزهٔ او بردرد چرخ پیر پیراهن   لشگری کانعطاف خنجر وی بگسلاند ز کهکشان جوشن   چون‌ برآید غریو، ‌روز نبرد فوج‌ آهن ‌به جنبش آرد تن   آهنین[…]

الا یا قیرگون گوهر درون بسّدین خرمن

الا یا قیرگون گوهر درون بسّدین خرمن

شعر الا یا قیرگون گوهر درون بسّدین خرمن ملک الشعرا بهار  خورشید   الا یا قیرگون گوهر درون بسّدین خرمن ز جرم تیره‌ات پیکر، ز نور پاک پیراهن   جدال و جنگ در باطن‌، سحرت و صلح در ظاهر جدال و جنگ تو پنهان‌، سکون و صلح تو معلن   ملهب‌، چون ز سیماب گدازیده[…]

ای حلقهٔ زلف تو پر شکن

ای حلقهٔ زلف تو پر شکن – تغزل

شعر ای حلقهٔ زلف تو پر شکن – تغزل ملک الشعرا بهار    ای حلقهٔ زلف تو پر شکن وی نرگس مست توصف شکن   از یک شکن طرهٔ دوتات بر جان و دل من دو صد شکن   ای زلف تو سررشتهٔ بلا وی چشم تو سر منشاء فتن   ای نور تو را[…]

ای به‌روی و به‌موی‌، لاله و سوسن

ای به‌روی و به‌موی‌، لاله و سوسن

شعر ای به‌روی و به‌موی‌، لاله و سوسن ملک الشعرا بهار  تغزل و منقبت   ای به‌روی و به‌موی‌، لاله و سوسن سبزه داری نهفته در خز ادکن   سوسن تو شکسته بر سر لاله لاله ی تو شکفته در بن سوسن   لب لعلت گرفته رنگ ز مرجان سر زلفت ربوده بوی ز لادن[…]

جوشن پوشی ز مشک بر مه روشن

جوشن پوشی ز مشک بر مه روشن – تغزل

شعر جوشن پوشی ز مشک بر مه روشن – تغزل ملک الشعرا بهار    جوشن پوشی ز مشک بر مه روشن بر مه روشن همی که‌ پوشد جوشن   نی نی روی توگلشن است و دو زلفت سنبل تازه‌است بردو گوشهءگلشن   سوسن داری شکفته بر سر نسرین نسرین داری نهفته در بن سوسن  […]

بیا تا جهان را بهم برزنیم

بیا تا جهان را بهم برزنیم – آیین نو

شعر بیا تا جهان را بهم برزنیم – آیین نو ملک الشعرا بهار   بیا تا جهان را بهم برزنیم بدین خار و خس آتش اندر زنیم   بجز شک نیفزود از این درس و بحث همان به که آتش به دفتر زنیم   ره هفت دوزخ به پی بسپریم صف هشت جنت بهم برزنیم[…]

ما همه کودکان ایرانیم

ما همه کودکان ایرانیم – سرود مدرسه

شعر ما همه کودکان ایرانیم – سرود مدرسه ملک الشعرا بهار    ما همه کودکان ایرانیم مادر خویش را نگهبانیم   همه از پشت کیقباد و جمیم همه از نسل پور دستانیم   زادهٔ کورش و هخامنشیم بچهٔ قارن و نریمانیم   پسر مهرداد و فرهادیم تیرهٔ اردشیر و ساسانیم   ملک ایران یکی گلستانست[…]

نوبهار و رسم او ناپایدار است ای حکیم

نوبهار و رسم او ناپایدار است ای حکیم

شعر نوبهار و رسم او ناپایدار است ای حکیم ملک الشعرا بهار  ای حکیم   نوبهار و رسم او ناپایدار است ای حکیم گلشن طبع تو جاویدان بهار است ای حکیم   آن بهاری کاعتدالش ز آفتاب حکمت است از نسیم مهرگانی برکنار است ای حکیم   در بهار فضل و باغ معرفت جاوید زی[…]

یاد روزی کز برای دخل میدان ساختیم

یاد روزی کز برای دخل میدان ساختیم

شعر یاد روزی کز برای دخل میدان ساختیم ملک الشعرا بهار  مطایبه و انتقاد   یاد روزی کز برای دخل میدان ساختیم از دغل سرمایه و از تزویر دکان ساختیم   گاه با شه‌، گاه با دستور، گه با این و آن ساختیم و ملک را میدان جولان ساختیم   چون که خر بازار بود[…]

ما فقیران که روز در تعبیم

ما فقیران که روز در تعبیم – سرود شاعر

شعر ما فقیران که روز در تعبیم – سرود شاعر ملک الشعرا بهار    ما فقیران که روز در تعبیم پادشاهان ملک نیمشبیم   تاجداران شامل البرکات شهریاران کامل‌النسبیم   همه با فیض محض متصلیم همه با نور پاک منتسبیم   همه دلدادگان پاکدلیم همه تردامنان خشک لبیم   از فراغت میان ناز و نعیم[…]

زهی به کعبه‌، شرافت‌فزای رکن و حطیم

زهی به کعبه‌، شرافت‌فزای رکن و حطیم

شعر زهی به کعبه‌، شرافت‌فزای رکن و حطیم ملک الشعرا بهار  مولودیه و منقبت   زهی به کعبه‌، شرافت‌فزای رکن و حطیم زهی مقام تو فخر مقام ابراهیم   زهی حریم تو چون کعبه لازم‌الاکرام زهی وجود تو چون قبله واجب‌التعظیم   زهی بلندتر اندر همم ز چرخ بلند زهی عظیم‌تر اندر شرف ز عرش[…]

زلفت از مشگ‌، خط آراید بر صفحهٔ سیم

زلفت از مشگ‌، خط آراید بر صفحهٔ سیم

شعر زلفت از مشگ‌، خط آراید بر صفحهٔ سیم ملک الشعرا بهار  تغزل   زلفت از مشگ‌، خط آراید بر صفحهٔ سیم تا بدان‌، چشم تو را فتنه نماید تعلیم   فتنه‌آموزی مگذار بر آن زلف سیاه وآن خط مشگین مپسند برآن صفحهٔ سیم   روی تو ماهی سیم است بر او خط چه نهی[…]

روز بگذشت و شب تیره بگستردادیم

روز بگذشت و شب تیره بگستردادیم

شعر روز بگذشت و شب تیره بگستردادیم ملک الشعرا بهار  شب پائیز   روز بگذشت و شب تیره بگستردادیم مسند از حجره به ایوان فکن ای نیک‌ندیم   بادهٔ روشن نیک است همه وقت و سماع ویژه اکنون که شب تیره بگسترد ادیم   گل اگر چند نمانده است فزون‌، لیک هنوز مادرگلبن از زادن[…]

فتنه‌ها آشکار می‌بینم

فتنه‌ها آشکار می‌بینم – فتنه های آشکار

شعر فتنه‌ها آشکار می‌بینم – فتنه های آشکار ملک الشعرا بهار    فتنه‌ها آشکار می‌بینم دست‌ها توی کار می‌بینم   حقه‌بازان و ماجراجویان بر خر خود سوار می‌بینم   بهر تسخیر خشک مغزی چند نطق‌ها آبدار می‌بینم   جای احرار در تک زندان یا به بالای دار می‌بینم   ز انتخابات سوء‌، مجلس را پر[…]

دل من‌، شرح غم یار مکن گو نکنم

دل من‌، شرح غم یار مکن گو نکنم

شعر دل من‌، شرح غم یار مکن گو نکنم ملک الشعرا بهار  گو نکنم   دل من‌، شرح غم یار مکن گو نکنم آتش عشق پدیدار مکن گو نکنم   بره انده و تیمار مرو، وین تن من بستهٔ انده و تیمار مکن گو نکنم   گر مرا خسته وبیمار نخواهی کردن شرح آن نرگس[…]

تا بر زبر ری است جولانم

تا بر زبر ری است جولانم – بث الشکوی

شعر تا بر زبر ری است جولانم – بث الشکوی ملک الشعرا بهار    تا بر زبر ری است جولانم فرسوده و مستمند و نالانم   هزلست مگر سطور اوراقم یاوه است مگر دلیل و برهانم   یا خود مردی ضعیف تدبیرم یا خود شخصی نحیف ارکانم   یا همچو گروه سفلگان هر روز از[…]

غم زمانه به سختی گرفته دامانم

غم زمانه به سختی گرفته دامانم

شعر غم زمانه به سختی گرفته دامانم ملک الشعرا بهار  شکوه از بخت    غم زمانه به سختی گرفته دامانم ز بی‌ وفایی این بخت سست پیمانم   ببسته بود به من بخت‌، این چنین میثاق که من بخوابم و اوخود بود نگهبانم   کنون بخفته مرا بخت و من چو مشتاقان نشسته بر سر[…]

برخیزم و زندگی ز سر گیرم

برخیزم و زندگی ز سر گیرم – آرمان شاعر

شعر برخیزم و زندگی ز سر گیرم – آرمان شاعر ملک الشعرا بهار    برخیزم و زندگی ز سر گیرم وین رنج دل از میانه برگیرم   باران شوم و به کوه و در بارم اخگر شوم و به خشک و تر گیرم   یک ره سوی کشت نیشکر پویم کلکی ز ستاک نیشکر گیرم[…]

تمرتاشا ز بی‌مهریت زارم

تمرتاشا ز بی‌مهریت زارم – گلۀ دوستانه

شعر تمرتاشا ز بی‌مهریت زارم – گلۀ دوستانه ملک الشعرا بهار    تَمُرتاشا ز بی‌مهریت زارم زچون‌تودوست‌ازخودشرمسارم‌   فرامش کرده‌ای جاناکه عمریست تو را از جان و از دل دوستارم   حضور شه ز یاران غافلت کرد خصوص از من که یاری پایدارم   اگر تو دوستی رحمت به دشمن وگر خود دشمنی‌، منت گذارم[…]

ز دلبر بوسه‌ای تاوان گرفتم

ز دلبر بوسه‌ای تاوان گرفتم

شعر ز دلبر بوسه‌ای تاوان گرفتم ملک الشعرا بهار  تأسف برگذشته   ز دلبر بوسه‌ای تاوان گرفتم پس‌ از عمری‌ خسارت‌ جان گرفتم   به‌ آسانی مرا تاوان نمی‌داد زمین بوسیدم و دامان گرفتم   نشستم در دل مشکل‌پسندان من این اقلیم سخت آسان گرفتم   سگی گر در سر راهم کمین کرد برایش زیر[…]

ز بس در زمانه خمش زیستم

ز بس در زمانه خمش زیستم – من کیستم

شعر ز بس در زمانه خمش زیستم – من کیستم ملک الشعرا بهار   ز بس در زمانه خمش زیستم ندانند یاران که من کیستم   یکی چیستانم بنگشوده راز تو نشناسی آسان که ‌من چیستم   به دم زنده کردم همی مردگان همانا که اعجاز عیسیستم   محل برترستم ز چارم سپهر اگر خویشتن[…]

شنیده‌ام که یلی بود پهلوان رستم

شنیده‌ام که یلی بود پهلوان رستم

شعر شنیده‌ام که یلی بود پهلوان رستم ملک الشعرا بهار  رستم نامه   شنیده‌ام که یلی بود پهلوان رستم کشیده سر ز مهابت بر آسمان رستم   ستبر بازو و لاغر میان و سینه فراخ دو شاخ ریش فرو هشته تا میان رستم   نیاش سام و پدر زال و مام رودابه ز تخم گرشاسب[…]

پیامی ز مژگان تر می‌فرستم

پیامی ز مژگان تر می‌فرستم

شعر پیامی ز مژگان تر می‌فرستم ملک الشعرا بهار  پیام به آشنا   پیامی ز مژگان تر می‌فرستم کتابی به خون جگر می‌فرستم   سوی آشنایان ملک محبت ز شهر غریبی خبر می‌فرستم   در اینجا جگر خستگانند افزون ز هر یک درود دگر می‌فرستم   درود فراوان سوی شاه خوبان ز درویش خونین جگر[…]

افتاده‌ایم سخت به دام

افتاده‌ایم سخت به دام – گروه لئام

شعر افتاده‌ایم سخت به دام – گروه لئام ملک الشعرا بهار    افتاده‌ایم سخت به دام در جنگ این گروه لئام   قومی ندیده سفرهٔ باب جمعی ندیده چهرهٔ مام   یک‌سر ز جهل‌، دشمن‌علم جمله به طبع‌، خصم کرام   ما صاحب ستور ولیک در چنگ این گروه‌، زمام   در فضل‌، ناتمام ولی[…]

رسید گاه بهار و گه سماع و مدام

رسید گاه بهار و گه سماع و مدام

شعر رسید گاه بهار و گه سماع و مدام ملک الشعرا بهار  تشبیب و بهاریه    رسید گاه بهار و گه سماع و مدام کجایی ای صنم سرو قد سیم اندام   بنفشه با سر زلف خمیده گشت پدید کجایی ای سر زلف تو را بنفشه غلام   به‌پای خیز که‌ هنگام رامش است و[…]

جلوه گر شد شب دوشین چو مه عید صیام

جلوه گر شد شب دوشین چو مه عید صیام

شعر جلوه گر شد شب دوشین چو مه عید صیام ملک الشعرا بهار  تغزل   جلوه گر شد شب دوشین چو مه عید صیام کرد از ابرو پیوسته اشارت سوی جام   یعنی ای باده کشان باده حلال است حلال یعنی ای دلشدگان روزه حرام است حرام   مه من نیز پی رؤیت فرخنده هلال[…]

پاییز به رغم نیّر اعظم

پاییز به رغم نیّر اعظم – خزانیه

شعر پاییز به رغم نیّر اعظم – خزانیه ملک الشعرا بهار    پاییز به رغم نیّر اعظم افراخت به باغ و بوستان پرچم   همچون گه امتحان یکی دژخیم در خشم و لبانش پر ز باد و دم   طفلان چمن ز هیبتش لرزان رخ‌زرد و نژندچهر و بالاخم   هرکو پی امتحان فراز آید[…]