شعر خاقانی با مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)

بردار-زلفش-از-رخ-تا-جان-تازه-بینی-خاقانی

بردار زلفش از رخ تا جان تازه بینی – ۲۲۱

بردار زلفش از رخ تا جان تازه بینی خاقانی – قصیده ۲۲۱ در مدح ابوالمظفر جلال الدین شروان شاه اخستان   بردار زلفش از رخ تا جان تازه بینی وز نیم کشت غمزه‌اش قربان تازه بینی   یک سو فکن دو زلفش و ایمانت تازه گردان کاندر حجاب کفرش ایمان تازه بینی   پروانهٔ غمش[…]

ای-باغ-حان-که-به-ز-لبت-نوبری-ندارم-خاقانی

ای باغ جان که به ز لبت نوبری ندارم – ۱۴۶

ای باغ جان که به ز لبت نوبری ندارم خاقانی – قصیده ۱۴۶ مطلع دوم     ای باغ جان که به ز لبت نوبری ندارم یاد لبت خورم می سر دیگری ندارم   طوق غم تو دارم بر طاق از آن نهم دل کز طوق تو برون سر در چنبری ندارم   عید منی[…]

روزم-فرو-شد-از-غم-هم-غمخواری-ندارم-خاقانی

روزم فرو شد از غم، هم غم‌خواری ندارم – ۱۴۵

روزم فرو شد از غم، هم غم‌خواری ندارم خاقانی – قصیده ۱۴۵ در شکایت از روزگار و دوستان و ستایش تهمتن پهلوان       روزم فرو شد از غم، هم غم‌خواری ندارم رازم برآمد از دل، هم دلبری ندارم   هر مجلسی و شمعی من تابشی نبینم هر منزلی و ماهی من اختری ندارم[…]

در-پرده-دل-آمد-دامن-کشان-خیالش-خاقانی

در پردهٔ دل آمد دامن کشان خیالش – ۱۲۴

در پردهٔ دل آمد دامن کشان خیالش خاقانی – قصیده ۱۲۴ این قصیدهٔ بر بدیهه در ساحل باکو به نزدیک آتش خودسوز در وصف شکار کردن خاقان اکبر منوچهر شروان شاه     در پردهٔ دل آمد دامن کشان خیالش جان شد خیال بازی در پردهٔ وصالش   بود افتاب زردی کان روز رخ در[…]

ی-عندلیب-جان-ها-طاووس-بسته-زیور-خاقانی

ای عندلیب جان‌ها طاووس بسته زیور – ۱۰۳

ای عندلیب جان‌ها طاووس بسته زیور خاقانی – قصیده ۱۰۳ مطلع پنجم     ی عندلیب جان‌ها طاووس بسته زیور بگشای غنچهٔ لب بسرای غنهٔ تر   ای غنچهٔ دهانت از چشم سوزنی کم سوزن شکاف غمزه‌ت سوسن نمای عبهر   ای سوخته رخ تو در زار گریه آتش بیمار دو لب تو در زهر[…]

صحن-ارم-ندیدی-در-باغ-شاه-بنگر-خاقانی

صحن ارم ندیدی در باغ شاه بنگر – ۱۰۲

صحن ارم ندیدی در باغ شاه بنگر خاقانی – قصیده ۱۰۲ مطلع چهارم     صحن ارم ندیدی در باغ شاه بنگر حصن حرم ندیدی بر قصر شاه بگذر   پرچین باغ پروین بل پر نسر طائر بامش فضای گردون، دیوار خط محور   کاریز برده کوثر در حوض‌های ماهی پیوند کرده طوبی با شاخ‌های[…]

ای-کعبه-جهان-گرد-وی-زمزم-رسن-در-خاقانی

ای کعبهٔ جهان گرد، وی زمزم رسن در – ۱۰۱

ای کعبهٔ جهان گرد، وی زمزم رسن در خاقانی – قصیده ۱۰۱ مطلع سوم     ای کعبهٔ جهان گرد، وی زمزم رسن در زرین رسن نمائی چون زمزم آیی از بر   همچون دهان زمزم دندانه باد چشمم گر نیستی به چشمم با سنگ کعبه همبر   ای نورزای چشمه دیدی که چند دیدم[…]

در-آبگون-قفس-بین-طاووس-آتشین-پر-خاقانی

در آبگون قفس بین طاووس آتشین پر – ۱۰۰

در آبگون قفس بین طاووس آتشین پر خاقانی – قصیده ۱۰۰ مطلع دوم     در آبگون قفس بین طاووس آتشین پر کز پر گشادن او آفاق بست زیور   نیرنگ زد زمین شبه فلک به جلوه پرگار زد هوا را قوس قزح به شه پر   عکسی ز پای و پرش زد بر زمین[…]

چون-آه-عاشقان-شد-صبح-آتش-معنبر-خاقانی

چون آه عاشقان شد صبح آتش معنبر – ۹۹

چون آه عاشقان شد صبح آتش معنبر خاقانی – قصیده ۹۹ در ستایش ملک ارسلان مظفر     چون آه عاشقان شد صبح آتش معنبر سیماب آتشین زد در بادبان اخضر   آن خایه‌های زرین از سقف نیم خایه سیماب شد چو برزد سیماب آتشین سر   مرغ از چه زد شناعت بر صبح راست[…]