آثار شما

شعر و مهر از آثار شما عزیزانِ علاقه‌مند به شعر و ادبیات حمایت می کند. شما می‌توانید شعر، دلنوشته، نامه، نقد ادبی، نقاشی، عکس و طراحی های خود را در بخش انتشار آثار شما بفرستید بعد از بررسی و تایید به نوبت روی سایت و در صورت برخورداری از کیفیت بالا روی صفحه اینستاگرام شعر و مهر هم منتشر خواهد شد.

اینستاگرام شعر و مهر

sheromehr@

کانال تلگرام شعر و مهر

@sheromehr

آثار شما

این بخش از سایت توسط شما، روی سایت نوشته و منتشر می‌شود. می‌توانید با ورود به این بخش آثار دیگر عزیزان رو هم مطالعه کنید و نقد و نظرهای خود را در مورد اثر، در بخش دیدگاه اضافه کنید. واضح است در صورتی که خود نیز مطلبی را منتشر کنید می‌توانید از دیدگاه دیگر عزیزان بهره ببرید.

انتشار آثار شما

اشعار شما

در این بخش اشعار شما می‌تواند بصورت شعر کلاسیک در قالب های سنتی (غزل، چهارپاره، رباعی، مثنوی و…) و یا شعر  امروز در قالب های مدرن (نیمایی، آزاد، سپید، موج نو…) باشد.

که در بخش شعر بر اساس قالب، دسته بندی می‌شود.

همین‌طور بر اساس موضوع، شعر شما در یکی از دسته‌بندی های (سیاسی، اجتماعی، فلسفی، عاشقانه و…) قرار می‌گیرد.

اشعار شما

دلنوشته های شما

در این بخش، مطالب شما که در دسته شعر قرار نمی‌گیرد، بصورت دلنوشته روی سایت دسته‌بندی و منتشر می‌شود. شما در صورت تمایل و علاقه‌مندی به نوشتن شعر می‌توانید به مرور با مطالعه شعر و تمرین و تکرار و همین‌طور شرکت در کارگاه‌های آموزش شعرمان به این توانایی دست پیدا کنید که شعر بنوسید. شعر و مهر بستر مناسبی را برای یادگیری و همچنین دیده شدن آثار شما فراهم کرده است.

دلنوشته های شما

نقد های شما

اگر نقد و تحلیلی بر اثری از نویسنده ها و شاعرهای کلاسیک، معاصر و حتی شاعر های امروز نوشتید می‌توانید نوشته ی خود را در بخش نقدهای شما روی سایت شعر و مهر منتشر کنید.

نقدهای شما

خوب است برای هر مطلبی که می‌نویسید روی سایت تصویری را مربوط به مطلب خود منتشر کنید. در غیر اینصورت شعر و مهر تصویر زیر را برای اثر شما انتخاب می‌کند.

آثار شما

سخنی با شما

خیلی از ما استعدادهای مختلفی داریم که گاهی دیر آن ها را کشف می‌کنیم. یا اینکه آن‌هارا کشف می‌کنیم اما بستر مناسب برای پرورش و دیده شدن آن ها را در اختیار نداریم. ما اینجا نهایت تلاشمون رو کردیم که در کنار هم و به کمک هم به رشد و پرورش استعدادهای خود در زمینه ادبیات و هنر کمک کنیم. بنابراین اگر پیشنهاد و انتقادی در هر کجا از روند فعالیت سایت مشاهده کردید حتما با ما در میان بگذارید.

قاییت

قاییت

قاییت   گؤی‌قانیق‌یاسلى‌شه‌هر، بوردا ‌سوسوزلاندی قاییت آلیشان‌ سئوگی ‌اورک‌لر،ایچی ‌بوزلاندی‌ قاییت بیری جایناق آتاراق ، قان سومورور هر یئردن بیری اوولاق گؤره‌رک، شهری قودوزلاندی  قاییت غیرت اولدوقجا اویونجاق، حایاسیزلیق الینه – چوخ ده‌یرسیزجه‌سی اینسانلیق اوجوزلاندی قاییت اسکی‌لر چیگندن ‌آسیق، بیرجه سیلاح ناموسودو ايندى‌چیگنلرده‌توفنگ،چؤندو ‌قوپوزلاندی  قاییت کیمی‌هئچ‌الده‌دایانمیر،دیبده‌دورماق ‌نه‌دی‌کی:(۱) هامی‌لار هر یئته‌نه،بوردا خوروزلاندی قاییت یاشامین‌دیل-دوداغی‌قوپ-قورو بورکوک بو[…]

رسیده فصل رسیدن

رسیده فصل رسیدن

رسیده فصل رسیدن   رسیده فصل رسیدن وصال یاور و یارُ… دوباره بوی خدا و دوباره خواب بهارو…   نشسته بوسه ی باران به روی گونه ی خستم دوباره تازه شدم من جدا از اون شب تارو…   زمین چه جشن گرفته شکوفه زد گل امّید جوانه ای شده رقصان شنیده نغمه ی تارو…  […]

جبر و اختیار

جبر و اختیار

جبر و اختیار   دلت از جبر گرداب زمان،بی تاب،می دانم و چشمانت پر از دلتنگی سیلاب،می دانم وجودت بی قراراز نقش حکاکی بر آیینتت نگاهت خیره بر تنهایی شبتاب،می دانم توگویی ازازل افتاده ای درچاه ناچاری شکسته بال و پر، در محبس ایجاب،می دانم بتابان روشنی را از پس تاریکی مقهور شرر درآسمان شب[…]

ریخت به هم

ریخت به هم

ریخت به هم   خواستم از تو بگویم که دلم ریخت به هم دفترم باز شد افسوس قلم ریخت به هم   پیکرم را که از آن خاک سیه ساخت خدا تا دمید از تو به من آب و گلم ریخت به هم   تا پدیدار شدی زلزله شد باد وزید فصل پیدایش هستی ز[…]

نجوای شب

نجوای شب

نجوای شب   ای که از نجوای شب شعر و شعوری بافته بر فراز شهر دامان مهتاب آویخته   من نگویم شادی ات از بهر چیست من نگویم ناله ات از بهر کیست   سرکشیدی جامها، ندانی کیستی پر کشیدی تا لامکان پی کیستی؟   لیک اندرونت بی باده مست خالقت هر دم تو را[…]

زندگی ابتدای مرگ من است

زندگی ابتدای مرگ من است

زندگی ابتدای مرگ من است   زندگی ابتدای مرگ من است آخرش چند تکه ای کفن است زندگی آب پاک باران نیست رخت های کثیفِ در لگن است مغز من فکر یک جنایت بود در اتاقی که سرد و خلوت بود زندگی، صادقانه تعریفش_ خودکشی کردنِ هدایت بود شعر، طرحی از اعتراض کشید کار شاعر[…]

بهاران رسید و زمستان تمام

بهاران رسید و زمستان تمام

بهاران رسید و زمستان تمام   بهاران رسید و زمستان تمام/ رسید اسب خوشبختی با زمام گل آمد،گلستان شد زمین/ که گویی بهشت آمد از آسمان پرنده، چرنده، علفزار و رود/ همی برده دهقان از آن چند سود طبیعت، علف، تخته سنگه صبور/ شکوفه، گل یخ و دنیای مور که خالص درِ چهارفصل کرد سال/[…]

مرد معما

مرد معما

مرد معما   از تو گفتن مرا مرد معما می کند   ناگهان رفتی و بازا که دلم مجنون شد   از مجازی تنت خاطره ای بیش نماند   رفتی و خاطره ای کنج دلم مدفون شد   شهریارکاراندیش.باران

شاه‌ مخروب

شاه‌ مخروب

شاه‌ مخروب   باز زبانت به سفحِ جمله به حرف لکنتِ ترسیده از جواب بحرف با دو جداره زبان، دو گلو، دو دست عطفِ عبارات بر عذاب بحرف باز چریکه‌ی گربه‌ای افلیج و انعکاسِ زنی زنده به گور دارد از این شعر مُثله می‌گندد آدمکی خشک لای خوابِ نمور حرف بزن حنجره‌ی سردِ غروب گرم،[…]

بوی عطر مهر

بوی عطر مهر

بوی عطر مهر   ✍🏻فرزند شهریور، با ورودش مهر را به پایکوبی آورد،، رقص دیوانه وار برگ های عاشق در گذر باد پاییزی سمفونی عاشقانه ای ایجاد میکند، برگ ها به خیال در آغوش کشیدن نسیم، خودرا از ریشه و درخت جدا کرده به دست باد می دهند ولی از سرنوشت خود خبر ندارند فقط[…]

شالوده ی خیالم

شالوده ی خیالم

شالوده ی خیالم   آنجا که من خویشتن را به دست نم دار شبنم ها سپردم آنجا که اقاقیا جان میفشاند و چلچله در عطر و بوی بنفشش پر میگشود بتی بود هست وَ من به کیش او ایمان آوردم مسلمانی کافرم عشق،عشق … این واژه ی دیوانه وار در دین او غرقم کرد.  

دیریست دو چشم غصه می بارند

دیریست دو چشم غصه می بارند

دیریست دو چشم غصه می بارند   دیریست دو چشم غصه می بارند دور از تو گویی ،مدام تیره و تارند از چیست شب‌های تمام ابری هر لحظه بی تو ،روح تلاطم دارند نوید فرخی

خوش آن روزی که با دلدار می گفتیم

خوش آن روزی که با دلدار می گفتیم

خوش آن روزی که با دلدار می گفتیم   خوش آن روزی که با دلدار می گفتیم ز جام وصل نوشیده، زعیش یار می گفتیم که صد شکر از ساقی خوبان ولب لعلت فراغ از روی بُستانت، در این گلزار می گفتیم که چون یاد دل افروز تو بود و نقش اَبرویت صبا را چون[…]

نجوای شب

نجوای شب

نجوای شب   ای که از نجوای شب شعر و شعوری بافته بر فراز شهر دامان مهتاب آویخته   من نگویم شادی ات از بهر چیست من نگویم ناله ات از بهر کیست   سرکشیدی جامها، ندانی کیستی پر کشیدی تا لامکان پی کیستی ؟   لیک اندرونت بی باده مست خالقت هر دم تو[…]

خط چشمان

خط چشمان

خط چشمان   تاکه من شیفته ی این لب و دندان توام چه رهایی ست که من عاشق زندان توام ، پیش ازین ناطق و حراف بوُدم لیک کنون لب به لب دوخته و ساکت و حیران توام ، درس آن مدرسه ها خواندم و مردود شدم! که در این صومعه ها در پی دامان[…]

کودتا

کودتا

کودتا   کودتا گشت و دگردیسی جان محتمل است . رج به رج فرش دلم نقش تورا میبافند . شاهکاری دگر از عشق به انسان برسید . همه اقشار تنم طرح تو را میخواهند . ساختار غزل و شعر بە یک بارە شکست . شاعران شعر نوینی به زبان چرخاندند . خوش خطان «باقلم شرم[…]

قمار عشقبازی

قمار عشقبازی

قمار عشقبازی   پای عشق اندر میان باشد،دریا پل شود چون خلیل عاشق اگرباشد،آتش گل شود . در دل این عشق اعجاز است و راز نزد یوسف کودکی الکن،چون بلبل شود . در قمار عشق بازی دردها باید کشید تاکه پیری‌چون زلیخا دختری ترگل شود . قدرت ایمان آیا هیچ میدانی که چیست؟ در حضور[…]

پروانه عشق

پروانه عشق

پروانه عشق   پرِ پروانه ی عشقم که به دورت چرخید . لبِ سوزنده ی سرخت به لبانم چسبید . سوختم با شررِ زلفِ تو در خرمنِ دل . شعله ی شمعِ تو در سایه به من میخندید

اکسیرشفا

اکسیرشفا

اکسیرشفا . ای که در شربت لب های تو اکسیرِ شفاست خبری در پس گیسوی تو درباد صباست سر نرگس به هوای نفست مست شدست هرنفس بوی تو آمیخته از عطر خداست فنٌ کیمیاگری از فیض حضورت جاریست این چه سرّیست که دستان تو کیمیای طلاست؟ چشم اغیار نبیند رخ خورشید تو را این چراغیست[…]

دایره

دایره

دایره جز نقطه ی تکرار تو برمن گذری نیست . در دایره ی فکر تو هر بار اسیرم . پاسخ بده این مسئله را تابع منطق! . تاکی من ازین جبر تهی جذر بگیرم؟ . گفت هیچ مکن،صفر درین دامنه بنشان . منسوخ کن اندیشه که من، گُنگ پذیرم . مایل مکن این زاویه در[…]

کوچه لبریز خزان بود هنوز

کوچه لبریز خزان بود هنوز

کوچه لبریز خزان بود هنوز کوچه لبریز خزان بود هنوز مرغ شب ناله کنان بود هنوز ذهن آشوبگر پنجره ها مستعد فوران بود هنوز کوچه از دیدن من می لرزید از نبودت نگران بود هنوز کاش بودی که ببینی ساعت شاکی از دست زمان بود هنوز سالها از تب آن بوسه گذشت کوچه غرق هیجان[…]

"جان"

“جان”

“جان”   سرمنزل و مقصود در این خانه یکیست بنشین که وجودِ ما زِ پیمانه یکیست چون نقشِ تو بر لوحِ دلم حک میشد آگاه شدم که جان و جانانه یکیست . . شیدا باقری نژاد            

باید بگویم حرف هایم را

باید بگویم حرف هایم را

باید بگویم حرف هایم را   امشب من شاعر سخن هایی از عمق دل با دلبرم  دارم باید بگویم حرف هایم را بیهوده نیست هیچ چنین کارم *** هر روز با یاد تو برخیزم خیزم و آفتاب را بینم شب خواب های بد و خوابت را بینم و تعبیر کند سینم *** عطر تو جای[…]

کجای شهری که صنوبر ها

کجای شهری که صنوبر ها

کجای شهری که صنوبر ها   کجای شهری که صنوبر ها بست نشسته اند و مسکوتند کجای قلبم تو نهانی که اندیشه هایم گاه مشکوکند *** ستاره ها در صف دیدارت از نرسیدن کور خواهند شد وز خستگی هاشان همان جا هم انگار در شب کور خواهند شد *** ای کاش دست های من پر[…]

در آئینه سحر دیدم خود

در آئینه سحر دیدم خود

در آئینه سحر دیدم خود   در آئینه سحر دیدم خود ،چو رهگذری با حسرت سری تکان داد، با اندوه کرد بر من نظری پرسیدم ز او چرا بر من کردی، اینچنین بر من نظری گفت به افسوس، عمری از تو گذشت هنوز غافل و بی خبری