بهر-صبوح-از-درم-مست-در-آمد-خاقانی

بهر صبوح از درم مست در آمد نگار – ۱۰۷

بهر صبوح از درم مست در آمد نگار خاقانی – قصیده ۱۰۷ مطلع دوم     بهر صبوح از درم مست در آمد نگار غالیه برده پگاه بر گل سوری بکار   بسته من اسب ندم پس بگه صبح دم کرد زبان عذرخواه آن بت سیمین عذار   بلبله برداشت زود کرد پس آنگه سلام[…]

صبح-ز-مشرق-چو-کرد-بیرق-روز-آشکار-خاقانی

صبح ز مشرق چو کرد بیرق روز آشکار – ۱۰۶

صبح ز مشرق چو کرد بیرق روز آشکار خاقانی – قصیده ۱۰۶ در ستایش ملک الوزرا زین الدین دستور عراق     صبح ز مشرق چو کرد بیرق روز آشکار خنده زد اندر هوا بیرق او برق‌وار   بود چو گوگرد سرخ کز بر چرخ کبود داد مس خاک را گونهٔ زر عیار   خسرو[…]

ای-پرده-معظم-بانوی-روزگار-خاقانی

ای پردهٔ معظم بانوی روزگار – ۱۰۵

ای پردهٔ معظم بانوی روزگار – ۱۰۵ در ستایش صفوه الدین بانوی شروان شاه     ای پردهٔ معظم بانوی روزگار ای پیش آفتاب کرم ابر سایه‌دار   صحن ارم تو را و در او روح را نشست حصن حرم تو را و درو کعبه را قرار   هر سال اگر خواص خلیفه برند خاص[…]

قاعدهٔ ملک ز سر نیزه است

قاعدهٔ ملک ز سر نیزه است – سرنیزه

شعر قاعدهٔ ملک ز سر نیزه است – سرنیزه ملک الشعرا بهار    قاعدهٔ ملک ز سر نیزه است کس نزند بر سر سرنیزه دست   عدل شود از دم سرنیزه راست فتنه شود از سر سرنیزه پست   بس‌سر سرکش که‌ به‌ سرنیزه رفت بس‌ دل ریمن که ز سرنیزه خست   فتنه بود[…]

در-جها-کس-نیست-اندوه-جهان-کس-مخور-خاقانی

در جهان کس نیست اندوه جهان کس مخور – ۱۰۴

در جهان کس نیست اندوه جهان کس مخور خاقانی – قصیده ۱۰۴ قصیده     در جهان کس نیست اندوه جهان کس مخور کوس عزلت زن دوال رایگان کس مخور   دامن اندر چین، بساط احتشام کس مبین گردن اندر کش، قفای امتحان کس مخور   آنکه کس دیدی کنون مقلوب کس شد هان و[…]

وزیر فرهنگ ای جسم فضل و جان ادب

وزیر فرهنگ ای جسم فضل و جان ادب

شعر وزیر فرهنگ ای جسم فضل و جان ادب ملک الشعرا بهار  گله از وزیر فرهنگ   وزیر فرهنگ ای جسم فضل و جان ادب کز اصطناع تو معمور شد جهان ادب   ز زخم حادثه‌، لطف تو شد حصار هنر به ‌جاه و مرتبه‌، عهد تو شد ضمان ادب   ز نیروی خردت سبز،[…]

ی-عندلیب-جان-ها-طاووس-بسته-زیور-خاقانی

ای عندلیب جان‌ها طاووس بسته زیور – ۱۰۳

ای عندلیب جان‌ها طاووس بسته زیور خاقانی – قصیده ۱۰۳ مطلع پنجم     ی عندلیب جان‌ها طاووس بسته زیور بگشای غنچهٔ لب بسرای غنهٔ تر   ای غنچهٔ دهانت از چشم سوزنی کم سوزن شکاف غمزه‌ت سوسن نمای عبهر   ای سوخته رخ تو در زار گریه آتش بیمار دو لب تو در زهر[…]

صحن-ارم-ندیدی-در-باغ-شاه-بنگر-خاقانی

صحن ارم ندیدی در باغ شاه بنگر – ۱۰۲

صحن ارم ندیدی در باغ شاه بنگر خاقانی – قصیده ۱۰۲ مطلع چهارم     صحن ارم ندیدی در باغ شاه بنگر حصن حرم ندیدی بر قصر شاه بگذر   پرچین باغ پروین بل پر نسر طائر بامش فضای گردون، دیوار خط محور   کاریز برده کوثر در حوض‌های ماهی پیوند کرده طوبی با شاخ‌های[…]

ای آفتاب مشکو زی باغ کن شتاب

ای آفتاب مشکو زی باغ کن شتاب – تابستان

شعر ای آفتاب مشکو زی باغ کن شتاب – تابستان ملک الشعرا بهار    ای آفتاب مشکو زی باغ کن شتاب کز پشت شیر تافت دگرباره آفتاب   مرداد ماه باغ به بار است گونه گون از بسد و زبرجد و لولوی دیریاب   هم شاخ راز میوه دگرگونه گشت چهر هم باغ را به[…]

ای آفتاب گردون تاری شو و متاب

ای آفتاب گردون تاری شو و متاب

شعر ای آفتاب گردون تاری شو و متاب ملک الشعرا بهار  در مدح حضرت ختمی مرتبت   ای آفتاب گردون تاری شو و متاب کز برج دین بتافت یکی روشن آفتاب   آن آفتاب روشن شد جلوه گر که هست ایمن ز انکساف و مبرا ز احتجاب   بنمود جلوه‌ئی و ز دانش فروخت نور[…]

مانده‌ام در شکنج رنج و تعب

مانده‌ام در شکنج رنج و تعب – غضب شاه

شعر مانده‌ام در شکنج رنج و تعب – غضب شاه ملک الشعرا بهار    مانده‌ام در شکنج رنج و تعب زبن بلا وارهان مرا یارب   دلم آمد درین خرابه به جان جانم آمد درین مغاک به لب   شد چنان سخت زندگی که مدام شده‌ام از خدای مرگ طلب   ای دریغا لباس علم[…]

دو چیز افزونی دهد، بر مردم افزون‌طلب

دو چیز افزونی دهد، بر مردم افزون‌طلب

شعر دو چیز افزونی دهد، بر مردم افزون‌طلب ملک الشعرا بهار ورزش روح   دو چیز افزونی دهد، بر مردم افزون‌طلب سرمایهٔ عقل و خرد، پیرایهٔ علم و ادب   علم است دیهیم علا، عقل است کنج اعتلا العلم تاج للفتی‌، والعقل طوق من ذهب   هست ار ز میراث‌ پدر، عقل غریزیت ای پسر[…]

آمد، چو دو نیمه برفت از شب

آمد، چو دو نیمه برفت از شب

شعر آمد، چو دو نیمه برفت از شب ملک الشعرا بهار  گواه سخنوری   آمد، چو دو نیمه برفت از شب آن ساده بناگوش سیم غبغب   با چهرهٔ روشن چو تافته روز با طرهٔ تاری چو قیرگون شب   ابروش به خون ریختن مهیا مژگانش به تیرافکنی مرتب   هردم به دگر سو جهنده[…]

سراسر تار گیسوی سیه چیدند خانم‌ها

سراسر تار گیسوی سیه چیدند خانم‌ها

شعر سراسر تار گیسوی سیه چیدند خانم‌ها ملک الشعرا بهار  باز هم به همان مناسبت (مد شدن موی کوتاه برای زنان)   سراسر تار گیسوی سیه چیدند خانم‌ها ندانم از چه این مد را پسندیدند خانم‌ها   کمند زلف بگشودند از پای گنهکاران گناه بستگان عشق‌، بخشیدند خانم‌ها   دلا آزاد شو کان دام دامن[…]

بگرفت شب ز چهرهٔ انجم نقاب‌ها

بگرفت شب ز چهرهٔ انجم نقاب‌ها

شعر بگرفت شب ز چهرهٔ انجم نقاب‌ها ملک الشعرا بهار  در منقبت امام هشتم‌(‌ع‌)   بگرفت شب ز چهرهٔ انجم نقاب‌ها آشفته شد به دیدهٔ عشاق خواب‌ها   استارگان تافته بر چرخ لاجورد چونان که اندر آب ز باران حباب‌ها   اکنون که آفتاب به مغرب نهفته روی از باد برفروز به‌بزم آفتاب‌ها   مجلس[…]

صبح دوم شد سپیده تابانا

صبح دوم شد سپیده تابانا

شعر صبح دوم شد سپیده تابانا ملک الشعرا بهار  مراسم صبحانه (یک خانواده زردشتی قدیم)   صبح دوم شد سپیده تابانا زهره هویدا و ماه پنهانا   دست افق مطرفی کشید بنفش سنجابین پروزش بدامانا   برگ درختان چو می‌کشان به‌صبوح خون خوش برهم زنند پنگانا   زمزمهٔ مرغکان به شاخ درخت چون به (‌میزد)‌[…]

خوشا بهارا خوشامیا خوشا چمنا

خوشا بهارا خوشامیا خوشا چمنا

شعر خوشا بهارا خوشامیا خوشا چمنا ملک الشعرا بهار  سرود خارکن   خوشا بهارا خوشامیا خوشا چمنا خوشا چمیدن بر ارغوان و یاسمنا   خوشا سرود نوآئین و ساقی سرمست که ماه موی میان است و سر و سیم تنا   خوشا توان‌گری عاشق و نگویی یار خوشا جوانی با این دو گشته مقترنا  […]

ز میغ اندر جهد هزمان درخشا

ز میغ اندر جهد هزمان درخشا

شعر ز میغ اندر جهد هزمان درخشا ملک الشعرا بهار  در وصف تگرگ    ز میغ اندر جهد هزمان درخشا شود میغ از درخشیدنش رخشا   کجا طفلی کشد با دست لرزان خطی زرین‌، بدان ماند درخشا   دمد تندر بدان قوت که گویی شودکوه ازنهیبش پخش پخشا   الا زین سنگسار ابر فریاد کریما[…]

ای-کعبه-جهان-گرد-وی-زمزم-رسن-در-خاقانی

ای کعبهٔ جهان گرد، وی زمزم رسن در – ۱۰۱

ای کعبهٔ جهان گرد، وی زمزم رسن در خاقانی – قصیده ۱۰۱ مطلع سوم     ای کعبهٔ جهان گرد، وی زمزم رسن در زرین رسن نمائی چون زمزم آیی از بر   همچون دهان زمزم دندانه باد چشمم گر نیستی به چشمم با سنگ کعبه همبر   ای نورزای چشمه دیدی که چند دیدم[…]

به سر بنهاد احمدشاه دیهیم کیانی را

به سر بنهاد احمدشاه دیهیم کیانی را

شعر به سر بنهاد احمدشاه دیهیم کیانی را ملک الشعرا بهار  تاجگذاری   به سر بنهاد احمدشاه دیهیم کیانی را ببین با تاج کیکاوس‌، کیکاوس ثانی را   الا ای کاوه خنجرکش‌، سوی ضحاک لشکرکش فریدون است هان برکش ، درفش کاویانی را   ز تاجش نور پاشیده از او روشن‌دل و دیده ملک ماهی[…]

در-آبگون-قفس-بین-طاووس-آتشین-پر-خاقانی

در آبگون قفس بین طاووس آتشین پر – ۱۰۰

در آبگون قفس بین طاووس آتشین پر خاقانی – قصیده ۱۰۰ مطلع دوم     در آبگون قفس بین طاووس آتشین پر کز پر گشادن او آفاق بست زیور   نیرنگ زد زمین شبه فلک به جلوه پرگار زد هوا را قوس قزح به شه پر   عکسی ز پای و پرش زد بر زمین[…]

ای که در هر نیکوئی آراسته یزدان تو را

ای که در هر نیکوئی آراسته یزدان تو را

شعر ای که در هر نیکوئی آراسته یزدان تو را ملک الشعرا بهار  غدیریه    ای که در هر نیکوئی آراسته یزدان تو را جمله داری خود، چه گویم این تو را یا آن تو را   کرده یزدانت همی انباز با حور بهشت وانچه‌بخشد حور را بخشیده صدچندان تو را   درکنار خویشتن پرورده[…]

عید قربان آمد ای جان جهان قربان تو را

عید قربان آمد ای جان جهان قربان تو را

شعر عید قربان آمد ای جان جهان قربان تو را ملک الشعرا بهار  در تهنیت عید قربان و مدح والی خراسان   عید قربان آمد ای جان جهان قربان تو را جلوه‌ای کن تا شود جانها فدای جان تو را   من شوم قربان تو را تا زنده مانم جاودان زنده ماند جاودان آنکو شود[…]

قیصر گرفت خطه ورشو را

قیصر گرفت خطهٔ ورشو را – فتح ورشو

شعر قیصر گرفت خطهٔ ورشو را – فتح ورشو ملک الشعرا بهار    قیصر گرفت خطهٔ ورشو را درهم شکست حشمت اسلو را   جیش تزار را یرشش بگسیخت چون داس باغبان علف خو را   دیری نمانده کز یورشی دیگر مسکف زکف گذارد مسکو را   روس آنکه در لهستان چنگالش برتافت دست چندین[…]

مه کرد مسخر دره و کوه لزن را

مه کرد مسخر دره و کوه لزن‌ را

شعر مه کرد مسخر دره و کوه لزن‌ را ملک الشعرا بهار  به یاد وطن (لزنیه)   مه کرد مسخر دره و کوه لزن‌ را پر کرد ز سیماب روان دشت و چمن را   گیتی به غبار دمه و میغ‌، نهان گشت گفتی که برفتند به جاروب‌، لزن را   گم شد ز نظر[…]

از من گرفت گیتی یارم را

از من گرفت گیتی یارم را – دل بزه کار

شعر از من گرفت گیتی یارم را – دل بزه کار ملک الشعرا بهار    از من گرفت گیتی یارم را وز چنگ من ربود نگارم را   وبرانه ساخت یکسره کاخم را آشفته کرد یکسره کارم را   ز اشک روان و خاک به سرکردن در پیش دیده کند مزارم را   یک سو[…]

کند از جا عاقبت سیلاب چشم تر مرا

کند از جا عاقبت سیلاب چشم تر مرا

شعر کند از جا عاقبت سیلاب چشم تر مرا ملک الشعرا بهار  شکوه و تفاخر    کند از جا عاقبت سیلاب چشم تر مرا همتی یاران که بگذشته است آب از سر مرا   آتشی سوزنده‌ام‌، وین گیتی آتش‌پرست هر زمان پنهان کند در زیر خاکستر مرا   از تف سوزنده آهم گرم بگدازد چو[…]

دل ز جا برد سحر مرغ سحر خیز مرا

دل ز جا برد سحر مرغ سحرخیز مرا

شعر دل ز جا برد سحر مرغ سحرخیز مرا ملک الشعرا بهار  نمایندگی ترشیز   دل ز جا برد سحر مرغ سحرخیز مرا مژده‌ای داد خوش‌آهنگ و دلاویز مرا   گفت کآزادی‌خواهان دیار کشمر برگزیدند به تکریم و به تعزیز مرا   از همه ملک به منشان نگه افتاد ز مهر زانکه بود از بدی[…]

دی دیدم آن نگار سهی قد را

دی دیدم آن نگار سهی قد را – منقبت

شعر دی دیدم آن نگار سهی قد را – منقبت ملک الشعرا بهار     دی دیدم آن نگار سهی قد را بر رخ شکسته زلف مجعد را   در خوی گرفته عارض گلگون را در می نهفته ورد مورد را   از جادوئی نهفته بلعل اندر تابان دو رشته در منضد را   بگشوده بهر[…]

ایزدت خر خلق کرد ای کودن شاعرنما

ایزدت خر خلق کرد ای کودن شاعرنما

شعر ایزدت خر خلق کرد ای کودن شاعرنما ملک الشعرا بهار  جواب بهار به ادیب الممالک فراهانی   ایزدت خر خلق کرد ای کودن شاعرنما رو چراکن تاکی اندرکار حق چون و چرا   می‌برازد بر تو عنوان خریت ای (‌..) همچو وحدانیت مطلق بذات کبر‌با   ازتو ابله‌تر نجستم نیک جستم بی‌خلاف از تو[…]