ای-کعبه-جهان-گرد-وی-زمزم-رسن-در-خاقانی

ای کعبهٔ جهان گرد، وی زمزم رسن در – ۱۰۱

  • ای کعبهٔ جهان گرد، وی زمزم رسن در خاقانی – قصیده ۱۰۱

    مطلع سوم

     

     

    ای کعبهٔ جهان گرد، وی زمزم رسن در

    زرین رسن نمائی چون زمزم آیی از بر

     

    همچون دهان زمزم دندانه باد چشمم

    گر نیستی به چشمم با سنگ کعبه همبر

     

    ای نورزای چشمه دیدی که چند دیدم

    در چاه شر شروان ظلمات ظلم بیمر

     

    ذره چه سایه دارد آن سایه‌ام به عینه

    زرین رسن فرو کن وز چه مرا برآور

     

    من نخلم و تو مریم، من عازرم تو عیسی

    نخل از تو گشت تازه جان از تو یافت عازر

     

    سرگشته کرد چرخم چون بادریسه

    فریاد ازین فسونگر زن فعل سبز چادر

     

    آن پسته دیده باشی همچون کشف به صورت

    آن استخوانش بیرون و آن سبزی اندرون در

     

    گر چون کشف کشم سر در استخوان سینه

    سایه نیفتد از من بر چشم هیچ جانور

     

    ای دایگان عالم دیدی کز اهل شروان

    از کوزهٔ یتیمان هستم شکسته سرتر

     

    هم دیده‌ای که از جان درگاه سیف دین را

    چون کاسهٔ غریبان حلقه به گوشم ایدر

     

    ای آب خضر و آتش، موسی و باد عیسی

    داری ز خاک دربند اجلال و عزت و فر

     

    پارم به مکه دیدی آسوده دل چو کعبه

    رطب اللسان چو زمزم بر کعبه آفرین گر

     

    شعرم به زر نوشتند آنجا خواص مکه

    بر بی‌نظیری من کردند حاج، محضر

     

    امسال بین که رفتم زی مکهٔ مکارم

    دیدم حریم حرمت کعبه در او مجاور

     

    شهری که شیب و بالا دریا و کوه دارد

    کوهش اساس نعمت بحرش غریق گوهر

     

    با الله که خاک دربند اینک به کعبه ماند

    ها بوقبیس بالا، زمزم به دامن اندر

     

    بحر ارنه غوطه خوردی در بحر کف خسرو

    کی عذب و صاف بودی چون زمزم مطهر

     

    تا تاجدار گشتم از دوستی دو کعبه

    چرخ یگانه دشمن، نعلم کند دو پیکر

     

    این کعبتین بی‌نقش آورد سر به کعبم

    تا بر دو کعبه گشتم چون کعب مدح گستر

     

    ای افتاب تا کی در بیست و هشت منزل

    دارد ده و دو برجت گردان به آسمان بر

     

    در بند و سور او بین چل برج آسمانی

    خیز از در مهاجر تا برج فید بنگر

     

    در برجهاش بوده میقات پور عمران

    میلاد پور مریم، میعاد پور هاجر

     

    کرده به اعتقادی در برجهاش منزل

    افلاک چون ستاره سیمرغ چون کبوتر

     

    مانا که برج کسری هست آسمان دنیا

    کز نور ینزل الله دارد کمال بیمر

     

    تا ز اربعین بروجش زینت نیافت آدم

    در اربعین صباحش طینت مخمر

     

    دندانه‌های برجش یک یک صفا و مروه

    سر کوچه‌های شهرش صف صف منی و مشعر

     

    دراجهٔ حصارش ذات البروج اعظم

    دیباچهٔ دیارش سعد السعود ازهر

     

    انصاف ده که در بند ایمان سراست دین را

    سقف و سرای ایمان دیوار و دشت کافر

     

    از کشتگان زنده ز آن سو هزار مشهد

    وز ساکنان مرده زین سو هزار مشعر

     

    آن قبهٔ مکارم وین قبلهٔ معالی

    آن فرضهٔ معلی، وین روضهٔ منور

     

    در قبه مهد مهدی، در قبله عهد عیسی

    در فرضه روض جنت، در روضه حوض کوثر

     

    ذات المعاد خرم، خیر البلاد عالم

    بیت الحرام ثانی، دار السلام اصغر

     

    دخلش خراج خزران، خیلش غزات ایران

    جمعش سواد اعظم، رسمش جهاد اکبر

     

    گویند پر ز عقرب طاس زر است حاشا

    کز حرمتش فلک را عقرب فکند نشتر

     

    عاق ربست کورا خوانده است جای عقرب

    کز فر اوست مه را برقع ز فرش عبقر

     

    عقرب ندانم اما دارد مثال ارقم

    در دیده چون گوزنان تریاق روح پرور

     

    شهری به شکل ارقم با صد هزار مهره

    از رنگ خشت پخته سنگ رخام و مرمر

     

    تا نام آن زمین شد هم سد هم آب حیوان

    القاب سیف دین شد هم خضر و هم سکندر

     

     

     

    شعر مطلع سوم خاقانی

    البته نام اصلی این شعر «مطلع سوم» است که توسط خاقانی، شاعر و قصیده‌سرای بزرگ ما، نوشته شده. این شعر این گونه آغاز می‌شود: «ای کعبهٔ جهان گرد، وی زمزم رسن در».

     

    از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:

    خاقانی قالب: قصیده وزن شعر: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان نا آشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


     

     

    شعر ای کعبهٔ جهان گرد، وی زمزم رسن در اثر کیست؟

    این شعر اثر خاقانی است.

     

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    تینا

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *